جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شریعت عقل


شریعت عقل

بخش اول شریعت عقل عبارت است از آن دسته از دستورات عقل که ناظر به انتخاب باورها عقاید و پذیرش یا رد ادعاهاست

می‌توان گفت که «شریعتِ عقل» (= مجموعه احکام و دستورات عقل) سه بخش دارد:

بخش اول شریعت عقل عبارت است از آن دسته از دستورات عقل که ناظر به انتخاب باورها/ عقاید و پذیرش یا رد ادعاهاست.

بخش دوم شریعت عقل عبارت است از آن دسته از دستورات عقل که ناظر به خوبی و بدی و درستی و نادرستی اعمال از نظر اخلاقی است.

بخش سوم شریعت عقل عبارت است از آن دسته از دستورات عقل که ناظر به خوبی و بدی و درستی و نادرستی اعمال از نظر اقتصادی است.

بنابراین، وقتی از معنویت در چارچوب عقلانیت سخن می‌‌گوییم، مقصودمان این است که معنویت مورد پذیرش ما معنویتی است که هم با عقلانیت نظری سازگار است، هم با عقلانیت علمی اخلاقی و هم با عقلانیت عملی اقتصادی. اگر سبک زندگی معنوی را ترکیبی از (۱) باورهای معنوی (= جهان‌بینی معنوی) و (۲) رفتارهای معنوی بدانیم، در این صورت آن باورها در صورتی پذیرفتنی خواهند بود که با قواعد عقلانیت نظری سازگار باشند و این رفتارها در صورتی پذیرفتنی خواهند بود که با قواعد عقلانیت عملی سازگار باشند.

چند مثال از قرآن و روایات

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَیمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَی الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاوهُمْ لَا یَعْلَمُونَ شَیْئا وَلَا یَهْتَدُونَ» (مائده/۱۰۴): «و چون به ایشان گفته شود از آنچه خداوند نازل کرده است و از پیامبر پیروی کنید، گویند آنچه نیاکان‌مان را برآن یافته‏ایم، برای ما کافی است، [آیا اینان حاضرند چنین کنند] حتی اگر نیاکان‌شان چیزی ندانسته و راهی نیافته باشند؟»

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَیعَذَابِ السَّعِیرِ» (لقمان/۲۱): «و چون به ایشان گفته شود از آنچه خداوند نازل کرده است پیروی کنید، گویند بلکه از آنچه پدران‌مان را بر آن یافته‏ایم پیروی می‏کنیم، [آیا اینان حاضرند چنین کنند] حتی اگر شیطان ایشان را به سوی عذاب آتش دوزخ بخواند؟» در این دو آیه، که مضمون آنها با تعابیر دیگری هم در قرآن تکرار شده است، خداوند باورها و رفتارهای دینی کافران و مشرکان و نحوه موضع‌گیری آنان در برابر دعوت پیامبران را نقد و رد می‌کند. اما نکته مهم در اینجا این است که موضوع نقد «خود» این باورها و رفتارها یا محتوای آنها نیست، بلکه راه رسیدن به این باورها و رفتارهاست؛ یعنی این باورها و رفتارها به خاطر محتوایشان نیست که نامعقول‌اند، بلکه نامعقول بودن‌شان به خاطر این است که توجیهی که صاحبان این باورها و رفتارها به سود باورها و رفتارهای خود می‌‌آوردند، از نظر عقلانی پذیرفتنی نبود. معیار آنان برای اعتقادات و اعمال‌شان پیروی کورکورانه از آبا و اجداد بود و پیروی از این معیار با عقلانیت ناسازگار است زیرا پیروی و تقلید کورکورانه از آبا و اجداد نه آدمی را به حقیقت نزدیک می‌کند و نه خیر و سود او را تضمین می‌کند. در انتهای آیه اول خداوند می‌‌فرماید: «آیا این کافران و منکران حاضرند از پدران خود حتی در صورتی که پدران‌شان جاهل و گمراه باشند، نیز تبعیت کنند؟» و در انتهای آیه دوم می‌‌فرماید: «آیا این کافران و منکران حاضرند از سنت پدران‌شان تبعیت کنند حتی اگر این سنت آنان را به جهنم ببرد؟»

در هر دو آیه جمله دوم که نقد کافران و مشرکان است درواقع متضمن یک پرسش یا استفهام است که در دستور زبان عربی به آن «استفهام انکاری» می‌‌گویند. معنای جمله دوم در آیه اول این است که «اگر اجداد ما جاهل و گمراه باشند، ما نباید از آنها پیروی کنیم» و معنای جمله دوم در آیه دوم این است که «اگر سنت آبا و اجدادی موجب شقاوت ابدی ما شود، نباید از آن پیروی کنیم.»

بنابراین، جمله دوم در این دو آیه بیانگر دو حکم از احکام عقل است، یعنی عقل تنها در صورتی به ما اجازه می‌دهد که سنت پیشینیان خود را بپذیریم و از آنان پیروی کنیم که آنان عالم و هدایت‌یافته باشند و پیروی از سنت آنان سعادت ما را تهدید نکند.

به عبارت دیگر، حکم عقل که در این دو آیه مورد استناد و تایید خداوند قرار گرفته، این است که با سنت پیشینیان باید برخورد انتقادی کرد. یعنی نه هر سنتی به خودی خود خوب و درست است و نه هر بدعتی به خودی خود بد و نادرست. هم با سنت و هم با بدعت باید برخورد انتقادی کرد. اگر در مورد موضوعی علم بشر پیشرفت کرد و نسل جدید بیشتر از نسل‌های پیشین به حقیقت نزدیک شد، ما به عنوان انسان‌های عاقل حق نداریم از سنتی که با آن پیشرفت علمی ناسازگار است، پیروی کنیم.

«وَکَیْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَکْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُم بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانا فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ ان کُنتُمْ تَعْلَمُونَ» (انعام/۸۱): «و چگونه از آنچه [برای خدا] شریک‌ می‏آورید، بترسم در حالی که شما از اینکه برای خداوند شریکی آورده‏اید که هیچ دلیلی به سود آن ندارید نمی‏ترسید. پس اگر می‏دانید [بگویید: ] کدامیک از ما دو گروه سزاوارتر به امن [و امان‏] است؟»

معنای این آیه این است که تنها چیزی که به آدمی ایمنی و آرامش خاطر می‌بخشد و امنیت او را تضمین می‌کند و در قبال نقد و مواخذه به او مصونیت می‌بخشد عبارت است از «دلیل». یعنی شرک از آن نظر که شرک است، مذموم، ناپسند، مایه اضطراب و دل‌نگرانی نیست و نباید باشد، بلکه از آن نظر که دلیلی به سود آن در دست نیست چنین است. مشرکان به خاطر این باید نگران باشند و بترسند که به سود شرک دلیلی در دست ندارند. بنابراین، اگر، به فرض محال، دلیلی در دست داشتند، ترس و دل‌نگرانی آنان معنا و مبنای عقلانی نداشت. بنابراین، تنها معیار و ملاکی که امنیت و مصونیت آدمی در برابر نقد، سرزنش، مواخذه و مجازات را تامین می‌کند، «دلیل» است و بس.

ابوالقاسم فنایی