شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
راه زندگی را نشانم بده

پدر بود و مادر و قلقل صبح تا شام سماور برنجی، و چهار پنج دختر و پسر قد و نیم قد که غم بزرگشان یک سقف بود و نان و یک دست رخت، که ناچار بود سال به سال کهنه شود.
در جامعه سنتی، همه چارچوبها معین بود و تغییر ناپذیر. پدر، بیرون از خانه کار میکرد، مادر به امور جاری داخل چهاردیواری رسیدگی میکرد، دختر از نه سالگی بزرگترین فنون رایج مثل شوهرداری و خانهداری را یاد میگرفت و پسر یا پا جای پای پدر میگذاشت و کار و کسب او را ادامه میداد و یا پیشهای را در پیش میگرفت که خانواده را سرافکنده نکند و وقتی دست روی گردهاش میزنند، خاک از آن بلند شود.
زندگی کردن، مهارتی نمیخواست و یا میخواست، اما آنقدر دشوار نبود که روزی یکی از مسالهها و دغدغههای جهانی شود.
امروز با وجود مشکلات و خطرهای فراوان مثل ابتلا به ایدز، مصرف داروهای روانگردان، اعتیاد، ناامنیهای اجتماعی و سیاسی، قاچاق انسان که از شش جهت، جوامع گوناگون را در محاصره خود گرفتهاند، مهارتهای ساده قدیم زندگی دیگر به کار نمیآیند. درصد زیادی از زنان، بیرون از خانه کار میکنند، وسایل ارتباطی به سرعت در حال گستردهتر شدناند و جوامع به سوی جهانی شدن میروند. طبیعی است که در این شرایط، مهارتهای زندگی سنتی در جامعهای در حال گذار، کهنه و از کار افتادهاند، به خصوص برای کودکان و نوجوانان که مهمترین و ضروریترین سالها را برای یادگیری فنون زندگی میگذرانند؛ یک زندگی خوب و سالم تا نوجوان پس از رسیدن به دوره جوانی، آنقدر استقلال داشته باشد که از عهده حل مشکلات زندگی برآید و بتواند در برابر آسیبها، خود را مصون نگه بدارد.
● مهارت زندگی یعنی چه؟
مهارتهای زندگی چیستند، و چگونه افراد جامعه را آموزش بدهیم تا در معرض آسیبهای روانی و اجتماعی قرار نگیرند یا آسیبها تاثیر کمتری روی آنان بگذارد؟
دکتر <مریم رامشت>، مدرس گروه آموزش مهارتهای زندگی در دانشگاه علم و صنعت ایران در تعریف مهارتهای زندگی به گزارشگر اطلاعات میگوید: زندگی، یک مهارت است. به این معنی که اگر بخواهیم زندگی شادابتر، موثرتر و اجتماعیتر داشته باشیم، انسان امروز برای یک زندگی مطلوب، نیازهای متنوعی دارد، ولی یکی از اولویتهای نیازهای او، این است که خود را دقیقا بشناسد، دیگران را درک کند و با آنها روابط خوبی داشته باشد، هیجانهای منفی و استرسهای روزمره را در کنترل خود بگیرد، به طور موثری مشکلات خود را حل کند و تصمیمهای مناسب بگیرد، نسبت به اطلاعات گوناگونی که لحظه به لحظه با آنها مواجه میشود، پذیرنده صرفنباشد و آخر این که کلیشهای فکر نکند.
این ۱۰ مهارت زندگی به طور خلاصهتر عبارتند از: خودآگاهی، همدلی، مقابله با هیجانهای منفی، مقابله با استرس، ارتباطات اجتماعی، ارتباطات بین فردی، مهارت حل مسائل، قدرت تصمیمگیری، تفکر انتقادی و تفکر خلاق.
طاهره قربانی، روانشناس و دبیر و کارشناس مشاوره در آموزش و پرورش میگوید: روانشناسی، علم رفتارگرایی است و مهارتهای زندگی در ارتباط با رفتارگرایی معنا پیدا میکند.
قربانی میگوید: شیوههایی که درست زندگی کردن را به افراد یاد میدهد تا در عصر تجددگرایی بتوانند خود را از هر نوع آسیب روانی در امان نگه بدارند، مهارتهای زندگی هستند که اختصاص به سن و دوره خاصی ندارد. به گفته این روانشناس، همه انسانها از بدو تولد و حتی در دوره جنینی نیازمند یادگیری این فنون هستند تا بتوانند به اقتضای هر زمان و محیط و تحت هر شرایطی، مراقب بهداشت روان خود و دیگران باشند.
این کارشناس مشاوره میگوید: مهارتهای زندگی در هر دوره سنی متفاوت است و ویژگیهای خود را دارد که اگر مورد توجه قرار نگیرد، تمامی تلاشها بینتیجه خواهد ماند و چه بسا زحمتهای چند ساله خانواده و جامعه در امر آموزش، نتیجه خلاف انتظار را بدهد.
● دانشآموزان فاقد مهارت
براساس آمار موجود ۶۵ تا ۷۰ درصد افراد ایران جوان هستند. متاسفانه به دلایل گوناگون از جمله جوان بودن ساختار جامعه، جمعیت کشور به شدت در معرض آسیبهای روانی - اجتماعی قرار دارد.
در جامعه امروز، انواع جرمها، افزایش افسردگی، کاهش سن اعتیاد و ابتلا به آسیبهای اجتماعی، رو به رشد است.
در این شرایط باید دید وضعیت کودکان و نوجوانان دانشآموز که مهمترین سالهای یادگیری و آسیبپذیری را میگذرانند، چگونه است؟
شبنم پاکدل، دانشجوی سال اول مهندسی کامپیوتر دانشگاه سمنان است که خانه پدریاش در یکی از محلههای تهران قرار دارد. شبنم میگوید: پدرم کارمند بازنشسته آموزش و پرورش و مادرم زن خانهدار مهربانی است که به او میبالم. من در طول زندگی هیچ محدودیتی نداشتم و همیشه، همهچیز به میل و مراد من پیش میرفت.
اما روزی که وارد شهر دیگر شدم و پایم به خوابگاه دانشجویی رسید، احساس کردم بدون مادرم هیچچیز نیستم.
اگر مادرم از کودکی راه و چاه زندگی را به من نشان میداد و در کنار راحتیها، طعم سختیها را هم به من میچشاند، اگر در دلسوزیهایش زیادهروی نمیکرد، اگر میگذاشت دست به سیاه و سفید هم بزنم و گرم و سرد زندگی را خودم تجربه کنم، الان که دور از تهرانم و وابستگی شدیدی به مادرم دارم، راحتتر میتوانستم زندگی کنم.
متاسفانه الان وضعیتم طوری است که نه میتوانم تحصیلم را رها کنم و به تهران برگردم و نه خانوادهام این توان مالی را دارند که با من در سمنان زندگی کنند و نه احساس خوشایندی به زندگی در خوابگاه حتی در کنار دوستان تازهام دارم.
الان میبینم که من قربانی آموزشندیدگیهای مادر و پدر و مدرسهای که در آن درس میخواندم، شدهام. مادر و پدرم تمامی عمر و محبت و داراییشان را به پایم ریختند، اما مرا بدون هیچ تجربهای در وادی جامعه رها کردند. گرچه خودشان این را نمیدانند. من و بسیاری از دوستانم در محیط خوابگاه، روز به روز افسردهتر میشویم، در حالی که راهی نمیشناسیم که ما را از این همه دغدغه رها کند.
رضا شعبانی ۲۷ سال دارد و دانشآموخته رشته زبان انگلیسی است. او میگوید: نخستین روزی که وارد کلاس شدم، دریافتم که برقراری ارتباط با دیگران را اصلا بلد نیستم. برخورد با دوستان و با استادان آن قدر برایم سخت بود که ترجیح میدادم در کلاس اصلا حرف نزنم و فقط شنونده باشم. میترسیدم حرفی بزنم و کار خراب شود یا مایه خنده بچهها بشوم. اعتماد به نفسم آنقدر پایین بود که گاهی واقعا از وضعیتی که در آن گرفتار شده بودم، گریهام میگرفت. کمکم خودم در ارتباط با دوستان و استادان و بعد که شاغل شدم، در محیط کار بسیاری از آداب و مهارتها را یاد گرفتم، اما اگر روزی صاحب فرزندی بشوم، هرگز اجازه نمیدهم در آینده مانند من عذاب بکشد و از همسالان خود در زندگی عقب بماند، به او یاد میدهم که زندگی هم مهارت میخواهد.
طاهره قربانی، روانشناس هم معتقد است که آموزشهایی که الان در خانوادهها و مدرسهها در ارتباط با <مهارتهای زندگی کردن> اعمال میشود، بسیار ناقص، سطحی، سلیقهای و اغلب در حد شعار است.
به گفته قربانی، اغلب خانوادههای امروزی یا آنقدر آزادیهای بیحد و حصر به فرزندان خود میدهند که دیگر نمیتوانند مانع آنان شوند، یا آنقدر محدودشان میکنند که اعتماد به نفس آنها برای زندگی سالم در دوره بزرگسالی بسیار کاهش مییابد.
تنها دلیل آن نیز آموزش ندیدگی پدران و مادران است که خود منجر به آسیب دیدن سلامت روان فرزندان میشود. در حالی که نقش <خانواده> در آموزش فنون زندگی به فرزندان، بسیار پررنگتر از نقش دیگران است. اما بسیاری از خانوادهها چون آموزشی ندیدهاند، نمیتوانند الگوهای خوبی برای فرزندان خود باشند، بنابراین چون در این زمینه به بنبست میرسند و تاثیر و تغییر مثبتی در رفتارهای فرزندان خود نمیبینند، گاه به علم روانشناسی ایراد میگیرند و آن را بیتاثیر میدانند.
این روانشناس وضعیت آموزش مهارتهای زندگی در مدرسههای ایران را رضایت بخش نمیداند و میگوید: متاسفانه مدارس ما (به خصوص مدرسههای دولتی) مهارتهای زندگی را براساس تعاریف و چارچوبهای موجود به دانشآموزان آموزش نمیدهند. آموزشها بسیار ناقص است، زیرا بدون در نظر گرفتن موقعیت و شرایط زندگی دانشآموزان در مناطق گوناگون تهران و شهرهای دیگر و تنها براساس سلیقه، این کار انجام میشود.
● تدوین مهارت های زندگی
در سال ۱۳۷۸ کتاب <آموزش مهارتهای زندگی> در وزارت آموزش و پرورش تدوین شد و بدون نظرخواهی از معلمان در اختیار بسیاری از مدارس کشور قرار گرفت. در نگاه اول، کار بسیار خوبی بود، چون آموزش ضروری را که سالها از قلم افتاده بود، مورد توجه مسئولان قرار داد، اما کمکم هر مدرسه در آموزش آن اعمال سلیقه کرد و حکم متفاوتی را به کار برد. به گونهای که در بعضی مدارس درس مهارتهای زندگی نمره دارد و در بعضی دیگر، محتوای آموزشها را تغییر میدهند، و در هیچ مدرسهای سرفصلها برای تدریس یکی نیست. در حالی که مهارتهای زندگی در مورد تمامی دانشآموزان یکسان و نحوه آموزش و برخورد با کتاب متفاوت است.
قربانی، روانشناس می گوید: به نظر من و بعضی دیگر از کارشناسان مشاوره که با آنها نشستهایی داشتم، برای آموزش مهارتهای زندگی اصلا نباید نمره گذاشت. وقتی آموزش در قالب درس و اجبار به دانشآموزان ارائه میشود، دانشآموز را دلزده میکند. چون دانشآموز دیگر به این مهم به چشم امتیاز و آموزش سودمند نگاه نمیکند، بلکه آن را کتابی درسی میداند که ناچار است آن را به طور کامل بخواند، تا معدلش پایین نیاید یا از سوی دبیرش توبیخ و تنبیه نشود.
قربانی میگوید: به نظر من باید ببینید این درس به چه دلیل در مدرسهها آموزش داده میشود، و این که واقعا شیوههای درست آموزش آن چیست تا بتوانیم پیامدهای مثبت تدریس آن را در دانشآموزان، آشکارا ببینیم. نه آن که این درس را ارائه بدهیم که فقط کاری کرده باشیم، بدون آزمون و با خطا.
کارشناس مشاوره آموزش و پرورش میگوید: مساله مهم دیگر این است که در مدارس، تعداد دانشآموزان بسیار زیاد و عده مشاوران بسیار اندک است. در این شرایط، مشاور نمیتواند روی دانشآموزان، کار کلینیکی انجام دهد و آموزشهای لازم را به آنان منتقل کند. چون کلینیک یک گروه متشکل از مشاوران و مددکاران است، اما وقتی نه امکانات موردنیاز در مدرسه وجود دارد و نه مشاور به تعداد کافی در آن حضور دارد، مشاور چطور میتواند با این همه دانشآموز، ارتباط رویارو داشته باشد. او فقط میتواند براساس آماری کلی و به صورت گزینشی، دست به قضاوت و مشاهده و آموزش بزند.
پروانه بندپی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست