شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
سهل انگاری از فرق سر تا نوک پا
![سهل انگاری از فرق سر تا نوک پا](/web/imgs/16/143/2zvf31.jpeg)
شب سالگرد ازدواج زن و مرد جوانی است که یکی کارگردان(مهدی احمدی) و دیگری نویسنده است. اما در این شب، یکی از زوجین کم است. زن که به دنبال تحقیق برای نگارش کتابش است نتوانسته برگردد و حتی یادش هم نبوده که امشب شب سالگرد ازدواجشان است. مرد دلخور، امیدوار است که بعد از بازگشت همسرش بتوانند این دلخوری را کنار بگذارند و رابطه شان را اصلاح کنند. اما زن سخت مشغول کار بر روی کتابش است. اما مشکل بزرگتری در راه است. زن حامله است. آن هم در شرایطی که میداند نمیتواند بچه را نگه دارد چون مبتلا به بیماری است که نگه داشتن بچه را برایش خطرناک میکند.
زن درگیر چه کنم چه کنم است و میداند که مرد به داشتن بچه بسیار علاقه دارد و دلش میخواهد بهخاطر مرد بچه را نگه دارد. اما مرد به او بیتوجه است. عکسهایی از مرد و دختر جوانی که میخواهد بازیگر شود به دست زن میرسد و ...
به نظر می رسد که فیلم شباهتی با رمان «هویت» کوندرا دارد. در هویت زن به شوهرش میگوید که دیگر مردی به خاطر دیدن او رویش را بر نمیگرداند و بعد از آن نامههایی عاشقانه دریافت میکند که بعد از مدتی معلوم میشود این نامهها از طرف شوهرش بوده است. او مرد را ترک می کند و ... . هر دو خلاصهها شما را به داستانی جذاب نوید میدهند اما درباره اولی این فکر خیال خامی بیش نیست. قرار است فیلم تفاوتهای نگاه زنانه و مردانه را به مقوله عشق نشان دهد اما در روایت سینمایی که جمیل رستمی به تصویر کشیده است این مضمون گنگ و گم است.
به نظر میرسد کارگردان بین علائق شخصی خودش و آنچه فیلم/ فیلمنامه میطلبد نتوانسته درست انتخاب کند و نهایتا فیلم به چیزی آشفته و قر و قاطی و بیربط و در نهایت خندهدار تبدیل میشود. برای نمونه رستمی که در دو فیلم دیگرش مرثیه برف و ژانی گهل(درد ملت) کلا فضا و زبان را کردی انتخاب کرده این بار هم نتوانسته از علاقه یا عرق قومیاش بگذرد و گرچه این بار زبان را فارسی انتخاب کرده و موضوعش را اجتماعی شهری قرار داده باز المان های کردی را در آن اضافه است. از موسیقی فیلم تا قومیت شخصیت های اصلی زن و مرد داستان کرد هستند و اسمهایشان ژوان و بردیاست. ژوان ترانه های فولکلوریک عاشقانه کردی را جمع میکند. به همین بهانه موسیقی غالب فیلم ترانههای کردی است که طبیعتا مخاطب فارسی زبان نمیتواند ارتباطی را که رستمی در نظر دارد با آن برقرار کند. ضمن اینکه انتخاب قومیت دو شخصیت اصلی برای فیلم هیچ توجیهی ندارد.
طبیعتا زمانی که شخصیتی در یک داستان متعلق به منطقهای خاص انتخاب میشود آن هم منطقهای که قابلیتهای زیادی به لحاظ داستانی میتواند داشته باشد، انتظار می رود که از این قابلیتها استفاده شود. مثلا تاثیر دوری آنها از خانواده( که در فیلم مطرح میشود) یا مسائلی اجتماعی، سیاسی که تجربه کردهاند یا سنتها و آداب و رسوم آن قومیت و ... . اما در «چشم» هیچ استفادهای از این امکانات نشده است و این سوال پیش میآید که اگر این دو نفر فارس، کرد، یا ترک بودند چه فرقی با حالا که تاکید بر کرد بودن آنهاست میکرد و چه تغییراتی در درام اتفاق میافتاد؟ هیچ.
اما رستمی انگار برایش اهمیتی نداشته است و همینکه همچنان نشانههای کردی را ولو در حد اسم یا موسیقی یا یک بار در لباس یکی از بازیگران بیاورد برایش کافی بوده است و الزامات درام در درجه دوم اهمیت قرار داشتهاند. این بیتفاوتی در این مسئله در دیگر بخشهای فیلم هم اتفاق افتاده.
از انتخاب بازیگرها، تا چیدن درست آنها کنار هم و بازیهای نامتجانس بگیر تا جمع کردن ته داستان. او مهدی احمدی و لادن مستوفی را کنار بازیگرانی تازهکار قرار داده و در گرفتن بازی از آنها هم تلاش و زحمتی به خود نداده. این شده که در کنار بازی به هر حال حرفهای مستوفی( نه الزاما خوب) بازی دختری که قرار است در فیلم بازی کند تصنعی و اغراقآمیز به نظر میرسد. همینطور قرار دهید بازی مهدی احمدی را در کنار بازیگر پسر فیلم که برای القای احساساتش به میمیک کمیکی توسل کرده.
او ظاهرا حتی زحمت بازنویسی دیالوگها را هم به خودش نداده. طوری که به نظر میرسد همان دیالوگهایی که در نسخه اولیه و اتودوار نوشته شده در نسخه نهایی هم استفاده کرده. به همین دلیل است که بیننده فیلم را جدی نمیگیرد و اصلا زحمتی هم برای گرفتن مضمون (احتمالا) مد نظر کارگردان به خود نمیدهد. بیخیالی دو طرفه. بیتفاوتی در روایت معقول داستان از طرف کارگردان و بیتفاوتی در آنچه اتفاق میافتد از طرف بیننده. از طراحی مشکل این دو شخصیت با هم تا پایانبندی داستان. از یک طرف زن دچار بیماری است که نگرانی شدید پزشکش را منجر شده و این بیماری را سالهاست که دارد اما در صحنهای میبینیم که پیش از این هم باردار شده بوده و بچه را تا مرحله ای که شنوایی بچه کامل شود، حوالی سه تا چهارماهگی نگه داشته بوده. بیننده سر در نمیآورد که بالاخره این همه اصرار دکتر برای هر چه زودتر سقط کردن بچه برای چیست. یا پایان بندی دمدستی و سرهمبندی شدهای که انگار کارگردان خسته شده و خواسته سر و ته ماجرا را هم بیاورد. زن با دختر درگیر میشود. ناگهان شخصیت محافظهکار نویسنده تبدیل به زنی خشن میشود که میتواند دختری را طوری هل بدهد که بیفتد و سرش بخورد به جایی و بمیرد.
و در ادامه به دلیل بیماری زن، هم مادر و هم بچه نمیتوانند تحمل کنند و میمیرند و حالا نوبت تماشاگر است که بالاخره عکسالعملی از خود نشان دهد. در این موقعیت بحرانی که مردی عاشق زنش، ناگهان او را از دست میدهد که مسبب مرگش و ضمنا مقصر اصلی درمرگ دختری بیگناه هم بوده؛ تنها عکسالعمل و احساسی که در او ایجاد میشود خنده است. و وقتی کارگردان از فرق سر تا نوک پای فیلمش را با سهلانگاری پیش برده اگر توقعی غیر از این داشته باشد عجیب است.
مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری 1403 پزشکیان سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم ایران انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ انتخابات 1403 دولت چهاردهم ستاد انتخابات کشور
تهران هواشناسی شهرداری تهران قتل سرقت پلیس راهور پلیس قوه قضاییه سلامت اربعین سازمان هواشناسی محیط زیست
خودرو قیمت دلار قیمت طلا بورس واردات خودرو بانک مرکزی حقوق بازنشستگان قیمت خودرو دلار دولت سیزدهم قیمت سکه بازار خودرو
ماه محرم سینمای ایران تئاتر رامبد جوان الناز شاکردوست سریال هنرمندان بهاره رهنما سینما تلویزیون کتاب فیلم
کنکور ۱۴۰۳
رژیم صهیونیستی جنگ غزه روسیه غزه انگلیس جو بایدن فلسطین آمریکا چین دونالد ترامپ ولادیمیر پوتین حماس
استقلال فوتبال پرسپولیس یورو 2024 تیم ملی آلمان تیم ملی اسپانیا علیرضا بیرانوند باشگاه پرسپولیس کریستیانو رونالدو لیگ برتر ترکیه نقل و انتقالات
هوش مصنوعی سرطان بهمن موتور فناوری سامسونگ هواپیما ناسا اپل ربات ایلان ماسک
رژیم غذایی ورزش کاهش وزن کمردرد بیماری فشار خون