جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

لذات «نوشتن» زین الاخبار عبدالحی


لذات «نوشتن» زین الاخبار عبدالحی

«نام او بیوراسپ، و او پسر اروند اسپ.‎/‎/ بود. و اروند اسپ را تازیان شاه گفتندی، و مادر او بنت و یونگهان بود.‎/‎/ دو مار از کتف او برآمد. و بعضی گویند دو «ریش» [زخم] بود. و هر روز دو مرد بکشتی …

«نام او بیوراسپ، و او پسر اروند اسپ.‎/‎/ بود. و اروند اسپ را تازیان شاه گفتندی، و مادر او بنت و یونگهان بود.‎/‎/ دو مار از کتف او برآمد. و بعضی گویند دو «ریش» [زخم] بود. و هر روز دو مرد بکشتی و مغز ایشان بدان ماران دادی. گویند بدان ریش ها نهادی تا ساکن گشتی و پادشاهی از جمشید بستد و او را بکشت. و به روزگار او، جادوی و فسق و فجور آشکار شد و دیوان و بدان را به خویشتن نزدیک کرد و مردمان را عقوبت چنان کردی که اندر دیگ افکندی و بپختی. و چون فساد او بسیار شد، همه مردمان ستوه گشتند و مردمان بسیار کشته شدند از بهر آن ماران. پس مردی. کاوه نام، آهنگری کردی به نزدیک ضحاک آمد و گفت: دو پسر مرا گرفته اند تا از بهرماران تو بکشند. ضحاک فرمود که «پسران او را رها کنید» و چون کاوه از پیش ضحاک بیرون آمد، محضری پیش آوردند که نوشته بودند به تزکیه ضحاک و گفته بودند که اندر پادشاهی خویش با خلق نیکو رفت و عدل کرد و همه کدخدایان ایران خط های خویش نوشته بودند و کاوه را گفتند: «تو نیز خط خویش بنویس که از کدخدایان ایران یکی تویی.» کاوه آن محضر بستد و زیر پای آورد و بدرید و گفت: «ای مردمان! همه کور گشتید.» و بیرون آمد و آن پیشبندی که آهنگران را باشد اندر سر چوبی کرد و آواز داد که«هوای افریدون که جوید، با من بروید!» مردم، انبوه، با وی برفتند و روی به کوه البرز نهادند و پیش افریدون شدند و به روی به پادشاهی سلام کردند. او کاوه را گرامی کرد و آن پوست را درفش کاویانی نام کرد و فرمود تا در خزینه بگشادند و مال بسیار بدان قوم داد و زر و جواهر بسیار بدان درفش به کار برد. و آن درفش را ملوک عجم سخت بزرگ داشتندی، که هر جای بدان درفش روی نهادندی، فیروز باز آمدندی. و هرکس اندر آن چیزی می افزود از جواهر بیش بها.‎/.»

غالباً آنچه از داستان «ضحاک» در نظر مردمان است از شهنامه فردوسی ست که نقل نقالان آمده از پس هزاره ای و مردمان او را شناسند و بزرگ اثری را که به شعر است و خواص نیز، اغلب استناد کنند به شهنامه منصوری و الخ!

این داستان که آمد از «زین الاخبار» باشد که به روزگار عبدالرشیدبن مسعود غزنوی، حدود سال های ۴۴۱ تا ۴۴۴ هـ.ق نوشته شده به قلم ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی غزنوی از معاصران ابوریحان بیرونی. او این کتاب را در «غزنه» دست به قلم برده و به اتمام رسانده و آن، مشتمل است بر «تاریخ جهان»، از آن منظر که در آن روزگار، تاریخ اش می خواندند یعنی افسانه نیز باشد و قصه باشد و نقل باشد و البته چون به «دیده»ها رسد به روزگار مؤلف، تا آنجا که خشم دستگاه خلافت عباسی انگیخته نشود، «تاریخ» نیز باشد! «زین الاخبار» مشتمل است همچنین بر اخباری از کیانیان و اشکانیان و ساسانیان به اختصار و از ملوک اسلام به تفصیل و به تبع به ذکر سرگذشت امرای خراسان و طاهریان و صفاریان و سامانیان می پردازد. این کتاب، همچنین به آداب می پردازد و به رسوم؛ از اعیاد گرفته تا عادات و از معارف ملل گرفته تا مفاخر؛ و البته اشارات دارد به خلل در «فرازها» که دورانی را به ذلت دچار آرد و قصه اسکندر، همین باشد.

«پادشاهی بگرفت و از ایرانیان بسیار بکشت و جای هاشان ویران کرد و حصارهای ایشان کند و خراب کرد و علم های ایشان که مرایشان راهبر بدان خوانند همه را بکشت و کتاب ها که اندر دین مغان و زردشتی بود همه بسوخت و آنچه اندر طب و نجوم و حساب و دیگر علم ها بود فرمود تا آن همه را ترجمه کردند و به روم فرستاد و همه گنج های ملوک ایران برداشت.

نکاتی از این دست - به تخریب - در کتابی دیگر نیامده [مگر آن که کتابی به آتش روزگار سوخته و به آب تقدیر شسته، ناگاه از مجموعه ای، کتابخانه ای سر برآرد]‎/

و اگر از اشتباه «یونان» را «روم» پنداشتن بگذریم، نکته را دریابیم که علوم ایرانی نیز به روزگار حمله اسکندر، چون زر ایرانی به یغما رفت.

یزدان سلحشور