پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
انقلاب اسلامی
میشل فوکو فیلسوف فرانسوی یکی از فیلسوفان اروپایی است که از لحاظ فکری تحتتاثیر نیچه و مارتین هایدیگر بوده و تئوریهایی را بر اساس آرای نیچه برای خود ساخته است. این افراد به دلیل آنکه قایل به حقیقت ثابت و مشخصی نیستند در جریان پستمدرن قرار میگیرند.
جریان فوکو و جریانهایی مشابه آن از یک نظر جز جریانهای اپوزیسیون فرهنگ رسمی غرب هستند.
نظریاتی که فوکو ارائه مینمود عمدتا با جریان رسمی سیاست امپریالیستی غرب تناسب نداشت ضمن اینکه به اصول و مبانی این فرهنگ معتقد بود. او منتقد بود اما این انتقاد نباید ما را دچار خطا کند و فکر کنیم که او با ماست، او غربی و متعلق به فرهنگ غرب و تمدن غرب است و در عین حال یکسری انتقاد به غرب هم دارد. فیلسوفانی چون فوکو به دولتهای غربی متعهد نیستند و از آن انتقاد میکنند اما انتقادات آنان آنچنان منتج به عمل نمیشود.
فوکو و امثال او با مدنیت غرب یکسری اشتراکات و یکسری افتراق دارند و به اشکال جدیدتر و پستمدرنتر متعهد به اصول و مبانی غرب معتقد هستند، اما در جزئیات نسبت به عملکردهای تمدن غربی مخصوصا در حوزه سیاست و برخی جنبههای معرفتشناسانه و علمی مدرنیته منتقد هستند.
جریانهایی که در جهان ساختارشکن هستند مورد توجه او قرار میگیرند. انقلاب اسلامی ایران که در جهانی ماتریالیستی و در حال غربی شدن اتفاق افتاده به عنوان رخدادی نو و منحصر به فرد مورد توجه فوکو قرار میگیرد. این انقلاب از دیدگاه فوکو معنویت و دین را به عنوان تصمیمگیرنده اصلی وارد عرصه سیاست میکند و او تعبیر معنویت سیاسی را در مورد آن به کار میبرد.
علاقه فوکو به انقلاب اسلامی ایران به دلیل نظریههای خاصی است که او درباره مقولههای تاریخ، قدرت و مدرنیسم دارد. او این انقلاب را مورد مناسبی برای محک نظریههای خود میبیند.
از نظر فوکو انقلاب ایران یک جریان متفاوت محسوب میشود که تعریفهای مدرن نمیتواند این تحولات را تبیین کند، لذا نیازمند عالم دیگر و تصویری دیگر است.
او برای انقلاب حقیقتی قائل نیست. از نظر او در هر دورهای هر پارادایم حرف خود را میزند و اکنون پارادایمی آمده است که معنویت و اخلاق در آن اهمیت دارد و چون به اینگونه در دنیای مدرن سابقه نداشته است تعاریف مدرن نمیتوانند این انقلاب را توجیه کنند. فوکو انقلاب اسلامی را به عنوان یک تحول و تجربه پذیرفته است و نه به عنوان یک امر ذاتی. او انقلاب را به عنوان یک پارادایم جدید میپذیرد.
فوکو در تحلیل انقلاب اسلامی بر آن است که این انقلاب نمیتواند با انگیزههای اقتصادی و مادی صورت گرفته باشد، چرا که اگر این انگیزهها ملاک بود اقشار مرفه میبایست در آن شرکت نمیکردند او از مدرنیسم و مظاهر آن در ایران به کهنهپرستی نام میبرد و معتقد است که شاه صد سال دیر آمده است چرا که او متعلق به زمانی است که مدرنیسم به سر نیامده بود.
او در گزارش خود از سفر به ایران مینویسد: در آن لحظه احساس کردم که در رویدادهای اخیر عقبماندهترین گروههای جامعه نیستند که در برابر نوعی نوسازی بیرحم، به گذشته روی میآورند، بلکه تمامی یک جامعه و فرهنگ است که به نوسازی که در عینحال کهنهپرستی است نه میگوید.
بدبختی شاه این است که با این کهنهپرستی همدست شده است. گناه او این است که میخواهد به زور فساد و استبداد، این باره گذشته را در زمانی که دیگر خریداری ندارد حفظ کند. آری نوسازی به عنوان پروژه سیاسی و به عنوان اساس دگرگونسازی جامعه در ایران به گذشته تعلق دارد. فوکو تحلیلهای اقتصادی از انقلاب را که علت جنبش را بویژه در مسائل اقتصادی نوسازی میدانند نمیپذیرد و معتقد است که مشکلات اقتصادی ایران در این دوران آنقدرها بزرگ نیست که مردم در دستههای صدهزار نفری و میلیونی به خیابانها بریزند و در مقابل مسلسلها سینه سپر کنند.
علل دیگر انقلاب اسلامی از دیدگاه فوکو را میتوان در علل زیر دستهبندی کرد، اعتقاد به امام زمان(عج) و نقش او در زندگی مردم شیعه، وجود روحانیت مبارز و نقش آنها در حفظ دین و نحوه ارتباط آنها با مردم، نمایش اراده کاملا جمعی ملت در برابر قدرت حاکمه، نقش فعال دین و اراده و تصمیم مردم به تغییر ریشهای زندگی خود، وجود رهبر منحصر به فرد و افسانهای امام خمینی(ره)، ارتباط بین آئینهای مذهبی و اراده جمعی همانند مراسم عزاداری امام حسین (علیهالسلام)، و وارد کردن معنویت در سیاست. او درباره رهبری افسانهای حضرت امام(ره) جمله جالبی دارد. او مینویسد: نقش شخصیت آیتالله خمینی پهلو به افسانه میزند. امروز هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی، حتی به پشتیبانی همه رسانههای کشورش نمیتواند ادعا کند که مردم با او پیوندی چنین شخصی و چنین نیرومند دارند.
نظر فوکو درباره حکومت اسلامی نیز قابل توجه است. او حکومت اسلامی را نه یک آرمان صرف، نه یک مدل اقتباس شده از دموکراسی غربی، بلکه نوع منحصر به فردی که عملی نیز هست معرفی میکند.
وی در عین حال که از ماهیت حکومت اسلامی اظهار بیاطلاعی میکند، اما معتقد است مردمی که برای حکومت اسلامی جلوی گلوله میروند دقیقا میدانند که چه میخواهند، زیرا خود بازیگر آنند. از دیدگاه فوکو زبان و محتوای مذهبی انقلاب ایران امری اتفاقی نیست بلکه مکتب تشیع با تکیه بر موضوع مقاومت، جایگاه انتقادی همیشگی خود در برابر قدرتهای سیاسی حاکم و نفوذ عمیق و تعیینکننده در مردم، توانست ملت ایران را در مقابل رژیم شاه بسیج کند.
فوکوبین علت انقلاب و هدف انقلاب تمایز قائل است.
او علت انقلاب را ماهیت رژیم شاه و اجرای طرح نوسازی میداند و هدف از انقلاب را ایجاد حکومت اسلامی. او حکومت اسلامی را خواست سیاسی مردم ایران میداند. وی نقش اسلام و ویژگیهای مکتب تشیع در جهتدهی به جنبش و چگونگی سازماندهی به انقلاب و مسئله رهبری کاملا مورد توجه قرار میدهد. فوکو نقش فرهنگ مذهبی را در ایران در هویتبخشی به مردم و طبقات اجتماعی که در جریان نوسازی هویت و جایگاه طبقاتی خویش را از دست داده بودند مورد توجه قرار میدهد. فوکو نقش اسلام و مکتب تشیع را بیشتر در هدف انقلاب موثر میداند و در علت آن. او به نقش اسلام در ایجاد نارضایتی مردم و طبقات اجتماعی از رژیم شاه و در واقع نفی این رژیم چندان توجهی نمیکند.
فوکو علیرغم تمجیدهای فراوانی که درباره انقلاب ایران نموده است زمانی که جمهوری اسلامی به حاکمیت میرسد موضعگیری متفاوتی نسبت به این نظام اتخاذ کرده است. او طی نامهای سرگشاده به مهدی بازرگان ومقاله تحت عنوان طغیان بیحاصل به انتقاد از جمهوری اسلامی میپردازد.
در اینجا به نکتهای که در ابتدا اشاره کردیم یک بار دیگر اشاره میکنیم و آن اینکه فوکو یک متفکر و نظریهپردازی غربی است و متعلق به فرهنگ و تمدن غرب است. روشنفکرانی همچون فوکو به پدیدههای نو و دگرگونکننده علاقه دارند اما توجهی به اینکه این پدیده قطعیت دارد یا نه، ندارند. مهم این است که پدیده متفاوتی باشد. او انقلاب اسلامی را یک پارادایم میداند و پارادایم در منظر فوکو ایدهای است که به سرمشق تاریخی تبدیل میشود، اما این به معنای حجیت، واقعیت و اصالتداشتن آن پارادایم نیست.
اینکه یک روشنفکر غربی به وجد جدیدی از انقلاب ایران توجه کرده جذاب است اما وی از نظر زندگی شخصی قائل به ارزشهای اخلاقی و دینی انقلاب نیست، اما به عنوان اپوزیسیون فرهنگ غربی موضع خوبی اتخاذ میکند. در مورد ادعای فوکو که انقلاب اسلامی از نوع پست مدرنیتی است اگرچه پستمدرنیسم و انقلاب اسلامی تفاوتهایی با هم دارند اما در فضای نقد مدرنیته شکل گرفتهاند باید گفت، انقلاب اسلامی برخلاف پستمدرنیسم که در فضای خود مدرنیته شکل گرفته کاملا بیرون از دنیای مدرن شکل گرفته است.
در نهایت میتوان نتیجه گرفت که تفکر پستمدرن که طلایهدار آن فوکو است همانند تفکر مدرن در تبیین این انقلاب درماندهاند، زیرا این تفکر نیز از زیربناها و اصول حاکم بر مدرنیته پیروی میکند. مدرنیسم و پستمدرنیسم دو ساقه از یک ریشه هستند. پستمدرنها با ادبیات مدرن به نقد مدرنیته میروند اما انقلاب اسلامی نه در بازشناسی و نه در تعریف و نه در نقد مدرنیته متکی بر ادبیات مدرن نیست بلکه خود ادبیات بیرون از ادبیات مدرن دارد.
عباس فراهانی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی معلمان رهبر انقلاب دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی پلیس تهران قوه قضاییه پلیس راهور هلال احمر سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی
قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو حقوق بازنشستگان سایپا کارگران تورم
سریال نمایشگاه کتاب جواد عزتی تلویزیون عفاف و حجاب کتاب مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین انگلیس اوکراین ترکیه یمن افغانستان
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان علی خطیر لیگ برتر لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ
هوش مصنوعی هواپیما تبلیغات تلفن همراه اپل گوگل همراه اول مدیران خودرو ناسا عیسی زارع پور وزیر ارتباطات
کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه