چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
دفاع از یک نظریه سیاسی
بنابر یک نظریه سیاسی که ریشه در نظریات امام خمینی و شهید مطهری دارد، بهتر است که روحانیت از عهدهدار شدن مسؤولیت ریاست جمهوری و کادر اجرایی کشور پرهیز کند و از طریق شورای نگهبان، قوه قضائیه و مجلس و در رأس همه، از طریق ولایت فقیه به وظیفه اصلی خود که هدایت، ارشاد و جلوگیری از انحراف نظام است بپردازد. این نظریه آثار و لوازم مثبت زیادی در پی دارد.
حدود یک ماه پیش، طی یک نامه سرگشاده و یک مصاحبه مطبوعاتی، از جمله یک نظریه سیاسی را مطرح و در حقیقت بازخوانی و یادآوری کردم و آن اینکه رئیس جمهور و کادر اجرایی (هیأت دولت) در نظام جمهوری اسلامی بهتر است روحانی نباشد؛ مگر اضطرارا. البته پیشنهاد من ارتباطی با دستهبندیهای سیاسی موجود در کشور ندارد؛ بلکه بیان دوباره یک اصل کلی است. اصل این نظریه از امام خمینی است و استاد مطهری نیز بر آن تأکید داشتهاند. برهان شهید مطهری بر این پایه استوار است که قدرت روحانیت شیعه در طول تاریخ از آنجا ناشی شده است که همواره در کنار مردم بوده و هیچگاه با دولتها مخلوط نشده است. روحانیت شیعه از نظر روحی به خدا متکی است و از نظر اجتماعی به مردم و همواره در مقابل زورگویان و حامی مظلومان بوده است؛ برخلاف روحانیت اهل سنت که همواره متکی به دولتها بوده و مفتی اعظم آنها حکم خود را از حاکم وقت میگرفته است. حتی در نظام جمهوری اسلامی بهتر است روحانیت همچنان با دولت مخلوط نشود و از قبول پستهای اجرایی - یعنی ریاست جمهوری و وزارت - احتراز جوید و روشن است که پست اجرایی، شامل مسؤولیتهای قضایی و نمایندگی و ریاست مجلس و از این قبیل نمیشود. وظیفه اصلی روحانیت، هدایت و ارشاد و نظارت و جلوگیری از پدید آمدن انحراف در نظام است و این وظیفه از راه ولایت فقیه و شورای نگهبان و حضور روحانیون در دستگاههای قضایی و مجلس قابل تحقق است.
برخی ماجرای بنیصدر را به عنوان ماده نقضی برای این نظریه ذکر میکنند. پاسخ این است که در داستان بنیصدر، در حقیقت شورای نگهبان به دلیل کماطلاعی از افکار او، در ردّ صلاحیت وی برای ریاست جمهوری قصور ورزید؛ حال آنکه شهید مطهری در کتاب نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر از اندیشه او درباره لزوم خلع ید از رهبری سنتی و انتقال آن از روحانیت به روشنفکران پرده بر داشته بود. برخی دیگر این نظریه را مساوی تز استعماری جدایی دین از سیاست دانستهاند؛ حال آنکه دور بودن روحانیان از پستهای اجرایی و در دست داشتن هدایت نظام در کادر اسلام به وسیله نهادهایی چون شورای نگهبان، قوه قضائیه، مجلس و ولایت فقیه، با تز یادشده بهکلی متفاوت است. این نظریه در واقع قائل به نوعی تقسیم کار شده است. میدانیم که معنی صحیح همبستگی دین و سیاست این است که سیاست در خدمت دین قرار گیرد؛ نه بر عکس. با اندک تأملی روشن میشود که نظریه فوق این هدف را بهتر تأمین میکند و نظام را از هر شائبه خطایی دور نگاه میدارد.
امّا این نظریه علاوه بر حفظ پایگاه اجتماعی و نفوذ کلام روحانیت، محاسن دیگری نیز دارد. از جمله اینکه روحانیان فرصت بیشتری برای انجام وظایف اصلی خود پیدا میکنند. متأسفانه امروز در میان روحانیان، گروهی هستند - هرچند اندک - که هیچ یک از وظایف اصلی روحانیت، مانند امامت جماعت و اداره مسجد، منبر، نویسندگی، تدریس علوم دینی، سخنرانی و کنفرانس در مجامع علمی و دانشگاهی و پاسخ به سؤالات روز را انجام نمیدهند و تنها «سیاسی» هستند و کارنامه سالانه آنها از چند بیانیه قبل از انتخابات و چند مصاحبه سیاسی تجاوز نمیکند و در حقیقت تنها لباس روحانیت را به تن دارند و معمولا چون مایه علمی کافی هم ندارند، بهآسانی در دام روشنفکرنمایان گرفتار و آلت دست آنها میشوند. حسن دیگر این است که معمولا بالاترین مقام اجرایی کشور طرف انتقادهای مختلف قرار میگیرد. انتقاد مردم از یک غیرروحانی و برخورد نهادهای مختلف از یک غیرروحانی بهمراتب آسانتر و بیملاحظهتر خواهد بود؛ در نتیجه کارها سامان بهتری پیدا میکند. مسؤولیت ریاست جمهوری علیرغم آنکه شامل وظایف معنوی و کلیای است که در شأن روحانیت است، خواه ناخواه عمدتا توأم با پاسخگویی نسبت به عمران و آبادانی و مایحتاج عمومی مردم نیز میباشد.
البته نویسنده قصد ندارد که از انتساب این نظریه سیاسی به استاد مطهری بهرهبرداری کرده، نظرات مخالف را در تنگنا قرار دهد؛ خصوصا که صفت «سیاسی» این نظریه، راه را برای انتقاد یا انکار آن باز میکند و به هر حال فرق است بین نقد یا ردّ یک نظریه سیاسی و اجتماعی و نقد یا ردّ یک نظریه اعتقادی که به اصول دین و مذهب باز میگردد.
● اشاره
آنچه نویسنده آن را به عنوان یک «نظریه سیاسی» معرفی میکند، در واقع از دو جنبه ایجابی و سلبی برخوردار است. از یک سو، بر وظایف ویژه روحانیت در اجتماع و سیاست تأکید میکند و از سوی دیگر، از ورود روحانیت به عرصههای اجرایی و اداری نظام پرهیز میدهد. هرچند این سخن به صورت کلی درست و قابل توجه است، ولی ملاحظات فراوان دیگری را نیز در کنار آن باید در نظر داشت که به چند مورد از اینگونه ملاحظات اشاره میشود:
▪ مطالب یادشده، از نظر علمی یک «نظریه سیاسی» به شمار نمیآید؛ زیرا یک «نظریه» (Theory) و به طور خاص یک نظریه اجتماعی، «کوششی است در راه تهیه مجموعهای منتظم، بههمپیوسته و معنیدار، متشکل از گزارهها، پیشفرضها و اصولی که در راه تبیین امور و وقایع اجتماعی به طور علمی پدید آید.»(۱) همچنین واژه «سیاسی» نیز در این ترکیب مبهم است؛ زیرا اصطلاح «نظریه سیاسی» در جایی به کار میرود که نظریهای درباره سیاست (به معنای روشها و ساز و کارهای تولید و توزیع قدرت) ارائه شده باشد.(۲) مطالب نویسنده حتی در حدّ یک دکترین سیاسی نیز به شمار نمیآید؛ زیرا دکترین (Doctrin) یا آموزه، به «اصول اساسیای که فرد یا گروهی، کردار و یا عمل اعضای خود را بر محور آن تنظیم میکند» (۳) اطلاق میگردد؛ بنابراین، فعلا باید به مباحث یادشده به عنوان یک «پیشنهاد سیاسی» نگریست.
▪ نویسنده، در وجه ایجابی و اثباتی پیشنهاد کرده است که روحانیت علاوه بر وظیفه اصلی، یعنی منبر و محراب و تدریس و تحقیق و...، باید به «هدایت نظام در کادر اسلام به وسیله نهادهایی چون شورای نگهبان، قوه قضائی، مجلس و در رأس آنها ولایت فقیه» بپردازد. اوّلا باید دید که آیا بین وظایف دسته اول و وظائف دسته دوم چه ارتباط ارگانیکی وجود دارد و اساسا تحقیق و تبلیغ روحانیت در یک نظام اسلامی دارای چه ویژگیها و ابعادی است.
ثانیا هرچند نهادهای یادشده، اهرمهای مهمی برای هدایت نظام در چارچوب فرهنگ اسلامی هستند، اما حقیقت آن است که رهبری در یک نظام سیاسی مدرن، به ابزارهای مهمتری چون تولید مبانی تئوریک، نظامسازی در حوزههای مختلف اجتماعی، مدلسازی و برنامهریزی عملی، نیازمند است که اگر روحانیت و حوزههای علمیه از آن غفلت کنند، عملا حتی با داشتن همه کرسیهای سیاسی، هرگز توان رهبری و هدایت نظام به سوی اهداف متعالی اسلام را نخواهند داشت.
در یک کلام، در خصوص رابطه حوزه و حکومت و کارکردهای ویژه روحانیت در جامعه و سیاست، باید ژرفتر و گستردهتر از آنچه در این مقاله آمده است، اندیشه کرد.
▪ اما در جنبه سلبی، هر چند اصل مدعا تقریبا پذیرفته است، اما دلایل یادشده چندان معتبر نیست. برای مثال اگر قرار باشد که روحانیت شیعه در کنار ملّت و در برابر دولت باشد، از این جهت هیچ فرقی میان قوه مجریه و قوای قضائیه و مقننه وجود ندارد. اساسا باید پرسید: مگر دولت اسلامی قرار است در برابر ملّت قرار گیرد؟ وانگهی، شاید کسی بگوید که اگر روحانیت حامی مظلومان است و در مقابل زورگویان، پس همان بهتر که خود در مسند مدیریت باشد و در رفع ظلم و زور تلاش کند، نه آنکه در حاشیه قدرت به مخالفتخوانی و تأسیس اپوزیسیون (یا به تعبیر نویسنده، «ایجاد حرکت در توده مردم» ) اشتغال ورزد. اما اینکه در یک دلیل دیگر آوردهاند که «اگر رئیسجمهور غیرروحانی باشد، انتقاد و برخورد آسانتر میشود و در نتیجه کارها سامان بهتری پیدا میکند» ، عینا این دلیل در باب قوه قضائیه و مقننه نیز جاری است و اساسا از نظر ارتباط و دخالت در زندگی روزمره مردم، چندان فرقی میان دستگاه قضائی و اجرایی کشور وجود ندارد.
▪ از آنچه گفتیم میتوان نتیجه گرفت که پیشنهاد یادشده باید به صورت همهجانبه مورد تحلیل و بازنگری قرار گرفته، در نهایت به صورت یک دکترین اجتماعی در باب ارتباط میان حوزه و حکومت اسلامی تدوین گردد. به نظر میرسد که چارچوب این دکترین باید مبتنی بر اصل زیر باشد: دخالت گسترده، مؤثر و ضروری روحانیت در هدایت عمومی جامعه و نظام سیاسی با سه رویکرد تولید مبانی تئوریک، تدوین راهبردهای اصولی، کمک به تنظیم مدلهای توسعه اجتماعی و نیز دخالت محدود، متعین و اضطراری در فرایند تصمیمسازی و اجرا.
(۱) برای مثال، رک.: ساروخانی، باقر، درآمدی بر دائرةالمعارف علوم اجتماعی، ص .۷۳۷
(۲) بلوم، ویلیام، نظریههای نظام سیاسی، ج.۱ ص۲۴ به بعد
(۳) درآمدی بر دائرةالمعارف علوم اجتماعی، ص۲۰۵ و نیز رک.: نوروزی خیابانی، مهدی، فرهنگ لغات و اصطلاحات سیاسی، ص .۱۵۲
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست