جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پدیدار شناسی فلسفه اسلامی


پدیدار شناسی فلسفه اسلامی

کلید ورود به بحث پیرامون جایگاه فلسفه اسلامی در ایران امروز و موضوع جنجال برانگیز, نبود روح آفرینش فلسفی و تفکر روشمند در بادی امر در سرای اهل قلم زده شد در این نشست ها که به همت مجدانه علی اوجبی دوست و معلم فکور اندیشه اسلامی که تحقیقات زیادی در این حوزه داشته و امروز به عنوان یک متفکر فلسفه اسلامی در میان اهالی فکر جایگاهی شایسته و بایسته دارد با دبیری راقم این سطور برگزار شد بحث هایی توسط حاضران باب گشودند که نیازمند بازاندیشی جدی و دقیقی بودند

کلید ورود به بحث پیرامون جایگاه فلسفه اسلامی در ایران امروز و موضوع جنجال برانگیز، نبود روح آفرینش فلسفی و تفکر روشمند در بادی امر در سرای اهل قلم زده شد. در این نشست ها که به همت مجدانه علی اوجبی (دوست و معلم فکور اندیشه اسلامی که تحقیقات زیادی در این حوزه داشته و امروز به عنوان یک متفکر فلسفه اسلامی در میان اهالی فکر جایگاهی شایسته و بایسته دارد) با دبیری راقم این سطور برگزار شد بحث هایی توسط حاضران باب گشودند که نیازمند بازاندیشی جدی و دقیقی بودند. با تجربه یی که از آن نشست ها داشتم عصر روزی در اواخر سال گذشته دعوتی از استاد منوچهر صدوقی سها متن پژوه برجسته و پژوهشگر نقاد فلسفه اسلامی و دکتر نجفقلی حبیبی دیگر نام آور عرصه تفکر اسلامی صورت گرفت تا وضع تفلسف اسلامی در ایران معاصر مورد کنکاش قرار گیرد.اینک حاصل این گفت و شنود ها با کمترین دخل و تصرفی پیش روی شما قرار می گیرد.

منوچهر صدوقی سها پژوهشگر فلسفه اسلامی است و طبعاً نام بردن از کتاب های مهمی چون «تاریخ حکما و عرفای متاخر» و «شرح منظومه سبزواری به فارسی» و «معجم الحکما» و ترجمه «مقدمه قیصری بر فصوص الحکم» محی الدین عربی، ترجمه «ما للهند» ابوریحان بیرونی، ویرایش و شرح «رساله در فلسفه الهی عام» اثر استاد سیدمحمدکاظم عصار بی تلاش این استاد پرکار فلسفه و عرفان اسلامی عملاً غیرممکن می نماید. وی هم اکنون طرح تالیف و تصحیح تطبیقی یک مجموعه ۱۵ جلدی از متون خطی اسلامی را در دست دارد که تحت عنوان «سلسله المختارات من نصوص التفسیر المستنبط» از سوی انتشارات حکمت در حال انتشار است. او در بادی امر این مساله را طرح کرد که اساساً موضوع اساسی در بازخوانی تفکر اسلامی نوع برداشت ها از این شیوه از تفکر است.

● ماهیتی چالش برانگیز

منوچهر صدوقی سها؛ باید از دو گروه عمده مستشرقین و جماعتی از علما و فضلای مسلمین به عنوان معارضان عبارت «فلسفه اسلامی» یاد کرد چراکه از سویی بسیاری از مستشرقین می گفتند (و هنوز هم تعدادی از آنها معتقدند) «فلسفه اسلامی » همان فلسفه یونان به خط عربی است که از راست به چپ نوشته می شود. در داخل حوزه اسلام هم برخی از این طرف درافتادند که فلسفه یعنی اسلام و اسلام یعنی فلسفه.

البته نمی توان منکر این مهم بود که صرف نظر از نام و عنوان، منظومه فلسفی مستقل و قائم به ذاتی به نام «فلسفه اسلامی» وجود دارد، اما مساله مطرح به باور من این است که اساساً ماهیت «فلسفه اسلامی» چیست؟ آیا عنوان فلسفه «مضاف» است و اسلام «مضاف الیه» یا «صفت و موصوفند» یعنی «اسلامیت» صفت «فلسفه» است یا فلسفه «مضاف» اسلام است؟ بنده کلید حل معمای ماهیت فلسفه اسلامی را در پاسخ به این مساله می دانم و بر این باورم که ترکیب «فلسفه اسلامی» مضاف و مضاف الیه است. به این معنی که مراد از فلسفه اسلامی فلسفه بلکه فلسفه هایی است که در دامنه فرهنگ اسلام پیدا شد. این فلسفه به هر تقدیر تحت تاثیر دین قرار داشت در عین حال که نباید از یاد دور داریم که فرهنگ دین، غیر از دین است. بنده در پژوهش های قرآنی خود به برخی از مصطلحات فلسفی موجود در فلسفه اسلامی برخورده ام که عیناً برگرفته از قرآن کریم هستند.

قدمای ما معتقد بودند تمایز علوم به اغراض یا به موضوعات است. دین غیر از فلسفه است و با توجه به تعریف فلسفه -کوشش آزادانه برای تبیین جهان هستی- واقعاً این آزادی در فلسفه اسلامی هست. فیلسوف اگر مشایی است، می گوید من تابع عقل هستم و اگر تعارضی بین عقل و ظاهر شرع پیدا شود طرف عقل را می گیرد.

در اینجا یک پرسش مطرح است؛ عموماً موضوع فلسفه یا «وجود» است یا «موجود» و اگر دین را به عنوان علم تلقی کنیم آیا موضوع دین می تواند «وجود» باشد؟

به باور بنده در این بحث موضوعات کاملاً از هم جدا هستند، به این معنی که هیچ دینی نمی گوید اولاً من علم هستم و ثانیاً موضوع بحث من هم «وجود» است.

همه می دانیم در باب نسبت فلسفه با دین سه رای نزد فلاسفه وجود دارد؛ گروهی گفته اند «فلسفه عبارت اخرای دین است» یعنی فلسفه عین دین است که شاید بزرگ ترین مدافع این نظر صدرالمتالهین باشد. عده یی دیگر که به «تفکیکیون» مشهورند، معتقدند فلسفه در کل متباین با دین است و گروهی دیگر به نسبت عموم و خصوص من وجه بین فلسفه و دین قائل هستند، یعنی برخی از مسائل فلسفی، اسلامی و بخشی از مسائل دینی، فلسفی است.

در برابر سخن کسانی که فلسفه را عین دین می دانند باید این سوال را پیش کشید که مگر فلسفه یی که به اسم فلسفه اسلامی خوانده می شود، مکتب واحد قالبی است؟ آیا دین عیناً مطابق حکمت مشاء، اشراق یا حکمت متعالیه است؟ اگر مرادشان مشائیت است که یکی از مبانی اولیه حکمت مشاء، داستان عقول عشره است. پس ما یک نظام منحصر نداریم که بگوییم این نظام، عین اسلام و اسلام عین این نظام است.

درباره نظریه گروه دوم نیز معتقدم بهتر است نسبت فلسفه و دین به نسبت عقل و وحی برگردانده شود و نباید از تباین و تساوی دین با فلسفه سخن گفت چراکه اساساً فلسفه برخلاف دین، نظام واحد قالبی نیست.

اگر نسبت عقل و وحی را بیان کنیم، به ضرس قاطع عقل واقعی و وحی مطابق همدیگرند چراکه نفس الامر و منبع این دو واحد است. انتقال معارف دنیای قدیم از قبیل یونانی، هندی، چینی، رومی و ایرانی به حوزه اسلامی منجر به پیدایش منظومه بلکه منظومه هایی که به آنها اطلاق «فلسفه اسلامی » می کنند، شد اما اساساً نمی توان مدعی بود در تمدن اسلامی فلسفه ثابت و متعینی به نام فلسفه اسلامی داریم.

ما در تفکر اسلامی «مشایی»ات داریم، «اشراقی»ات داریم، «حکمت متعالیه» داریم. از این حیث نمی توان یک منظومه خاص را به عنوان فلسفه اسلامی دانست و غیر از آن را غیراسلامی شمرد چراکه منظومه های مختلفی در حوزه اسلامی وجود دارد.

در مورد قدرت و قوت رویکرد متفکران مسلمان به فلسفه یونان از کتاب «شرح مابعدالطبیعه ارسطو» از ابن رشد مثالی می آورم؛ ابن رشد برخلاف ابن سینا که نظریه دارد، شارح محض ارسطو است. مرحوم «عبدالرحمان بدوی» در جایی نوشته است این شرح را با متن یونانی آن تطبیق دادم و دیدم دنیای عرب زبان، محتاج به ترجمه جدید از مابعدالطبیعه نیست و این نشان می دهد در کمال قوت و امانت مابعدالطبیعه ارسطو به حوزه اسلام منتقل شد.

به باور بنده برخلاف مستشرقین از سویی باید گفت فلسفه یی در قبال «فلسفه یونانی» وجود دارد اما از سوی دیگر ما خودمان که حاملان فلسفه ایم در عنوان «فلسفه اسلامی» اشکال داریم، لااقل ما می توانیم بگوییم این ترکیب فلسفه اسلامی «صفت و موصوف» نیست، «مضاف و مضاف الیه» است. این فلسفه در دامنه فرهنگ اسلامی پیدا شده است. ما اسلام داریم و فرهنگ اسلامی، این فلسفه در فرهنگ اسلامی پدیدار شده است.

برخلاف نظر ابن رشد که می گوید «دین و فلسفه به یک جا منتهی می شوند چرا که دین تهییج به تفکر در آسمان و زمین می کند و فلسفه کارش جز فکر نیست»، معتقدم فلسفه تهییج به شناخت موجودات می کند اما کدام فیلسوف می گوید من در موجودات تامل می کنم تا به خدا برسم در حالی که اگر دین به تفکر تشویق می کند برای رسیدن به خداست.

پس از دکتر صدوقی نوبت به کسی می رسد که سال ها با متون سخت و سنگین فلسفه اسلامی دست و پنجه نرم کرده است؛ دکتر نجفقلی حبیبی.حبیبی که هم اکنون رئیس گروه فلسفه و کلام دانشگاه تهران است تحصیلات حوزوی خود را -از ابتدایی صرف و نحو و معانی بیان (جامع المقدمات، سیوطی، مغنی و مطول) تا سطح (رسایل و مکاسب)- در سال های ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۹ در خوانسار، بروجرد، اراک و تهران پشت سر گذاشته و در سال ۱۳۳۹ از دبیرستان دارالفنون تهران دیپلم مدرسی خود را اخذ کرد. او در سال ۱۳۴۲ از دانشکده معقول و منقول (الهیات فعلی) فوق دیپلم گرفت و به ترتیب در سال ۱۳۴۴ مدرک کارشناسی، در سال ۱۳۴۸ کارشناسی ارشد و در سال ۱۳۵۶ دکترای خود را در رشته فلسفه و حکمت اسلامی از دانشگاه الهیات تهران اخذ کرد. او در این گفت وگو برای بازاندیشی در موضوعی که صدوقی سها پیش کشیده با طرح بحث چگونگی پیدایش فلسفه اسلامی بر این نکته تاکید می کند که اساساً مشخص نیست تعبیر فلسفه اسلامی از چه زمانی پیدا شده چراکه به باور او در کتاب های قدیمی چنین عنوانی وجود ندارد.

● بنیادهای فلسفه اسلامی

حبیبی؛ نمونه بارز این مدعا عنوان کتاب هایی نظیر «حکمت المشرقین» اثر ابن سینا، «المباحث المشرقین» فخر رازی و «حکمت الاشراق» سهروردی بود از این حیث به باور بنده، تعبیر فلسفه اسلامی اساساً در عصر جدید در قبال دعوای غربیان و مسلمانان به وجود آمد.

در مقابل متفکرانی نظیر ملاصدرا بحث داشتند که آیا فلسفه ضد دین است یا با دین کنار می آید، می توان به نظریه ابوالحسن عامری مولف «الاعلام بمناقب الاسلام» اشاره کرد که سعی داشت فلسفه را کمک کننده و حامی اسلام معرفی کند. ابن رشد هم معتقد است فلسفه تعارضی با اسلام ندارد و ملاصدرا هم نمی گوید آنچه فلسفه است عین اسلام است بلکه می گوید فلسفه مخالف اسلام نیست. من سخنان دکتر صدوقی سها که فلسفه اسلامی را پرورش یافته در محیط اسلام عنوان کرده بود بیشتر ماخوذ از صدق می دانم و نمی توانم حرف مستشرقین که فلسفه اسلامی را همان فلسفه یونان می دانستند، بپذیرم. اگر آن طور باشد با منابعی که امروز به دست آمده اصلاً فلسفه از شرق به یونان رفته و بعد از رشد در یونان به شرق بازگشته و دوباره به غرب رفته و این از تحولات فکری بشری است که دائماً از طریق مهاجرت ها صورت می گیرد. می توان احتمال داد مباحث مربوط به تعبیر فلسفه اسلامی ناظر بر محتوا باشد و ممکن است بگویند فلسفه، معرفتی عقلی است و اسلام معرفتی مبتنی بر وحی است و اگر فلسفه از دین و عقاید دینی حمایت کند اصلاً فلسفه نیست. اتفاقاً فیلسوفان ما آنجا که بحث می کنند عقل محض است و برهان عقل می آورند منتها چون مسلمان هستند از آن برهان ها برای دفاع از عقاید دینی استفاده می کنند. پیرامون تعبیر فیلسوف اسلامی و فیلسوف مسیحی باید به مصادیقی نظیر ابن میمون اشاره داشت که یهودی هستند اما فیلسوف جهان اسلام تلقی می شوند. از این حیث می توان به اشتراکات و تفاوت های فلسفه اسلامی و غرب با تاکید بر مصادیقی از این دست پرداخت چرا که بر این باورم آنچه در اندیشه فیلسوفان اسلامی اتفاق افتاد، این بود که چون عموماً مسلمان هستند فکرشان در خدمت آرمان و اعتقادات شان به کار گرفته شد. درحالی که فلاسفه غرب هیچ امر واقعی را به صورت یقینی قبول ندارند.

آنها بر هیچ چیزی ذهن شان استقرار پیدا نمی کند اما در فلسفه اسلامی واقعیتی به نام «نفس الامر» وجود دارد که ممکن است بگوید هرچند منً فیلسوف نمی توانم به او برسم اما چیزی هست.اساساً فلسفه اسلامی متفاوت با فلسفه امروز غرب است و در این میان ما ملزم هستیم افکاری که در دنیا مطرح می شود را بدانیم چراکه اساساً هنر فیلسوف اسلامی باید این باشد که نظریه های جدید را درک و با اصول قطعی فلسفی خود آن را حل و فصل کند و تا حدودی برخی از بزرگواران مثل مرحوم علامه طباطبایی و شهید مطهری باب این قضیه را باز کردند و امروز باید بیش از گذشته این باب باز شود. به باور بنده دو اتفاق مهم در عرصه فلسفه امروز ایران به ترتیب سنت شاگردپروری و ادامه آن در حوزه علمیه قم (و نیز برخورد با مسائل جدیدی که تمدن غرب وارد فضای زندگی جامعه اسلامی کرد) بوده است. با ورود مسائل جدید در فرهنگ جامعه اسلامی تحولی در فلسفه اسلامی ایجاد شد به گونه یی که فیلسوفان سعی کردند در نهایت احتیاط مسائل کلان فکری را به منظومه فلسفه اسلامی سوق دهند. در اینجا نمی توان از تلاش های علامه طباطبایی و استاد شهید مطهری پیرامون درک نظریه های جدید غرب در زمان خود غافل شد چراکه اساساً علامه طباطبایی متوجه شد برخی از مباحث مطرح با معیارهای کهن فلسفه اسلامی قابل پاسخگویی نیست پس ناچار شد باب های جدیدی از جمله بحث اعتباریات را که بتواند مسائل را حل کند، بگشاید.

البته منکر این مهم نیستم که رکود مباحث جدید فلسفه پس از علامه طباطبایی بیش از پیش رخ می نماید هرچند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تلاش زیادی برای شرح فهم فلسفه عقلی ما صورت گرفت اما این رویکرد بیشتر توضیح نظریه فلاسفه است و کمتر تلاش می شود مسائل جدید را با آن اصول کلی فلسفه مان جواب دهیم.طبعاً می توان مدعی بود فیلسوفان ما باید در عین تفلسف خود را وارد عرصه های زندگی معاصر کنند چرا که امروز فضای جامعه جهانی به شکلی است که همه در معرض این اندیشه ها قرار می گیرند. با وجودی که تلاش های صورت گرفته در حوزه علمیه قم به عنوان پایگاه فضای سنتی فلسفه اسلامی را قابل تقدیر می دانم، نمی توانم از نقش فارغ التحصیلان فلسفه غرب به عنوان واسط پیشرفت فلسفه در دانشگاه ها بگذرم چراکه آنها تلاش کردند اندیشه های دکارت و هگل و دیگر متفکران بزرگ غرب را مطرح کنند اما این نقد نیز بر آنها وارد است که متاسفانه طی نیم قرن گذشته هیچ ابداع و اجتهاد فلسفی در تفکر فلسفی غرب در ایران صورت نگرفته و تنها در باب ترجمه اقدام شده است.نکته دیگری که باید در اینجا به آن بپردازم این است که هجوم تفکرات غربی در ایران ریشه در موفقیت تمدن غربی در مباحث فنون و تکنولوژی دارد و همین موفقیت در تکنولوژی، موجد تصویری غلط برای ایرانیان شده به طوری که بسیاری بر این اعتقادند که غرب در تمام فکرهایش پیشرفت کرده در نتیجه در فلسفه، اخلاق گریز از خود در نسل جدید پیدا شد. اما به دلیل اینکه بخش عمده یی از دانش آموختگان فلسفه غرب در دانشگاه ها به مبانی فلسفه اسلامی مسلط نبودند نتوانستند دانشجویان را قانع کنند. در این میان یک انتقاد به جهان اسلام وارد است و آن ترجمه صرف فلسفه های غربی است. البته نباید از یاد برد که ما به لحاظ تعقلی که در مکتب تشیع وجود دارد بیش از همه فرق اسلامی معقول تر عمل کرده ایم و کمتر دچار خودباختگی شده ایم. اما با وجود ترجمه های متعدد، تصور می کنم زمان آن رسیده که در ضمن تحقیق، به ابداع و اجتهاد در فلسفه برسیم.

طبعاً باید امیدوار بود نسل جدید محصلان فلسفه بتوانند این راه را به سوی آینده با آن مبانی و اصول قطعی فلسفه اسلامی بگشایند و این نیازمند اجتناب فعالان حوزه فلسفه اسلامی در دانشگاه و حوزه علمیه قم از سطحی نگری است. فراموش نکنیم آنچه از گذشته در باب فلسفه اسلامی داریم بسیار عمیق است.

سام محمودی سرابی