شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
متن ضعیف, اجرای کسالت بار
نمایش «پدرخوانده ناپلی» نوشته «ادواردو دفیلیپو» نویسنده طنزپرداز ایتالیایی از چند جهت، اجرایی کسالتبار یافته است. یک بخش از این ایراد به متن نمایش بازمیگردد؛ نمایشی که فاقد درونمایه قوی برای یک اجرای قوی نمایشی است. از آنجا که متن هر نمایش جزیی از اجرای نمایش است و نه جدای از آن، بنابراین بخشی از نقد اجرای هر نمایش به نقد متن نمایش مربوط میشود بهطوریکه جداکردن نقد متن نمایش از اجرای نمایش، ناقصکردن نقد نمایش است.
۱: نقد متن نمایش
الف: متن نمایش فاقد مساله جدی برای زمان حاضر است.
یکی از آسیبهایی که در اجرای نمایشهای ترجمهای وجود دارد، فقدان مساله جدی در آنها یا کهنهبودن مساله نمایش است. نه نویسنده معروف و نه معروفیت نمایش هیچ کدام تضمینی برای به روز بودن نمایش یا جدی بودن مسایل درونی آنها نیست مگر ماهیت خود مساله یا مسایل درونی نمایش. نمایش پدرخوانده ناپلی از منظر مسالهگرایی فاقد پتانسیل و توان قوی برای طرح مساله انسان معاصر است. مسایلی که پدرخوانده با آن مواجه میشود امروزه بسیار سطحی و فاقد ارزش رفتاری، اخلاقی، زیباییشناختی، جامعهشناسی و اجتماعی است. گازگرفتن بازوی یک زن توسط یک سگ، تلاش فرزند زن برای کشتن سگ، مخالفتکردن پدرخوانده با کشتن سگ و بعد رهاشدن کل مساله تا آخر نمایش، حاوی چه مساله انسانی، فکری و زیباییشناختی برای مخاطب معاصر است؟ گفتوگویهای طولانی و بیحاصل پدرخوانده با نانوا، با دخترش و با دکتر خانوادگیاش برای چیست؟ و برای طرح کدام موضوع یا مفهوم مهم و اساسی انجام میشود؟ شاید در فرهنگ بومی ایتالیایی، این موارد و مسایل جالب باشند ولی برای جامعه و فرهنگ معاصر بهویژه از منظر مسایل بومی ایران، معاصر نبوده و بیربط جلوه میکنند و چون اجرای این متن از دراماتورژی لازم برای آدابتهکردن جزییات نمایش در زبان بومی، برخوردار نیست و فاقد قدرت لازم برای ایجاد ارتباط دراماتیک با مخاطب معاصر ایرانی است بنابراین، نمایش اجرایی کسالتبار یافته و در پرداخت صحنهای جذاب عمل نمیکند. این است که ناچار تکیه بر شوخیهای کلامی یا طنز بازیگری برخی از بازیگران، گریزراهی میشود برای غلبه کردن موقتی بر این نقطه ضعف اجرایی نمایش.
ب: محتوای نمایش فاقد کشمکش درونی میان کاراکترهاست. در هر متن نمایشی، عنصر کشمکشی درونی میان کاراکترهای نمایش از یک ارزش اساسی برخوردار است بنابراین مورد توجه نویسنده متن نمایشی قرار میگیرد، به نحوی که به یک پارامتر مهم در ارزیابی متن نمایشی تبدیل میشود. اما این ویژگی در متن نمایشی پدرخوانده ناپلی وجود ندارد بهطوریکه در طول نمایش یا شاهد مونولوگهای طولانی هستیم یا ناظر دیالوگهای فرعی و زاید و اگر هم دیالوگهای مناسبی وجود دارد یا به سومشخص اشاره دارد یا نهایتا به نوعی بگومگوی عرفی و فاقد کشش دراماتیک تبدیل میشود؛ کششهایی که یا باید بُعد وجودی و اگزیستانسیالیستی پیدا کنند یا بُعدی مفهومی و اندیشگانی داشته باشند و به بررسی و نقد یک یا چند مفهوم اساسی در حوزه اندیشه انسانی بپردازند. اما در متن نمایشی پدرخوانده، هیچکدام از این دو وجه اساسی وجود ندارد و همین ویژگی نیز علت دیگری میشود بر کسالتبار شدن اجرای نمایش.
۲: نقد اجرای نمایش
الف: کستینگ نمایش مناسب نیست.
برای به اجرا درآوردن چنین متنی که آمادگی بسیار برای یکنواختشدن و کسلشدن دارد، کستینگ و انتخاب بازیگر از اهمیت جدی و اساسی برخوردار است. در این نمایش به غیراز مریم سعادت (ای ماتیکو لاتا)، مجید مشیری (پاسکاله اونوزونه) و شیما بخشنده (ریتا) که مناسب نقشهایشان انتخاب شدند، در اجرای نقشهایشان هم توانمندی لازم را داشتند و البته زمان چندانی هم بر صحنه نبودند (بهویژه مجید مشیری که اولین اجرای صحنهای اوست ولی بسیار کوتاه و تاثیرگذار حاضر شد)؛ انتخاب بقیه بازیگران برای اجرای نقشها، انتخاب مناسبی نبوده است. به همین دلیل است که اغلب بازیها، تحتتاثیر متنی فاقد کشمکش درونی، به بازی یکنواخت و ایستا تبدیل شدهاند، از جمله بازی یکنواخت، خستهکننده و فاقد زیبایی بازیگرانه مهدی سلطانی در نقش پدرخوانده (باراکانو) است که گاهی با اُورکت همراه است و گاهی هم یکنواخت و کسالتبار ظاهر میشود بهویژه آن زمان که سعی میکند از بازی مارلون براندو در پدرخوانده تقلید کند بیآنکه متوجه باشد که بازی زمزمهگونه در مدیوم سینما با بازی زمزمهوار در صحنه تئاتر با هم تفاوت فاحش و بسیار دارند. تکنیک اجرا و بازی زمزمهای در سینما را میتوان با بلندگوی سینما و با یک کلوزآپ به بیننده منتقل کرد ولی بازی زمزمه در صحنه تئاتر را که نمیتوان زمزمه کرد! نتیجه زیر لب زمزمهکردن دیالوگها و مونولوگهای پدرخوانده در این اجرا باعث شده که از ردیف سوم به بعد صدای بازیگر شنیده نشود!
ب: طراحی صحنه نامناسب است.
اجرای نمایش پدرخوانده در فضایی یکنواخت بدون هرنوع بازی با نور، بازی با دکور و بازی با اکسسوار صحنه انجام میشود. برای نمایشی که دو ساعت و نیم اجرای پیوسته دارد، در هر پرده افراد زیادی روی صحنهاند و این افراد روی صحنه هم از چندین واقعه و رویداد و اتفاق، از دادگاه و محاکمه گرفته تا جنگ و کشتار و کار در نانوایی و گازگرفتهشدن یک زن توسط یک سگ حرف میزنند. باید از دکور، نورپردازی و رنگپردازی در وسایل و لباسها به شکل مناسبتری استفاده شود. بهویژه وقتی نمایش فاقد کشش دراماتیک لازم برای آن مدتزمان طولانی در اجراست و کشمکش مناسبی هم میان کاراکترهای نمایش وجود ندارد، باید از صحنهپردازی و نورپردازی پرتحرک و جذابتری استفاده شود ولی وضعیت اجرا در طراحی صحنه دقیقا برعکس شده و یکنواختی و سکون دکور و نور و رنگ، هم علت دیگری شده بر کسالتبارشدن اجرای نمایش در صحنه.
ج: میزانسن نمایش ضعیف است.
در اجرای پدرخوانده، ضعف میزانسن هم مشهود است. در اجرای هر نمایشی، میزانسنهای نمایشی یک فاکتور اساسی است بهویژه برای متنهایی که هم طولانیاند و هم فاقد کشش دراماتیک لازماند مثل همین نمایش پدرخوانده. اگر بتوان از یک تناسب بجا در این نمایش سخن گفت، آن تناسب بجا، تناسب میزانسن یکنواخت با متن یکنواخت است بهطوریکه کسالتبارشدن اجرای نمایش را به اوج رسانده است. در اجرای نمایش پدرخوانده زمانی وجود دارد که گاهی شش یا هفت نفر با هم روی صحنهاند و همه یا ثابت یکجا ایستادهاند یا در حال زمزمهاند یا مثل سریالهای تلویزیونی که بازیگرانش به صورت نشسته و بیحرکت فقط دیالوگهایشان را روخوانی میکنند، دیالوگها روخوانی میشود. به عبارت دیگر میزانسن اجرای پدرخوانده، میزانسن نمایشنامهخوانی است و نه میزانسن اجرای نمایش در صحنه تئاتر. این وضعیت در اجرای همه دیالوگها دیده میشود مثل زمانی که نانوا و پدرخوانده دیالوگ طولانی و کسلکننده دارند و هر دو آنها برای مدتی طولانی روی دو صندلی مقابل هم نشستهاند و با هم حرف میزنند (و در واقع نمایشنامهخوانی میکنند) و گاه فقط زمزمه هم میکنند! بهطوریکه تماشاچیان هم سخنان آنها را نمیشنوند یا اگر هم میشنوند، نمیدانند برای چه باید این حرفها را بشنوند؟ یا اینکه نمیفهمند این دیالوگهای خستهکننده و طولانی چه ربطی به موضوع اصلی نمایش دارد؟ علت دیگر کسالتبار شدن اجرای پدرخوانده ناشی از وجود همین دیالوگهای اضافی است که اگر حذف میشدند، هم زمان اجرا بیدلیل طولانی نمیشد و هم از میزان کسالتبار بودن نمایش کاسته میشد. هر چند در این صورت عیب متن نمایش، یعنی نداشتن مساله جدی برای انسان معاصر، همچنان به جای خود باقی میماند؛ عیبی که راه رفع آن نه با کستینگ مناسب، نه با طراحی صحنه مناسب و نه با میزانسن مناسب بلکه با مبنا قراردادن رهیافت مسالهگرایی انتقادی، امکانپذیر میشود؛ رهیافتی که این متن نمایشی (و اغلب متنهای نمایشی اجراشده معاصر نیز) از آن محروم است.
محسن خیمهدوز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست