دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
افلاطون و ایده ی عدالت
افلاطون یا پلاتون (۴۲۷ـ۳۴۷ پ.م.) فیلسوف بزرگ کلاسیک یونان و شاگرد سقراط نیز به دنبال آنچنان محتواهای فکری میگشت که صرفا" ناشی از نظریاتی ذهنی نباشند، بلکه دانشی با اعتبار عمومی را دربرگیرند، از جهان نامطمئن حسی فراتر روند و جاودانه پایدار باشند. افلاطون این سپهر حقیقت بیتردید را در جهان ایدهها یافت. ایدههای افلاطونی، هستندههای واقعی هستند. تصاویر اولیه، مُثُلها، سرمشقها، نمونههای کامل و کهنالگوهایی هستند که پدیدارهای جهان حسی از روی آنها ساخته شدهاند.
به این ترتیب افلاطون جهان را دوپاره میکند: جهان ایدهها یا هستندههای واقعی و جهان محسوسات که پدیدارهای آن صرفا" تصاویر و انگارههایی از ایدهها هستند. ایدهی امر نیک برای افلاطون برترین ایده و به اصطلاح ایدهی ایدههاست. مناسبات ایدهی امر نیک با سایر ایدهها، مانند مناسباتی است که ایدهها با اشیاء و پدیدههای جهان حسی دارند. اما محتوای امر نیک را چگونه باید متعین ساخت تا بتوان از آن الگویی برای زندگی عملی فراهم آورد؟ این پرسشی است که افلاطون در فلسفهی سیاسی و آموزهی دولت و نیز روانشناختی خود به آن میپردازد. در مشخص کردن محتوای امر نیک، افلاطون به این نظر میرسد که امر نیک نظم است. اما چگونه نظمی؟ پاسخ افلاطون به این پرسش گوناگون و وابسته به جایگاهی است که وی امر نیک را در آن جستجو میکند. در خلال همین جستجوهاست که آموزهی فضیلت افلاطونی نیز شکل میگیرد. افلاطون نخست در جستجوی فضیلتهای اجتماعی به این نظر میرسد که دولت وقتی نیک است که بتواند جامعه را در حال تعادل نگاه دارد و این به آن معناست که طبقات گوناگون اجتماعی هر یک در جای مناسب خود قرار گیرند و کار خود را بکنند. وی در کتاب چهارم «جمهوری» یا دولت (Politeia) پیش از جستجوی فضیلتهای اصلی انسان، از زبان سقراط به برپایی دولت آرمانی خود میپردازد. پرسش بنیادین در فلسفهی سیاسی کلاسیک، پرسش از ذات عدالت و شرطهای تحقق آن است. در آرمانشهر افلاطونی، طبقات سهگانهای وجود دارد که هر یک نمایندهی فضیلت و خصوصیتی هستند. طبقهی فوقانی را زمامداران (فیلسوفان یا شهریارانی که به فلسفه روی آوردهاند) تشکیل میدهند. آنان نمایندهی فضیلت فرزانگی یا دانایی هستند، زیرا بصیرت و درایت آنان نسبت به ذات، تأثیر و پیوند اشیاء و پدیدهها از دیگران بیشتر و ژرفتر است. طبقهی میانی متشکل از جنگجویان و نگهبانان است که بیش از هر چیز صاحب فضیلت دلاوری هستند. وظیفهی آنان پاسداری از امنیت مردم و حراست از مرزهای دولتشهر است. طبقهی تحتانی کشاورزان، پیشهوران و ماهیگیران را دربر میگیرد که در آرامش و اعتدال نه تنها مایحتاج زندگی خود، بلکه کل شهروندان را فراهم میآورند و در ادارهی امور حکومتی یا دفاع از دولتشهر نقشی ندارند. آنان نمایندهی فضیلت خویشتنداری و ملایمت هستند. به نظر افلاطون، عدالت هنگامی در دولت مسلط است که هر یک از آحاد دولتشهر و طبقات سه گانه، کار خود را انجام دهند و آنچه که دولت را چونان پیکرهای واحد حفظ و از فروپاشی آن جلوگیری میکند، فضیلت عدالت است. این فضیلت در زمان حیات افلاطون زیر پرسش رفته و دچار بحران شده بود. از همین رو افلاطون دو دیالوگ مبسوط خود را به دولت و قوانین اختصاص میدهد.
پس ساخت دولت عادلانهی افلاطونی با این مشخصات بیان میگردد که وظایف و حقوق سیاسی، مطابق استعداد انسانها و میزان بصیرت و درایت آنان، باید در مقیاسهایی گوناگون تقسیم گردد. با چنین تفکیکی است که افلاطون به این تعریف از مفهوم عدالت می رسد که: «عدالت آن است که هر کس کار خودش را بکند». به این اعتبار، برای افلاطون تنها آن نظامی عادلانه است که تفاوت بزرگ فکری و اخلاقی میان انسانها را به رسمیت بشناسد. وی در تعّین امر نیک در حیات اجتماعی به فضیلت عدالت میرسد که خود سایر فضیلتهای اصلی دیگر یعنی فرزانگی، دلاوری و خویشتنداری یا ملایمت در رفتار میان طبقات را در زیر خود گرد میآورد. اما افلاطون افزون بر آن به جستجوی امر نیک در فرد انسانی نیز میپردازد. وی در این راستا، به توانشها و استعدادهای روحی گوناگون انسان میرسد. از نظر وی این استعدادها عبارتند از:
۱ـ خرد که توانش تفکر آدمی است و جایگاه آن در سر است.
۲ـ توانش انفعالات یا عواطف نفسانی که جایگاه آن در سینه است.
۳ـ توانش تمناها و خواهشها که جایگاه آن در پایینتنه است.
به نظر افلاطون، هر یک از این توانشها در کاربرد خود به شیوهای درست، به یکی از فضیلتهای اصلی انسانی منجر میگردند: تفکر به فرزانگی یا دانایی، انفعالات یا عواطف نفس به دلاوری، و تمنا و خواهش به میانهروی. مطابق این تقسیمبندی افلاطون و به دلیل جایگاه و اهمیت خرد نزد وی، فرزانگی عالیترین فضیلت است که بر فضیلت دوم یعنی دلاوری و فضیلت سوم یعنی میانهروی تسلط دارد و آنها را تنظیم میکند. چنانچه هر یک از توانشهای نفس آدمی کار خود را به شیوهی صحیح انجام دهد، میتوان از انسان کامل سخن به میان آورد. تنها از این طریق است که انسان عادل میشود. پس عدالت در انسان بالاترین فضیلت است و فضیلتهای سهگانهی دیگر یعنی فرزانگی، دلاوری و میانهروی را در زیر خود گرد میآورد.
به این ترتیب، تقسیمبندی افلاطونی طبقات سهگانهی اجتماعی و فضیلتهای اصلی هر یک، در تقسیمبندی توانشهای روحی فرد انسانی و فضیلتهای برخاسته از آنها خود را بازمییابد. (شکلوارهی زیر):
عدالت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرزانگی (حکمت) دلاوری (شجاعت) میانهروی (اعتدال)
شکلوارهی فضیلتهای اصلی نزد افلاطون
بنا بر ملاحظات بالا میتوان گفت که از نظر افلاطون آن نظم اجتماعی برپایهی عدالت استوار است که در آن طبقات گوناگون در مناسباتی درست نسبت به یکدیگر قرار داشته باشند و چنین امری تنها هنگامی میسر است که آحاد هر طبقهای مطیع طبقهی بالاتر از خود باشند و تلاش نکنند مرزهای طبقهی خود را درنوردند. افزون بر آن، انسانی عادلانه رفتار میکند که به جایگاه اجتماعی خود تمکین کند و وظایفی را که این جایگاه بر عهدهی او میگذارد به خوبی انجام دهد و سلسله مراتب طبقاتی را رعایت کند. فراتر از آن، انسانی عادل است که توانشهای گوناگون روحی او یعنی خرد، احساس و غریزهاش در نسبتی صحیح با هم عمل کنند و معنای آن اینست که توانش پایینتر مطیع توانش بالاتر از خود باشد. عدالت به مفهوم افلاطونی آن چه در صورت شخصی و چه در صورت سیاسی، فضیلتی در کنار فضیلتهای دیگر نیست، بلکه مناسبات صحیح میان آنها را تنظیم میکند و شاید به این اعتبار فضیلت فضیلتهاست. عدالت افزون بر آن، حلقهی پیوند میان فضیلتهای فردی و اجتماعی است و به عبارت روشنتر مناسبات میان انسانی را نیز تنظیم میکند. اگر چه افلاطون در تبیین مفهوم عدالت، آن را در پیوند با برابری نیز قرار میدهد، اما این برابری برای او برابری صوری و انتزاعی نیست. این برابری برپایهی پذیرش و تفاهمی همگانی بر سر تفاوتها و نابرابری استعدادها و قابلیتها استوار است. برای افلاطون هیچ نظام سیاسی بدون چنین پذیرش و تفاهمی نمیتواند پایدار باشد. تشخیص تفاوت میان انسانها و داوری در مورد آن، برای افلاطون با معیاری صورت میگیرد که خود عین عدالت است. حصول به فضیلت عدالت، یعنی شناخت و درک نظمی فراگیر و از همین رو برای افلاطون از طریق عدالت نظم انسانی و سیاسی به بخشی از یک نظام جهانی خدایی تبدیل میگردد. خدایی برای افلاطون، همان تعیّن و تحقق امر نیک است. از همین روست که افلاطون از زبان سقراط تأکید میکند که رنج از ظلم و بیعدالتی بردن بهتر از ظلم و بیعدالتی کردن است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست