دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
بازنشستگی کمدین موفق
سیامک صفری چه آن زمان که فقط و فقط یک بازیگر کارکشته تئاتر بود، چه وقتی که وارد سینما و تلویزیون شد، با انتخابها و نحوه اجرای نقشهای محولهاش نشان داده بود هیچ چیز در عالم هنر برای او مهمتر از بازیگری نیست. بنابراین هرگز به سمتوسوی کارگردانی نرفت و سفت و سخت چسبید به تخصصش در بازیگری و هر روز بهتر و بهتر و حتی امتیازی برای جذب تماشاگر شد. هنوز وقتی میان اهالی هنر و رسانه، نامی از این بازیگر برده میشود، نخستین خاطره و تصویری که از او در ذهن نقش میبندد، بازی جاودانه و بیمانندش در «شکار روباه» به کارگردانی دکتر علی رفیعی است؛ نقشی که خیلیها منتظر تکرار آن توسط این بازیگر حرفهیی هستند. با اینهمه، وسوسه کارگردانی همیشه در میان بازیگران مدیومهای مختلف تصویری و به ویژه تئاتر وجود داشته و دارد. صفری نیز از این وسوسه در امان نبود و عاقبت به دام افتاد اما صد افسوس که در گام نخست، قدمی لرزان برداشت و کار را برای ادامه مسیر دشوارتر کرد.
«پسران آفتاب» از خوشمزهترین نوشتههای «نیل سایمون»، انتخاب هوشمندانه و البته دشواری است برای هر کارگردان حرفهیی و تازهکار، ولی اگر صفری به عنوان یک بازیگر باسابقه و متکی بر آن همه تجربه مفید که در همکاری با کارگردانهای تراز اول تئاتر داشته، نتواند از دل چنین متنی، اثری به نسبت قابلقبول بیرون بکشد، این یعنی او همچنان بازیگر است و در کارگردانی حرف جدی و مهمی برای بیانکردن ندارد. کما اینکه در اجرای «پسران آفتاب» این اتفاق افتاده و ما با یک نمایش ساده، بدون کمترین ویژگی چشمگیر در ساختار، کارگردانی و سایر اجزا مواجهیم. بدیهی است استقبال از یک نمایش یا اثر هنری، ربطی به درستی و موفقیت کیفی آن ندارد. اگر در اجراهای هر شب این نمایش با خیل گستردهیی از مخاطبان (بخوانید هواداران) سیامک صفری و نمایشهایش روبهروییم و صدای خنده آنها لحظهیی قطع نمیشود، به معنای حضور یک نمایش درخشان بر صحنه سالن اصلی تئاتر شهر نیست. معتقدم از قضا صفری هم انگار به مثابه «ویلی کلارک» به پایان راه خود و زمان بازنشستگی در عرصه بازیگری و به ویژه نقش و نمایشهای کمدی رسیده است.
چه اینکه اگر مروری داشته باشیم بر نقشآفرینیهای او در چند سال گذشته، درمییابیم اغلب بازیهای این بازیگر تشابهاتی با یکدیگر داشته یا دستکم از حد متوسط فراتر نرفتهاند. گویی او به سبکی شخصی در بازیگری دست یافته که نشانههای آن را مدام از نقشی به نقشی و نمایشی به نمایش دیگر منتقل میکند. از اینرو دور از حقیقت نیست اگر بگوییم بخش اعظم اهمیت و اقبال عمومی از «پسران آفتاب»، مدیون نمایشنامه طنازانه و موقعیتمحور نیل سایمون، به عنوان شاخصه همیشگی نوشتههای این نویسنده امریکایی است. شوخیهای کلامی بکر و بامزه سایمون ربط چندانی به نحوه اجرای آنها ندارد. در واقع برخورد هر تماشاگر (اینجا خواننده کتاب) با نوشتههای او چنان ساده، سرراست و قابلدرک است که اگر شخصی، به روخوانی صرف از کتاب بپردازد نیز با خواندن آن جملهها یا تجسم موقعیتهای نمایشی به خنده میافتد، چه برسد به اینکه آنها را زنده و روی صحنه ببیند. غیر از این، اگر به کارگردانی و شکل اجرایی نمایش بپردازیم، میتوان «پسران آفتاب» را در این بخش اثری متکی به متن با میزانسنهای ساده و ابتدایی دانست. بیشک سایمون هم چیزی بیش از این توقع نداشته اما وقتی از تئاتر حرف میزنیم، منظورمان علاوه بر شنیدن قصه و دیالوگهای جذاب، دیدن حرکات نمایشی، میزانسنهای مناسب و قابهای زیبا نیز هست؛ مواردی که جایشان در این نمایش بهشدت خالی است.
عناصری مانند دکورهایی که بنا بوده تداعیکننده ایالت نیویورک باشد و اینک بیکارکرد باقی ماندهاند و آکسسوآرهایی که اغلب جز پرکردن صحنه و ساخت فضای واقعی از اتاق کلارک نقش چندانی ندارند، نمایش را به طنزی اجتماعی و بدون حس و حال درگیرکننده تماشاگر تبدیل کرده است. با این وجود، اگر بخواهیم نقطه قوتی برای نخستین تجربه جدی صفری در عرصه کارگردانی قائل باشیم، میتوانیم به بازی «فرزین صابونی» در نقش «ال لوییس» اشاره کنیم. جالب آنکه برخلاف انتظار عموم، بازیهای صفری، بهاره رهنما و جواد عزتی، از فرط عادیبودن چنگی به دل نمیزنند و اتفاقا بازی صابونی است که با سکوتها، حالت نشستن و نگاههای خیره و غریبش، تماشاگر نکتهسنج را شیفته خود میکند.
صابونی با نقشآفرینی هنرمندانهاش، جایگاه این شخصیت را در نمایش از یک نقش دوم و فرعی، به سطحی بالاتر و همتراز با نقش اصلی کشانده. در عوض بهاره رهنما نهتنها کمکی به دیدهشدن و تاثیرگذاری نقش پرستار نکرده، که در همین حضور کوتاه، نسبت به آثار دیگرش چند پله پایینتر قرار میگیرد. ضرورت حضور «صبا گرگینپور» در نقش کارگردان، چندان روشن نیست. چرا باید برای کارگردانی که میان تماشاگران بلندگو به دست گرفته، در حالی که توجه مخاطب به صحنه و بازی دو کمدین قدیمی (در داستان نمایش) است، از بازیگر زنده استفاده شود؟ اگر برای این نقش از صدای Playback استفاده میشد، به یقین تاثیر و بار نمایشی بیشتری داشت، و یک امتیاز دیگر، طراحی نور نمایش توسط «شاهین رحمانعلی» است. نمونه خوب کار او را در صحنه تمرین کلارک و لوییس در استودیو ببینید. «پسران آفتاب» به لطف متن خوب نیل سایمون و فارغ از ضعف و ایرادهایی که بر کارگردانی آن وارد است، مصداق دیالوگ پایانی نمایش میان دو رفیق و همبازی قدیمی است؛ جایی که از نمایشی به نام «ضرری نداره» صحبت میشود. به گمانم لازم نیست این نمایش را سه بار ببینید تا از آن متنفر شوید، ولی یکبار تماشای آن ضرری ندارد.
احمدرضا حجارزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست