چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
كابوس مرد خدا
![كابوس مرد خدا](/web/imgs/16/147/3p7i31.jpeg)
دكتر تادیوس، متألهٔ نامی خواب دید مرده و راهی بهشت است. مطالعاتشاو را آمادهٔ این سفر كرده بود و در یافتن مسیری كه او را به مقصد برساند هیچمشكلی نداشت. به بهشت كه رسید در زد و با گشودهشدن در با وارسی دقیقیكه انتظارش را نداشت روبهرو شد. از نگهبان اجازهٔ ورود خواست و درمعرفی خود گفت: انسان شریف و متدینی هستم، مرد خدا و همهٔ زندگیام راوقف حمد و سپاس و جلال و جبروت خداوندی كردهام.
نگهبان با تعجب گفت: انسان! انسان دیگر چیست؟ و چهگونه موجودِمضحكی چون تو میتواند كمكی به جلال و جبروت خداوند كند؟
دكتر تادیوس مات و مبهوت پرسید: یقیناً تو از وجود انسان بیخبرنیستی. تو باید بدانی كه انسان، اشرف مخلوقات و برترین آفریدهٔ خالق یگانهاست.
نگهبان گفت: در این مورد متأسفم كه احساسات تو را جریحهدار میكنم.اما آنچه تو میگویی موضوع جالب و سرگرمكنندهای برای من است. منتردید دارم كه هرگز كسی در اینجا دربارهٔ آنچه تو انسانش مینامی چیزیشنیده باشد. به هر حال از آنجا كه نگران و افسردهات میبینم، بهتو اینفرصت را میدهم كه با كتابدار ما صحبت كنی و نظر او را هم بخواهی.
در این هنگام كتابدار، موجودی گویمانند با هزار چشم و یك دماغ، درآستانهٔ در ظاهر شد و چندتایی از چشمان خود را به دكتر تادیوس دوخت و ازنگهبان پرسید: این چیست؟
نگهبان پاسخ داد: این میگوید یكی از انواع است كه «انسان» نامیدهمیشود و در جایی به نام «زمین» زندگی میكند، و تصورات عجیب و غریبیدارد مبنی بر اینكه آفریدگار علاقهٔ خاصی به این مكان و این گونه دارد. منگمان كردم شاید تو بتوانی او را از اشتباه درآوری و راهنماییاش كنی.
كتابدار با مهربانی به متأله گفت: شاید بتوانی به من بگویی اینجایی كهآنرا «زمین» مینامی كجاست؟
متأله گفت: اوه، بخشی از منظومهٔ شمسی است.
كتابدار پرسید: و منظومهٔ شمسی چیست؟
متأله گفت: اوه...
و در حالی كه نگران و معذب به نظر میرسید ادامه داد: زمینهٔ كار منمعرفتِ دینی و دانش مقدس و قابل احترامی است. اما پرسشی كه تو مطرحمیكنی متعلق به حوزهٔ شناختِ غیردینی و كفرآمیز است. به هر تقدیر، منبهحد كافی از دوستان اخترشناسم آموختهام كه بتوانم به شما بگویم كهمنظومهٔ شمسی بخشی از ]كهكشان[ راه شیری است.
كتابدار پرسید: اوه، راه شیری یكی از كهكشانهاست. یكی از آن صدهامیلیون كهكشانی كه شنیدهام وجود دارد.
كتابدار با حالت استهزاآمیزی گفت: بسیار خوب، بسیار خوب، و توانتظار داری كه من یكی از آنهمه را به خاطر بیاورم؟ اما من به یاد دارم كهچیزی شبیه به «كهكشان» قبلاً شنیدهام. در حقیقت، من مطمئن هستم كه یكیاز كتابداران جزء ما باید در این زمینه تخصص داشته باشد. بگذار دنبال اوبفرستم. شاید او بتواند به ما كمك كند.
پس از زمانی كوتاهی كتابدار جزء بخش كهكشانها حضور خود رااعلام كرد. در شكل و هیأت، او موجود غریبِ دوازده چهرهای بود. كاملاًمعلوم بود كه زمانی سطح او درخشان و نورانی بوده است، اما غبارِ دوران براثر نگاهداریاش در بایگانی، چهرهٔ او را تیره و كدر كرده بود. كتابدار به اوتوضیح داد كه دكتر تادیوس در تلاش برای توجیه اصل و خاستگاه خود ازكهكشانی نام برده است بهاین امید كه شاید اطلاعاتی از بخش كهكشانهای كتابخانه دربارهٔ كهكشانی كه به آن تعلق دارد، بهدست آورد.
كتابدار جزء گفت: بسیار خوب، گمان میكنم سر فرصت بشود اطلاعاتی به دست آورد. اما از آنجا كه صدها میلیون كهكشان وجود دارد وهر یك نیز پروندهای مخصوص بهخود دارد كه شامل مجلدات متعدد است، زمان درازی طول خواهد كشید تا بتوان مجلد مورد نظر را پیدا كرد. خوب،حالا به من بگویید این كدام كهكشان است كه این ملكول عجیب آرزومندیافتن آن است؟
دكتر تادیوس تحقیرشده با صدایی لرزان و توأم با تردید پاسخ داد: این كهكشانی است كه آن را «راه شیری» مینامند.
كتابدار جزء گفت: بسیار خوب، سعی میكنم آن را پیدا كنم.
سههفته بعد، كتابدار جزء بازگشت و توضیح داد كه برگ نمایهٔ فوقالعادهكارآمدی در بخش كهكشانهای كتابخانه آنها را قادر ساخته است تاموقعیت كهكشان مورد نظر را به شمارهٔ QX۳۲۱-۷۶۲ تعیین كنند. و گفت كهآنها با بهكارگیری همهٔ پنجهزار كارمند بخش كهكشانها این بررسی را انجامدادهاند، و افزود: شاید شما بخواهی با خود كارمندی كه متخصص ویژهٔكهكشان مورد نظر است، دیداری داشته باشی، اینطور نیست؟
و در پی این سخن به دنبال كارمند موبوطه فرستاد و معلوم شد كه او نیزموجود غریبی است هشت چهره با یك چشم در وسط هر یك از آنها و یكدهان در یكی از چهرهها. او از اینكه خود را از این منطقهٔ درخشان و نورانی وبهدور از قفسهٔ متروك تاریكش میدید شگفتزده و مبهوت شده بود، خود راجمع كرده، بر اعصابش مسلط شد و با حالتی تقریباً خجولانه پرسید: دربارهٔكهكشان من چه میخواهی بدانی؟
دكتر تادیوس لب به سخن گشود و گفت: آنچه میخواهم بدانم دربارهٔمنظومهٔ شمسی است، تودهای از اجرام آسمانی كه بهدور یكی از ستارگانی كهدر كهكشان توست میچرخد، و ستارهای كه این اجرام به دور آن میچرخند،«خورشید» نام دارد.
ـ پوف!
كتابدار كهكشان راه شیری با پوزخندی گفت: پیداكرن خودِ كهكشان راهشیری بهقدر كافی مشكل بود، چه برسد به یافتن ستارهای در آن كه كار بسیاردشوارتری است. زیرا تا آنجا كه من میدانم حدود سیصد میلیارد ستاره دراین كهكشان هست كه من بهشخصه نسبت به آنها آگاهی ندارم تا بتوانم یكیرا از دیگری بازشناسم. با اینهمه، به یاد دارم كه وقتی بنا به تقاضای مسؤولانكتابخانه فهرستی از تمام این سیصد میلیارد ستاره تهیه شد، كه گمان میكنمهنوز در بایگانی راكد در زیرزمین كتابخانه موجود است. اگر فكر میكنیواقعاً لازم است آنرا پیدا كنیم و ارزش زحمت آن را خواهد داشت، از جایدیگری كمك ویژهای بگیرم و دنبال این ستارهٔ خاص بگردیم، شاید پیدا شود.
چون تقاضا شده بود و دكتر تادیوس هم ناراحت و اندوهگین به نظرمیرسید، موافقت شد كه كار جستوجو برای یافتن منظومهٔ شمسی دنبالشود. زیرا عاقلانهترین كار همین بود.
پس از گذشت چند سال، موجود چهارچهرهٔ خسته و فرسودهای پیشآمد، خود را به كتابدار جزء معرفی كرد و با لحن نومیدانهای گفت: سرانجامستارهای را كه دربارهٔ آن پرسوجو میشد یافتم. اما از تصور آن كاملاً درحیرتم كه چرا این ستاره موجب برانگیختن چنین علاقهای شده است. زیراآننیز مشابه بسیاری از ستارگان است كه در همین كهكشان وجود دارند.ستارهای در اندازه و درجه حرارت متوسط كه با اجرام بسیار كوچكتری بهنام «سیاره» احاطه شده است.
و ادامه داد: پس از بررسی دقیق متوجه شدم كه حداقل برخی از سیارهها دارایزوائدی انگلی هستند كه گمان میكنم این چیزی كه دربارهٔ آن پرسوجومیشود باید یكی از آنها باشد.
در این هنگام دكتر تادیوس با حالتی برآشفته و خشمآلود فریاد زد: چرا. آهآخر چرا، پروردگار این را تاكنون از ما ساكنان بیچاره و مفلوك زمین پنهانكرده بود كه این تنها ما نبودیم كه او را در آفرینش آسمانها تشویق و ترغیبكرده میستودیم. من در سراسر عمر دراز خود با جدیت و تلاش پیگیر و ازروی اخلاص به او خدمت كردم، با این باور كه خدمتم را در نظر دارد و باسعادت و نعمت ابدی پاداشم میدهد. و اكنون چنین پیداست كه او حتی ازوجودم نیز باخبر نبوده است. تو میگویی كه من موجود ذرهبینی ناچیزی درمجموعهٔ سیصدمیلیارد ستارهای هستم كه خود آن تنها یكی از صدها میلیونچنین مجموعهیی است. نه... دیگر بس است. نمیتوانم این وضع را تحملكنم. پرستش پروردگار بیش از این برایم ممكن نیست.
نگهبان گفت: پس اكنون میتوانی به جای دیگری بروی.
در این هنگام متألهٔ رانده شده با هیجان و چهرهای خسته و رنگباخته ازخواب بیدار شد و زیرلب غرید: ببین، قدرت شیطان حتی در تخیل ما بههنگامخواب نیز وحشتناك و ترسآور است.
برتراند راسل
برگردان: مجید مددی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست