شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

آسیب های اجتماعی فقط برای بعضی ها نیست


آسیب های اجتماعی فقط برای بعضی ها نیست

آموزش مهارت های زندگی را جدی بگیرید

در چند دهه گذشته، به دلیل ساده‌تر بودن و پیش‌بینی‌پذیر بودن زندگی اجتماعی، اغلب مهارت‌های زندگی از جمله، احساس مسئولیت، حس همدلی و دلسوزی، محبت به دیگران، اعتماد به نفس و ... به سادگی و طی دوران رشد، از سوی والدین و اطرافیان آموخته می‌شد و نیازی به آموزش مستقیم آنها نبود اما طی چند دهه اخیر، گذر از زندگی ساده و ورود به زندگی پیچیده شهری و به دنبال آن ، رشد الگوهای گوناگون تربیتی، منجر به تغییر کارآمدی الگوپذیری فرزندان از والدین شده است، همین تغییر پذیری باعث شد تا صاحبنظران امور تربیتی و بهداشت روانی به ارائه راهکارهایی مثبت برای الگوپذیری سالم فرزندان چاره‌اندیشی کنند که در نتیجه، آموزش مستقیم مهارت‌های زندگی به عنوان بخش کلیدی و مهم در جامعه‌پذیری افراد در سراسر دنیا مورد تأیید و تأکید قرار گرفت.

دکتر بهزاد امیرمحمدی، جامعه‌شناس می‌گوید:‌ «جامعه موفق، جامعه‌ای است که دانش در آن به عمل تبدیل شود، بر همین اساس اگر افراد جامعه با الگوهای صحیح تربیتی و چگونگی استفاده از آن در هنگام مواجهه با بحران‌ها و چالش‌های زندگی هم به صورت علمی و به صورت عملی آشنا شوند بدون تردید، نظام جامعه، از سلامت نسبی برخوردار می‌شود.»

وی با تأکید بر نقش کلیدی خانواده به عنوان نخستین نهاد تأثیرگذار بر شکل‌گیری شخصیت انسان اظهار می‌دارد: «شخصیت انسان همیشه تحت تأثیر سه گروه، خانواده، گروه همسالان و سپس محیط اجتماع مانند مدرسه قرار دارد که البته، اثرگذاری گروه همسالان بر انسان بیش از سایر گروه‌هاست اما با توجه به این که اولین الگوبرداری بچه‌ها از پدر، مادر و اطرافیان آنهاست، در واقع شخصیت پایه کودکان تحت‌تأثیر محیط خانواده و زندگی اولیه‌اش شکل می‌گیرد، به عبارتی سنگ بنای اولیه شخصیت و تربیت انسان در خانواده گذاشته می‌شود اما امروزه همگام با توسعه زندگی شهری و مشغله زیاد والدین، آموزش و تربیت کودکان بیشتر به نهادهای آموزشی و ارائه معلومات سطحی سپرده شده، به همین خاطر اغلب کودکان از یادگیری مهارت‌هایی که در زندگی روزمره به آنها نیاز دارند محروم می‌مانند‌ متأسفانه همین امر باعث شده، بسیاری از آنها در سنین بالاتر توانایی مقاومت در برابر مسائل آسیب‌رسان زندگی را نداشته و بعضاً دچار مشکلات غیر قابل بازگشتی شوند که البته با آموزش مهارت‌های زندگی از طریق مدارس و سایر نهادها و افزایش توانمند‌ی‌های ذهنی و فکری افراد و شناسایی نقاط ضعف و قدرت در آنها، تا حد زیادی می‌توان از ناتوانی‌ها و بروز آسیب‌های رفتاری و لطمات ناشی از آن جلوگیری کرد.»

تجربیات جامعه‌شناسان، روانشناسان و محققان ثابت کرده برای افزایش ضریب موفقیت هر جامعه‌ای، آموزش مهارت‌های زندگی، امری ضروریست به عنوان مثال، زمانی که فرد در معرض فشارهای روانی روزمره و بحران‌های زندگی اجتماعی قرار می‌گیرد در صورت ناآشنایی با دانش و نحوه عملی مهارت‌های مقابله‌ای سازگارانه با اینگونه فشارهای روانی و یا تأخیر در انتخاب مناسب‌ترین راه‌حل، دچار آسیب های جبران ناپذیری خواهد شد.

دکتر امیرمحمدی با بیان این که همیشه دانستن بهتر از ندانستن است می‌گوید:‌ «انسان بنا به طبیعت فردی خود، محیط اجتماعی، وضعیت اقتصادی و فرهنگی خواسته یا ناخواسته در معرض انحرافات رفتاری قرار دارد. گفتنی است اینگونه انحرافات نه فقط مختص قشر و یا طبقه خاص از جامعه نیست بلکه می‌تواند هر فردی را در هر طبقه‌ای از اجتماع، حتی مرفه، درگیر کند که با افزایش آگاهی و دانسته‌های مردم و با ارائه اطلاعات صحیح درباره معضلات اجتماعی مانند طلاق، بزهکاری، اعتیاد و ... و عواقب ناشی از آن می توان تا حد زیادی افراد را از مسیر اینگونه انحرافات دور نگه داشت.»

آموزش مهارت‌های زندگی، زمانی پاسخگوی نیازهای جامعه است که تحت‌تأثیر جامعه شناسی، روان‌شناسی اجتماعی و فرهنگی به وسیله افراد آموزش دیده ارائه شود، در این باره دکتر امیرمحمدی می‌گوید: «اصولاً، انسان موجود پیچیده‌ای است قابلیت‌ها، توانمندی‌ها و نقاط ضعف و قدرت خاص خود را دارد و در شرایط گوناگون، واکنش‌های مختلفی از خود نشان می‌دهد، ضمن این که هر جامعه‌ای ارزش‌ها و ضدارزش‌های خاص خود را دارد که در قالب اخلاق ملی تعریف می‌شود بر همین اساس، طرح آموزش مهارت‌های زندگی زمانی نتیجه‌بخش است که تحت‌تأثیر جامعه‌شناسی یا رواشناسی اجتماعی و فرهنگی، آن هم توسط افراد آشنا و باتجربه ارائه شود در غیر این‌صورت نتیجه آن نامشخص خواهد بود.»

تحقیقات و مطالعات انجام‌شده توسط کارشناسان نشان می‌دهد، اغلب افراد می‌دانند رفتارهای پرخاشگرانه، رودربایستی داشتن با دیگران، نداشتن قدرت تصمیم‌گیری به موقع، نداشتن اعتماد به نفس و مسائلی از این قبیل، عواقب خوبی به دنبال ندارد، نکته جالب این است که بسیاری از این افراد، حتی راه‌های کنترل خشم را بطور نظری و بیانی می‌شناسند اما این که بتوانند بطور مناسب و در مواقع لزوم، از این روش‌ها استفاده کنند، ناتوانند، از طرفی با توجه به کثرت و گستردگی جمعیت کودک و نوجوان که حدود یک سوم کل جمعیت کشور را شامل می‌شود و اهمیت بسزایی که این گروه سنی از نظر رشد و تکامل روانی و جسمی دارد، فراهم آوردن زمینه زندگی سالم برای آنها خالی از اهمیت نیست اما به نظر می‌رسد هنوز راه زیادی باقی مانده تا فرزندانمان با بحران‌های زندگی بطور ماهرانه برخورد کنند.