یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مرگِ روشنفکرِ عاصی


مرگِ روشنفکرِ عاصی

الکساندر سولژنیتسین, نویسنده جنجالی روس و برنده جایزه نوبل, روز گذشته در ۸۹ سالگی بر اثر ایست قلبی در میهن اش روسیه و در نزدیکی شهر مسکو درگذشت

الکساندر سولژنیتسین، نویسنده جنجالی روس و برنده‌ جایزه نوبل، روز گذشته در ۸۹ سالگی بر اثر ایست قلبی در میهن‌اش روسیه و در نزدیکی شهر مسکو درگذشت. جوانی پرفراز و نشیب سولژنیتسین، سرسختی‌اش در استالین‌ستیزی، کار در اردوگاه‌های کار اجباری و تبعیدش از روسیه ۸۹ سال زندگی سولژنیتسین را سوای کتاب‌هایش به اثری هنری بدل کرد. بسیاری سولژنیتسین را نماد ایستادگی بر عقیده و بسیاری دیگر بازیچه غرب برای سرکوب کمونیسم دانسته‌اند، اما هرچه هست سولژنیتسین هرگز با هیچ‌کس حتی خودش سازش نکرد. سولژنیتسین متولد ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۱۸ در روسیه و فرزند اکتبر بود، اصطلاحی که آن روزگار به کودکانی اطلاق می‌شد که اندک زمانی پس از انقلاب اکتبر (۱۹۱۷) به دنیا آمده بودند. اندکی پس از تولد سولژنیتسین پدرش در یک حادثه شکار مُرد و نیروهای بلشویکی تمام اموال پدر و مادر او را ضبط کردند و مادر الکساندر در شرایط سخت مالی تربیت او را برعهده گرفت. اما با وجود تمام سختی‌ها و مشقت‌های مالی که نیروهای بلشویکی عامل آن بودند و مخالفت‌های خانوادگی، سولژنیتسین در سال ۱۹۳۰ یعنی زمانی که تنها ۱۲ سال داشت از پیروان سرسخت مارکس و لنین شد. در جریان جنگ دوم جهانی نیز تلاش فراوانی کرد تا به خط مقدم جبهه اعزام شود، اما به دلیل ضعف جسمانی از حضور او جلوگیری شد و او در پشت جبهه به فعالیت پرداخت اما با گذشت زمان و پیشرفت جنگ سولژنیتسین توانست به پدافند هوایی روسیه بپیوندد و در همین زمان بود که با دیدن جنگ و آسیب‌های آن دستخوش تحولات فکری شد و طی نامه‌نگاری‌هایی با یکی از دوستان هم‌رزم‌اش از استالین و سیاست‌هایش البته در لفافه انتقاد کرد. نامه‌هایی که مشخصا از زیر نگاه سمج افسران جبهه رد و بدل می‌شد و چندی بعد سولژنیتسین به جرم «فعالیت ضدخلقی» از جبهه اخراج و محاکمه شد و به زندان رفت و همزمان با آن همسرش نیز از او جدا شد. فشار زندان، وضعیت زندانیان و ابتلایش به بیماری سرطان سرچشمه نبوغ‌اش را جوشاند و همین مصالح شدند سنگ بنای عمارت عظیمی با نام «مجمع‌الجزایر گولاگ»؛ کتابی که مانند سرگذشت انسان‌های واقعی درون‌اش خود نیز سرگذشت عجیبی پیدا کرد.

گولاگ که به هر زبانی آن را بخوانید، واژه‌ای غریب و هراسناک است، در زبان روسی به معنای «اداره کل اردوگاه‌های کار تادیبی» است و آوردن ترکیب «مجمع‌الجزایر» در کنار آن یکراست همان معنایی را می‌دهد که سولژنیتسین همواره و بی‌هیچ پرده‌پوشی‌ای قصد داشته است، سرراست و واقعی همچون تمام آثار و نوشته‌هایش. اما ماجرای چاپ این کتاب نیز ماجرایی طولانی است که خود یک داستان است. «مجمع‌الجزایر گولاگ» پس از نوشته شدن بلافاصله چاپ نشد و سال‌ها در کشوی میز سولژنیتسین یا یاران شفیق خاک خورد. سولژنیتسین پس از اسارت در زندان دچار بیماری صعب‌العلاجی شد و به سبب تخصص‌اش در رشته ریاضی توانست از زندان به لابراتوار منتقل شود و در آنجا بهبود پیدا کند. اما بعد از گذراندن هشت سال در لابراتوار ورق برگشت و کم‌کم سولژنیتسین اعتبار و ابروی از‌دست‌رفته‌اش را به دست آورد. اما همچنان فضا برای چاپ «گولاگ» آماده نبود. تا پیش از کودتای ۱۹۶۴ که خروشچف بر مسند قدرت بود، سولژنیتسین روزگار بدی را نمی‌گذراند، اما پس از آن کودتا اوضاع وخیم‌ شد و در نهایت میکروفیلمی از کتاب تهیه و به خارج از روسیه فرستاده شد. اما نیروهای کا.گ.ب سرانجام توانستند با دستگیری تایپیست سولژنیتسین و تهدید او، به نسخه‌ای از «گولاگ» دست پیدا کنند، منشی‌ای که مدتی بعد خودکشی کرد، بعد از پیدا شدن کتاب دوباره روزگار برای سولژنیتسین تلخ شد، ولی در سال ۱۹۷۳ بالاخره «گولاگ» به زبان روسی در پاریس چاپ شد و فردای آن روز کتاب سولژنیتسین تیتر یک تمام جراید دنیا بود. در ۱۳ فوریه ۱۹۷۴ نویسنده را برای همیشه از وطن‌اش به آلمان غربی تبعید کردند و حق شهروندی‌اش سلب شد، سولژنیتسین این مدت را در خانه هاینریش بل گذراند. بی‌شک می‌توان گفت چاپ این کتاب یکی از سهمگین‌ترین ضربه‌هایی بود که به اتحادیه جماهیر شوروی وارد آمد و داستان‌های واقعی آن‌که با جان و خون سولژنیتسین آمیخته شده و به روایت درآمده بود بر دل تمام جهان به ویژه غرب نشست و تردیدهای غرب درباره لنین را برای همیشه زدود.

«یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» نیز ماجرای دورانی است که سولژنیتسین در ارودگاه کار اجباری گذرانده بود، این نوشته به صورت مسلسل‌وار از سال ۱۹۶۳ در مجله «نووی میر» منتشر شد و در واقع نخستین مطلب مجازی بود که صادقانه از اردوگاه‌های کار اجباری می‌گفت. «دایره اول» و «سلول سرطان» نیز از دیگر کارهای مطرح سولژنیتسین بودند که آنها نیز تجربیات پشت سر گذاشته سولژنیتسین در زندان و اردوگاه‌های کار اجباری و دست‌و‌پنجه نرم کردنش با بیماری را به تصویر می‌کشند.

اما سولژنیتسین پس از آلمان به آمریکا رفت و مدت مدیدی در آنجا اقامت یافت و از همان دوران بود که سخنرانی‌های او به اندازه آثارش اهمیت یافتند و جنجال به پا کردند. سخنرانی او در دانشگاه هاروارد، استنفورد و با یکی از شبکه‌های تلویزیونی فرانسه در غرب جنجال فراوانی به‌پا کردند که به اندازه کتاب‌هایش در خور بررسی هستند. از همین دوران عده‌ای نیز در غرب شروع به مخالفت با او کردند. لیبرال‌ها و سکولارهای غربی مخالف سرسخت اعتقاد او به مفهوم میهن شدند و سر از موعظه‌های ارتدوکسی او در نیاوردند. سولژنیتسین از کمونیسم و خطرات‌اش می‌گفت و از انحطاط غرب و فرهنگ عامه‌ای که همه اصالت‌ها را در تمدن غربی تحت‌الشعاع قرار داده بود. در سال ۱۹۹۰ حق شهروندی سولژنیتسین احیا شد و در سال ۱۹۹۴ بالاخره او به میهن‌اش بازگشت و باز بنای مخالف را این‌بار نه با کمونیسم، بلکه با «دموکراسی» جدید روسی گذاشت. در سال‌های پایانی عمرش تلویزیون روسیه برنامه‌ای در اختیارش گذاشته بود تا هرچه می‌خواهد در آن بگوید که آن هم باز بنا به دلایل حقوقی منحل شد. روسیه روز گذشته نویسنده‌ای را از دست داد که آزادی را همراه مذهب برای تمام همنوعانش و «هم‌وطنانش» می‌خواست، نویسنده‌ای که برعکس همتای فرانسوی‌اش، لوئی اراگون، ایده‌اش را با رنگ زمانه‌اش هم‌رنگ نکرد.

سمیرا قرایی



همچنین مشاهده کنید