پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آیا این سیاست بین المللی جنبش کارگری ایران است


آیا این سیاست بین المللی جنبش کارگری ایران است

چیزی که محرک ما در نوشتن این مقاله شد, خواندن نوشته ای است که به تازگی تحت عنوان بیانیه درباره ی سیاست بین المللی جنبش کارگری ایران به امضای ۵ نفر از فعالین و علاقمندان به مسائل این جنبش منتشر شده است

چیزی که محرک ما در نوشتن این مقاله شد، خواندن نوشته ای است که به تازگی تحت عنوان "بیانیه درباره ی سیاست بین المللی جنبش کارگری ایران" به امضای ۵ نفر از فعالین و علاقمندان به مسائل این جنبش منتشر شده است. شاید اگر فقط نمایندگان مجالس غربی و رسانه هایی مانند "صدای آمریکا" زبان به حمایت از مبارزات کارگری ایران گشوده بودند، تجربه زنده جنایات امپریالیسم در افغانستان و عراق کافی بود تا کارگران حق طلب به اینان اعتماد نکنند. اما زمانی که گروهی به اسم منافع فوری طبقه کارگر و تدارک برای سوسیالیسم، در گوش کارگران زمزمه می کنند که باید با بخشی از همینها متحد شد، مشکلات جدی پیش می آید. و این بیانیه نیز چنین است. نیروها و یا حکومتهای سرمایه داری از ما حمایت نمی کنند به این خاطر که از مطالبات ما خوششان می آید. اینطور نیست که اگر اینها در جایگاه طبقه حاکمه در ایران بنشینند چنین فشارها و اجحافاتی را به ما تحمیل نخواهند کرد. اینها به دنبال هدف های سیاسی و اقتصادی بزرگتر و درازمدت ترند. در درجه اول می خواهند اوضاع سیاسی را به نفع خود تغییر دهند. اگر جنبش کارگری در هر تماس و ارتباطی که برقرار می کند، نداند که این فعالیت ها قرار است به ایجاد چه شرایطی خدمت کند و آیا این در جهت منافع اساسی طبقه ما خواهد بود یا نه، بی نقشه و دنباله رو باقی خواهد ماند. یعنی فقط بر مبنای تاکتیک های طبقات دیگر عمل خواهد کرد و ناخواسته و ندانسته مهره ای در بازی آنها خواهد شد. بیانیه بعد از این زمینه چینی، توجه جنبش کارگری ایران را به یک نیروی "قابل دسترس" که برای اتحاد و پشتیبانی از طبقه کارگر ایران قدم جلو گذاشته، جلب می کند. این نیرو، "اتحادیه های آزاد جهانی" نام دارد که به اختصار ITUC خوانده می شود. بیانیه علاقه چندانی به توضیح سابقه این نیرو ندارد؛ حتی تلاش نمی کند سیاست های عمومی "اتحادیه های آزاد جهانی" را در اوضاع کنونی دنیا به ما نشان دهد. بیانیه به ما نمی گوید که "اتحادیه های متمایل به چپ از نوع چی جیله در ایتالیا و ث ژ ت در فرانسه" در دو دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی به مثابه چماق سرکوب علیه نیروهای کمونیست و چپ انقلابی در این دو کشور مورد استفاده دولت سرمایه داری امپریالیستی قرار گرفتند.

گرچه ممکنست که ما با بخشی از نظرات مندرج در این مقاله موافق نباشیم، اما در مجموع آنرا مقاله ای درخور تعمق یافتیم.

بحث خود را از اینجا شروع می کنیم که چرا امروز همه از کارگران و جنبش کارگری می گویند؟ منظورمان نیروها و شخصیت هایی است که طبقات مختلفی را نمایندگی می کنند. این که امروز جمع رنگارنگی در مورد کارگران و جنبش کارگری حرف می زنند، نشانه اهمیت و جایگاهی است که طبقه و جنبش حق طلبانه ما در معادلات سیاسی و تحولات امروز و فردای جامعه پیدا کرده است. بنابراین وقتی که می بینیم رسانه های مهم خارجی اخبار مبارزات کارگری در ایران را پخش می کنند، یا فلان مقام سیاسی در داخل یا خارج از کشور در مورد سرکوب جنبش کارگری و فشار بر رهبران و فعالین این جنبش ابراز نگرانی می کند، باید مطمئن باشیم که روی جنبش طبقه ما حساب باز کرده اند. این مساله، حداقل نشان می دهد جنبش کارگری به سطح و مرحله ای رسیده که طبقات دیگر باید به تنظیم مناسبات با آن، و یا مهار آن، جدی تر فکر کنند.

در چنین وضعیتی اگر طبقه کارگر و به ویژه مبارزانی که بار رهبری عملی و هدایت فکری کارگران را به دوش می کشند به اهداف و روش های طبقات گوناگون برای تاثیرگذاری بر جنبش کارگری آگاه نشوند، کلاهشان پس معرکه است. اولین قدم، پاسخ به این سوال است که پشت این اعلام حمایت ها و انتشار خبرها، سیاست کدام طبقه خوابیده است؟ هدف کوتاه مدت و درازمدت طبقات حاکم و استثمارگر از انجام این کارها چیست؟ اولین سوال این نیست که چنین حمایت هایی برای ما کارگران نفعی در بر دارد یا نه؟ و آیا به ما کمک می کند که راحت تر و کم هزینه تر به مطالبات و حق و حقوق پایمال شده خود برسیم یا نه؟

ممکنست بپرسید چه اشکالی دارد که این یا آن اتحادیه بزرگ کارگری در غرب، این یا آن نماینده مجلس در غرب، در دفاع از مبارزات ما و در اعتراض به دستگیری و آزار نمایندگان ما به دولت ایران نامه اعتراضی بنویسند و روی این حکومت سرکوبگر فشار بگذارند؟ ممکنست بپرسید چه اشکالی دارد که رسانه های ماهواره ای، خبر مبارزات و لیست مطالبات ما را به گوش همه مردم منجمله بقیه کارگران در نقاط مختلف کشور برسانند؟ اگر بحث را به همین جا محدود کنیم، مسلما اشکالی در این کار نمی بینیم. هیچکس مخالف این نیست که دولت ضد کارگری تضعیف شود و دستش در سرکوب جنبش های اجتماعی منجمله جنبش کارگری باز نباشد. هیچکس مخالف استفاده از رسانه و امکانات گسترده خبر رسانی و تبلیغات به نفع جنبش نیست. ولی ای کاش مساله به این سادگی و تر و تمیزی بود. مساله اینست که این نهادها و رسانه ها و شخصیت ها به هیچوجه دست و پا بسته، از روی حسن نیت یا ساده لوحی وارد مناسبات با جنبش کارگری نمی شوند. اینها کارشان را بر اساس طرح و نقشه پیش می برند. مهمتر این که، به علت تسلط نظام سرمایه داری بر کل دنیا و بمباران سیاسی و ایدئولوژیک جامعه با ایده ها و باورها و دورنماهایی که منافع سرمایه را پاسداری می کنند، دست و بال بورژوازی در عوامفریبی باز است. این حرف به معنی ناتوانی مطلق جنبش کارگری در استفاده از تضادهای میان دشمنان طبقاتی نیست. به معنی دوری جستن از ابزار و امکانات واقعی که در نتیجه شکاف و رقابت در صفوف سرمایه داری به وجود می آید، نیست. بحث اینست که ما با نیروهایی طرف هستیم دارای استراتژی معین و تاکتیک های مناسب برای آن استراتژی. در مفابل، اگر طبقه کارگر و جنبش کارگری بدون یک استراتژی صحیح و بدون تاکتیک های مناسب وارد این مصاف شوند، اگر بگویند "از این ستون به آن ستون فرج است" و فعلا باید به هر قیمتی که شده کاری کرد که کارگران را به عنوان یک طبقه به رسمیت بشناسند، همانطور رفتار کرده اند که طرف مقابل می خواهد. نیروها و یا حکومتهای سرمایه داری از ما حمایت نمی کنند به این خاطر که از مطالبات ما خوششان می آید. اینطور نیست که اگر اینها در جایگاه طبقه حاکمه در ایران بنشینند چنین فشارها و اجحافاتی را به ما تحمیل نخواهند کرد. اینها به دنبال هدف های سیاسی و اقتصادی بزرگتر و درازمدت ترند. در درجه اول می خواهند اوضاع سیاسی را به نفع خود تغییر دهند. اگر جنبش کارگری در هر تماس و ارتباطی که برقرار می کند، نداند که این فعالیت ها قرار است به ایجاد چه شرایطی خدمت کند و آیا این در جهت منافع اساسی طبقه ما خواهد بود یا نه، بی نقشه و دنباله رو باقی خواهد ماند. یعنی فقط بر مبنای تاکتیک های طبقات دیگر عمل خواهد کرد و ناخواسته و ندانسته مهره ای در بازی آنها خواهد شد.

این حرفها یک رشته اصول عام و یا نصیحت های اخلاقی نیست. انقلاب طبقه کارگر هیچگاه با دستکش سفید انحام نشده و نخواهد شد. اما امروز جنبش کارگری ایران و فعالانش در شرایطی قرار گرفته اند که اگر در مورد صف دوستان و دشمنان انقلاب، و متحدان دور و نزدیک طبقه کارگر روشن نباشند به راحتی می توانند به یک نیروی ذخیره در طرح های بورژوازی بومی و بین المللی تبدیل شوند. همان منافع و موقعیتی که کشمکش میان هیئت حاکمه ایران با آمریکا و متحدان غربی اش را تا حد درگیری های نظامی دامن می زند، همان رقابتهای جناحی که دولت سرمایه دار در ایران را به عنوان آماج عمده جنبش کارگری تضعیف می کند و امکانات بیشتری را برای پیشروی طبقه ما مهیا می کند، مرز میان دوستان و دشمنان ما را نیز نامشخص می کند. این مساله پیچیده تر و فریبنده تر می شود وقتی که کسانی با شکل و شمایل کارگری و به زبان چپ، مرز میان دوست و دشمن را مخدوش می کنند. شاید اگر فقط نمایندگان مجالس غربی و رسانه هایی مانند "صدای آمریکا" زبان به حمایت از مبارزات کارگری ایران گشوده بودند، تجربه زنده جنایات امپریالیسم در افغانستان و عراق کافی بود تا کارگران حق طلب به اینان اعتماد نکنند. اما زمانی که گروهی به اسم منافع فوری طبقه کارگر و تدارک برای سوسیالیسم، در گوش کارگران زمزمه می کنند که باید با بخشی از همینها متحد شد، مشکلات جدی پیش می آید. و این بیانیه نیز چنین است.

بیانیه در آغاز تلاش می کند طبقه کارگر و جنبش کارگری را متقاعد کند که ما در موضع ضعف قرار داریم. بیانیه این ضعف را از دو عامل نتیجه می گیرد. یکم این که، در مقابل طبقه ما "نیروی متحد دولت و طبقه سرمایه دار ایران" قرار دارد. دوم این که، به علت فلاکت عمومی و مزمن، طبقه کارگر "از کم ترین توان مقاومت در برابر تعرضات جبهه سرمایه برخوردار است." آیا این تصویر، همه واقعیت را منعکس می کند؟ به هیچ وجه. کسی که به رژیم مذهبی و صفوف طبقه سرمایه دار ایران نگاه کند و نتواند شکاف و بحران، و عدم مشروعیت سیاسی و انفراد حاکمان در بین توده های مردم را ببیند، بدون شک واقع بین نیست؛ کوته بین است. کسی که فشار فقر و فلاکت و استثمار لجام گسیخته بر کارگران و زحمتکشان را ببیند اما ظرفیت نهفته انفجاری در بطن جامعه و طلایه های امواج بلند مقاومت خودانگیخته آنان را تشخیص ندهد، عنصر پیشرو طبقه کارگر نیست. بلکه دنباله رو گرایش های عقب مانده، منفعل و درمانده در جامعه است. کسی که جویبارهای پراکنده و فزاینده جنبش های گوناگون اجتماعی را نبیند مسلما دورنمای انقلاب و فرصتها و وظایف انقلابی را هم نخواهد دید. وقتی که جنبش کارگری و طبقه کارگر این چنین ضعیف و بی پناه و شکننده تصویر شد، گرایش به نیروها و نهادهای قدرتمند بین المللی ـ به مثابه تنها راه نجات ـ موجه جلوه می کند.

اما بحث "جنبش کارگری و طبقه کارگر ایران: ضعیف ــ دولت و طبقه سرمایه دار ایران: قوی" به تنهایی نمی تواند آن سیاست مرگبار را جا بیندازد و از بورژوازی بین المللی برای ما متحد بسازد. باید تضاد و تقابل بین نظام و طبقه حاکم بر ایران با نظام بین المللی آن چنان حاد و عمیق تصویر شود که بتوان به امکان چنین اتحادی فکر کرد. بیانیه می نویسد: "... طبقه کارگر ایران با بورژوازی ای روبروست که خود در تقابل با صف بندی مسلط در نظام سیاسی بین المللی قرار دارد. اگر دولت ایران در "خانواده به اصطلاح جهانی کشورهای دمکراتیک" و در وضعیتی مشابه تایلند و فیلی پین و مانند آن قرار داشت..." بیانیه از "تقابل بین غرب و دمکراسی غربی به سرکردگی آمریکا با رژیم اسلامی" حرف می زند. آیا تحلیل بیانیه از مناسبات بورژوازی حاکم در ایران با "نظام سیاسی بین المللی" دقیق و عمیق و همه جانبه است؟ امروز کشمکش و تضاد میان رژیم جمهوری اسلامی با امپریالیسم آمریکا به آستانه تقابل جدی تا حد درگیری های نظامی و جنگ رسیده است. اگر توجه خود را به ادعاهای طرفین محدود نکنیم و به تضادهای ریشه ای تر در سطح بین المللی نگاه کنیم، آن وقت مسلما دعوا را بین اردوی استبداد مذهبی از یکسو و دمکراسی غربی از سوی دیگر نخواهیم دید.

آمریکا به مثابه یک ابرقدرت سیاسی ـ اقتصادی ـ نظامی برای پیشبرد منافع اساسی و درازمدت و تحکیم موقعیتش، احتیاج دارد که نظم مسلط در بخش هایی از دنیا را به هم بزند و مناسبات قدرت را در سطح بین المللی بازسازی کند. خاورمیانه در سیاستهای امروز آمریکا، نقش مهمی ایفا می کند. در چارچوب این سیاستها، آمریکا می تواند با مرتجع ترین و مستبدترین حکام منجمله رژیم های مذهبی عقد اتحاد ببندد و موقعیت آنان را در کشورهای تحت سلطه تثبیت کند. یا می تواند بخش هایی از مرتجعین حاکم را قربانی کرده، از مراکز قدرت براند و حتی مثل صدام حسین آنان را بکشد. آمریکا در صورتی که منافعش ایجاب کند ممکنست بخشی از ارتجاع مذهبی را مثل عراق در قدرت سهیم کند؛ یا این که جریاناتی مثل طالبان را برای مدتی آماج قرار دهد. تقابل امروز میان جمهوری اسلامی با آمریکا را باید در این چارچوب در نظر بگیریم. اما در اوج این تقابل، یعنی حتی اگر یک جنگ تمام عیار ضد مردمی آغاز شود، باز هم رشته های پیوند درونی نظام حاکم بر ایران را به نظام مسلط بر دنیا متصل نگاه می دارد. نظام ایران، نظامی تحت سلطه امپریالیسم است که منافع اساسی سرمایه های امپریالیستی (منجمله سرمایه های آمریکایی) را در کشور و منطقه تامین می کند و تداوم می بخشد. راه دور نرویم: ایران در تقسیم کار بین المللی وظیفه مهمی در تولید و صدور نفت برای مراکز تولید و انباشت سرمایه امپریالیستی به عهده دارد و کل نظام امپریالیستی منجمله آمریکا از این مساله سود می برد. اما به نظر می آید که نویسندگان بیانیه، ادعاها و تبلیغات آمریکا در مورد نظام سیاسی دمکراتیک و "خانواده جهانی دمکراسی" را جدی گرفته اند و تحلیل های خود را بر این پایه قرار داده اند.

بیانیه از "صف بندی مسلط در نظام سیاسی بین المللی" صحبت می کند که به نظر می آید به آمریکا و متحدان نزدیکش اشاره دارد. بحثش اینست که اینها در تقابل با دولت ایران قرار گرفته اند و قاعدتا یک بخش غیر مسلط هم هست که تقابلی با این دولت ندارد. شاید منظور روسیه و چین باشد یا کشورهایی نظیر ونزوئلا و کوبا. این یک تحلیل دقیق نیست و نمی تواند در تشخیص اوضاع و صف بندی واقعی نیروها کمکی به جنبش کارگری ما بکند. طی سال های اخیر، طبقه کارگر در ایران با فشار فزاینده سرمایه و تحمیل شرایط سخت تر کاری روبرو شده است؛ محدود شدن حق و حقوق کارگری و گسترش بیکاری و فقر را شاهد بوده است؛ سرکوب مستقیم را بارها تجربه کرده است؛ تغییر قوانین را به نفع سیاست "خصوصی سازی" و گسترش اقتصاد نئولیبرالی به چشم دیده است؛ و اصابت ترکش های "جهانی سازی" را بر جسم و روح خود احساس کرده است. کل نظام سیاسی مسلط بر دنیا، حامی و نگهبان این وضعیت وخیم است. این نظام سیاسی نماینده و بازتاب نظام جهانی سرمایه داری در شرایط کنونی است؛ و امروز کل نظام سرمایه داری بدون اجرای طرح های خانمان برانداز و ضد کارگری که می بینیم نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. این مساله نه فقط در مورد ایران که در کشورهایی نظیر تایلند و فیلیپین هم صدق می کند. ممکنست به ما بگویند که در فیلیپین یا تایلند اتحادیه های کارگری وجود دارد اما در ایران، دولت تحمل هیچ شکلی از تشکل مستقل کارگران را ندارد. ممکنست بگویند همین تفاوت باعث می شود که کارگران در فیلیپین و تایلند بتوانند در مقابل تهاجم سرمایه و دولت سرمایه دار مقاومت کنند اما در ایران این کار به دشواری و با تحمل هزینه های کمرشکن صورت می گیرد. در پاسخ به این استدلال مختصرا می گوییم که کارگران در آن دو کشور با شدت کار و ساعات طولانی کار مواجهند و سطح دستمزدها بسیار پایین است. در آنجا سیاستهای اقتصادی نئولیبرال و تدابیر جهانی سازی مدتهاست که به شکل سفت و سخت پیاده شده است. البته نتیجه ای که بیانیه می خواهد از این بحث بگیرد این نیست که آنجا اتحادیه کارگری هست و اینجا نیست. بلکه اینست که در مورد ایران، می توان با نیروهایی که در "خانواده جهانی کشورهای دمکراتیک" جای دارند متحد شد؛ و به علت وضع موجود، ما مجبوریم چنین کنیم. اما در فیلیپین و تایلند، دیگر نیازی به این کار نیست. زیرا بورژوازی بین المللی و بومی پیشاپیش طبقه کارگر و اتحادیه های کارگری را به رسمیت شناخته و میدانی برای مبارزه و فعالیت در اختیار کارگران قرار داده است. یعنی در آن کشورها پیشاپیش زمینه ارتباط با بخشی از بورژوازی بین المللی در قالب فعالیت اتحادیه های کارگری فراهم و عملی شده است.

بیانیه بعد از این زمینه چینی، توجه جنبش کارگری ایران را به یک نیروی "قابل دسترس" که برای اتحاد و پشتیبانی از طبقه کارگر ایران قدم جلو گذاشته، جلب می کند. این نیرو، "اتحادیه های آزاد جهانی" نام دارد که به اختصار ITUC خوانده می شود. بیانیه علاقه چندانی به توضیح سابقه این نیرو ندارد؛ حتی تلاش نمی کند سیاست های عمومی "اتحادیه های آزاد جهانی" را در اوضاع کنونی دنیا به ما نشان دهد. ما از بیانیه در مورد این نیرو چه دستگیرمان می شود؟ اول این که نویسندگان بیانیه و شماری دیگر از علاقمندان و فعالان ایرانی جنبش کارگری در حارج کشور طی سالهای اخیر با این نیرو همکاری هایی داشته اند: به قول خودشان با هدف "جلب حمایت یک اتحادیه اروپایی". دوم این که "اتحادیه های آزاد جهانی" یک جریان یکدست نیست و بر مبنای تناسب قوای درونی اش، سیاست های گاه متناقض اتخاذ می کند. از نظر بیانیه، بعصی از این اتحادیه های کارگری غرب همبستگی بین المللی را در چارچوب منافع سرمایه خودی تبیین می کنند، و بعضی دیگر بر اساس منفعت طبقاتی مشترک جهانی کارگران. بیانیه به ما می گوید که در صفوف این نیرو "مجموعه ای از اتحادیه های مبارز و طیف وسیعی از فعالین چپ و سوسیالیست در حال مبارزه اند" که در راه همبستگی جهانی کارگران "از فداکاری های کوچک و گاه بزرگ نیز ابایی ندارند." سوم این که، مجموعه این اتحادیه ها "بر بستر رفرمیسم قرار داشته و در چهارچوب های حفظ نظم موجود مبارزه می کنند."

بیانیه به ما نمی گوید که "اتحادیه های آزاد جهانی" حداقل طی سه دهه (۱۹۹۰ ـ ۱۹۶۰) یک ابزار بسیج و تبلیغ سیاسی در بین کارگران به نفع بلوک غرب سرمایه داری علیه بلوک شرق سرمایه داری بود. از آنجایی که بلوک شرق خود را در سطح بین المللی نماینده طبقه کارگر وانمود می کرد، فعالیت "اتحادیه های آزاد جهانی" برای سرمایه داری غرب اهمیت زیادی داشت. یکی از کارهای مهم این جریان، پشتیبانی از اعتراضات کارگری در بلوک شوروی بود. خصوصا در مورد لهستان و اتحادیه "سولیدارنوش" (همبستگی) که توانست نقش سیاسی مهمی در تضعیف و ایجاد شکاف در جوامع اروپای شرقی بازی کند.

این بیانیه با امضای یدالله خسروشاهی، بهمن شفیق، مرتضی افشاری، امیر پبام و عباس فرد در مهر ماه ۱۳۸۶ منتشر شده است. همه جملات و عباراتی که به شکل برجسته در متن بالا می بینید از بیانیه مورد بحث استخراج شده است. خط تاکیدها را ما اضافه کرده ایم. ‌

سایت اتحاد سوسیالیست ها

گرفته از دنیای ما


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.