پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
وحشت زنان از پرتگاه های جنسیتی
زنان در زندگی روزمره بسیاری از فشارها را در همهی جنبههای زندگی، از فرهنگی و اجتماعی گرفته تا سیاسی و اقتصادی، تحمل میكنند، اما همهی این فشارها ناشی از واقعیت زندگی كنونی نیست، بلكه بسیاری از آنها از وحشت از آینده سرچشمه میگیرد. وحشت از تبعیض و خشونتی كه در آینده انتظار زن را میكشد، همواره با اوست: وحشت از ناامنی فردی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی. وحشت از رنگهای گوناگون زنستیزی.
وحشتهای زنانه نهتنها حوزهی زندگی و عمل زنان را در زندگی كنونی محدود میسازد، بلكه افق دید آنان را از تواناییهایشان و حوزهی عملشان در آینده تنگ میكند، اعتماد بهنفس را از آنها میگیرد، امكان برنامهریزی واقعبینانه برای آینده را از آنها میگیرد، تصویری را كه آنان از خود و جامعه دارند، ناقص و زشت میسازد و نوعی تنش بیهوده و دایمی به زندگی آنان میافزاید. در این وحشتها به گونهای دردهایی افزون بر دردهای تبعیض و خشونت و بیعدالتی آشكار است كه زنان از آنها رنج میبرند. این وحشتهای زنانه، دردهایی پنهان و نامریی است كه فقط روی دوش زنان سنگینی میكند و توسط آنها حس میشود. این وحشتهای زنانه دردهای اجتماعی جنسیتی است كه تنها خاص زنانی نیست كه در روستاهای دورافتادهی استانهایی چون گلستان و كردستان زندگی میكنند.
●پرتگاههای جنسیتی
دردهایی ناگفته و وحشتهایی پنهان در زندگی همهی زنان است كه حتی اگر هنوز هیچ اتفاقی رخ نداده است، كابوس آن وجود دارد! و از آنجایی كه زنانهاست، در جامعه به چشم نمیآید، به زبان نمیآید، كلامی از آنها به گوش نمیرسد، و وجود آنها روشن و آشكار نمیشود. از همین رو، اینگونه وحشتهای زنانه بهعنوان "مسألهی اجتماعی" شناخته نشده و حتی اگر به زبان آید، "شخصی" تلقی میگردد. در نتیجه، بار اهانت و تحقیر شخصی نیز بر بار درد پنهان افزوده میگردد و شخصیت زن را خُردتر میكند. در همین حال، میشنویم كه آمار از كمبود اعتماد به نفس و در همان حال گسترش افسردگی بهمیزان شصتدرصد در میان زنان خبر میدهد...
آیا زندگی زنان جامعه را بر لبهی پرتگاههای جنسیتی كه وحشت مزمن از لغزش و سقوط را در جان آنها میدواند، نباید یك درد عمیق اجتماعی شمرد؟؛ دردی كه درد مادران است و باید روی دوش همهی فرزندان سنگینیكند، دردی كه درد زنان است و باید روی دوش همهی مردانی كه در كنار زنان زندگی میكنند، سنگینیكند.
پرتگاههای جنسیتی در همهی جنبههای زندگی زن حضور دارد: زندگی فردی و عاطفی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی. برآورد تأثیر زیانآور وحشت زنانه از این پرتگاهها بهعنوان سدی در راه سلامت روانی و جسمانی جامعه و رشد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی كشور شاید تنها هنگامی ممكن شود كه این سد برداشته شود و همهی وجود و اثرات منفی آن از جامعه زدوده شده و شكوفایی همهجانبهی نیمی از افراد جامعه تأمین شود، و تأثیرهای مثبت این شكوفایی در سلامت روانی و جسمانی همهی افراد جامعه مشاهدهگردد. اما اجازه دهید دراینجا این پرتگاههای جنسیتی را كه باعث ناامنی جایگاه زنان در همهی عرصههای زندگی فردی و اجتماعی شدهاست، برشماریم.
●ناامنی سیاسی
در كشور ما دماسنج سیاسی با میزان فشار روی زنان تنظیم و خوانده میشود. جناحهای گوناگون سیاسی با تنظیم شدت سركوب آزادیهای فردی و اجتماعی زنان و وضع مقررات و قانونهای جدید دربارهی حجاب و حضانت و... در مقابل یكدیگر قد علم میكنند و به قدرتنمایی سیاسی میپردازند؛ و البته این زنان هستند كه باید بهای این قدرتنمایی سیاسی را با فشاری كه تحمل میكنند، بپردازند. زنان دایم نگران این هستند كه با هرحركت سیاسی، هر انتخابات جدید، و روی كارآمدن هر رییسجمهور جدید میزانِ اعمال فشار بر روی وضعیت حجاب آنها چهگونه خواهد شد، شدت برخورد سركوبگرانه یا رسیدگی به خواستههای آنها به چه صورت خواهد بود، و در پی هر انتخابات یا بحران سیاسی، وحشت از موج سركوب سیاسی جدیدی را برعلیه خویش احساس میكنند و از خود میپرسند كه در اوج قدرتنمایی یك جناح سیاسی جدید، كدام قانون جدید بر علیه آزادیهای فردی و اجتماعی آنها وضع خواهد شد.
●ناامنی اجتماعی
برخی محیطهای اجتماعی پس از انقلاب ۵۷ برای زنان آزادتر شده است و قُبح حضور زنان در اكثر قریب به اتفاق محیطهایی كه بهطور سنتی برای زنان نامتعارف بود، ریخته است. اما هنوز زنان در خیابانو محل كار احساس امنیت نمیكنند. متلكگویی، آزار و سوءاستفادهی جنسی در هر جایی، از خیابان گرفته تا محل كار و حتی مطب دكتر، رخ میدهد. هیچگونه تلاش جدّی برای تأمین امنیت اجتماعی زنان در اماكن عمومی صورت نمیگیرد. جداسازی جنسی نهتنها كمكی به حل مسأله نكرده است، بلكه بهگونهای رفتار آزاردهندهی جنسی مردان را توجیه مینماید؛ بدین مفهوم كه گویا اگر زن و مرد غریبه در كنار هم باشند، میتوان انتظار آزار جنسی و متلكرا داشت و بهایندلیل بهتر است كه زن و مرد غریبه جدا باشند تا چنین اتفاقی نیفتد! این شیوهی برخورد با مسألهی ناامنی اجتماعی زنان در واقع كتمان مسأله و پروبال دادن به آن است. به مردان بهطور غیرمستقیم این پیام داده میشود كه رفتار آزارگرانهی شما در مقابل زنان طبیعی است و شما اختیاری بر رفتار خود ندارید و تنها راه درمان این مشكل اجتماعی جداسازی جنسی است! نیز به زنان این پیامِ غیرمستقیم داده میشود كه شما قربانیان آزار جنسی مردان هستید و بهتر است كه با جداسازی جنسی از آنها دور بمانید تا آسیب نبینید. در كشورهای غربی، برای این مسأله یك راهحل ساده وجود دارد: هر فردی مسؤول رفتار خویش است، آزار جنسی یك رفتار طبیعی بهشمار نمیرود، بلكه جُرم محسوب میشود و فرد مجرم مورد پیگرد قانون و مجازات قرار میگیرد. تا هنگامی كه مردان در جامعه موظف به رفتار احترامآمیز و مسؤولانه نسبت به زنان نشوند و آزار جنسی جرم شمرده نشود، وحشت از ناامنی اجتماعی در ذهن هر زنی وجود دارد.
●ناامنی اقتصادی
زنان با هجوم به دانشگاهها آمادگی خود را برای ورود به بازار كار نشانمیدهند؛ اما بازار كار و فعالیت اقتصادی برای زنان هنوز نیمهبسته باقیمانده است. نرخ بالای بیكاری در جامعه باعث شده است كه برخی به زنان بهعنوان رقیب مردان در بازار كار نگاهكنند. گذشته از میزان پایین تقاضا برای نیروی كار، زنان با مشكلهای جدیتری همچون تبعیضهای استخدامی و خشونتهای جنسی در محیط كار روبهرو هستند. تبعیض در امر استخدام زنان یك واقعیت عینی است كه هیچقانونی علیه آن وجود ندارد. آزار جنسی در محیط كار واقعیتی زشت و زننده است كه زنان را بر سر دوراهیهایی قرار میدهد كه هیچیك خوشایند و آیندهساز نیست. در محیط كار، نهتنها ناامنی اقتصادی، بلكه ناامنی جنسی زنان را تهدید میكند. زنی كه در بازار كار آزاد استخدام میشود، هرآن ممكن است با مسألهی آزار جنسی روبهرو شده و مجبور به ترك كار شود. اینهمه البته داستان زنانی است كه آمادگی پذیرش اشتغال را دارند. بسیاری از زنان ما دارای تخصص لازم و مهارت كافی برای اشتغال در بیرون از خانه نیستند. این زنان، به مردان وابستگی اقتصادی داشته و دایم نگران این مسأله هستند كه اگر بهمرور زمان و با بالارفتن سن آنان از جذابیت جنسی آنها كاسته شود و زن دیگری توجه شوهر را جلب كند، چه بر سر آنها خواهد آمد. مسألهی ناامنی اقتصادی چنان وحشتی در زنان ایجادكرده است كه بسیاری از آنان شكنجهی جسمی و جنسی شوهر را به جان میخرند و سكوت میكنند.
وابستگی اقتصادی زن به شوهر، زن را در لبهی خطرناكترین پرتگاه اجتماعی قرار میدهد. زنی كه بههردلیلی بیوه میشود، در جامعهی ما "بیسرپرست" محسوب میشود. زنی كه شوهرش بهدلیل زندانیشدن یا مثلاً معتادبودن توانایی اقتصاد تأمین مخارج او را ندارد، "بدسرپرست" خوانده میشود. انسان بالغی را "بیسرپرست" خواندن یا "بدسرپرست" خواندن، چنان شرمآور است كه خود حكومتیها بهتازگی این عنوانها را به "سرپرست خانوار" تغییر دادهاند. انبوه مادران جوانی كه بدون همسر و بدون كار و درآمد، در وضعیت اقتصادی ناگواری بهسر میبرند، قشر بهشدت آسیبپذیر اجتماعی بهشمار میآیند و ظاهراً از دغدغههای جدی هستند كه باید مورد توجه قرار بگیرند. وحشت "بیسرپرست"شدن با همهی زنانی كه وابستگی اقتصادی دارند، همراه است. این وحشت بهویژه در مورد مادران ما و زنانی كه میانسال یا سالخورده هستند و ازدواج مجدد در زندگی آنها جایی ندارد، بسیار جدی است. این زنان حتی اگر مورد لطف و حمایت مالی و اقتصادی فرزندان خویش قرار بگیرند، عموماً از این وابستگی اقتصادی كه به "زیردست" بودن تعبیر میگردد، و از فرودست بودن جایگاه و "نانخور دیگری بودن" در فرهنگ اجتماعی ناراضیاند. از همین رو زنان سالخوردهای كه حتی به شوهر خود علاقهی عاطفی ندارند، سایهی شوهر را بر سرخود گرامی داشته و از بیوهشدن وحشت دارند.
●ناامنی فردی و فرهنگی
واقعیت دردناك جامعهی سنتی این است كه زنی كه ازدواج میكند، با هویت شوهرش هویت خانوادگی مییابد. در فضایی كه تأكید دایمی روی اهمیت خانواده و نقش زن در خانواده بهعنوان مادر تا جایی تكرار میشود كه تا مغز استخوان نفوذ میكند، زن هویت فردی خود را هرگز پیدا نمیكند یا اینكه با ازدواج آن را بهدست فراموشی میسپارد. قانون كشور هم رسماً با انتصاب مرد بهعنوان "رییس خانواده" این را به باور رسمی و تاحدودی عمومی جامعه تبدیل میكند. بدینترتیب زن در رابطهی ازدواج، گذشته از علاقهی عاطفی، نوعی وابستگی فردی احساس میكند؛ ضمن اینكه اگر شاغل نباشد، وابستگی اقتصادی به شوهر نیز دارد. هویت زن پس از ازدواج با هویت شوهرش معنا پیدا میكند و از همینرو هنگامی كه زن شوهرش را بههردلیلی از دست میدهد، هویت خانوادگی خود را كه همهی هویت فردی و اجتماعی او بهشمار میرود، از دست داده و بیهویت باقی میماند؛ حتی در نگاه خودش.! بگذریم از شكافتن این مقولهی دردناك كه چرا فرهنگ جامعهی ما كرامت انسانی زن مجرد را چنان انكار میكند كه حتی خود زن نیز اثری از آن در ذهن خود نمییابد.
زن تا هنگامی كه ازدواج نكرده است نیز جایگاه چندان امنی ندارد و با این وحشت روبهرو است كه هنوز هویت اجتماعی بهدست نیاورده است و از احترام اجتماعی كافی برخوردار نیست و از اینرو بهراحتی در همهجا پذیرفته نمیشود. نیز وحشت از فرهنگی كه انگ "تُرشیده" و "خانهمانده" را به او خواهد زد، با اوست.
بگذارید این گفتار حول محور ازدواج باقی بماند؛ پرتگاه فرهنگی و حتی مجازاتهای گوناگون برای زنی كه به رابطهی عاطفی یا جنسی خارج از ازدواج بیندیشد چنان دهشتناك است كه در این نوشتار كوتاه نمیگنجد.
●ناامنی عاطفی
با این قانون خانواده كه اكنون وجود دارد، زن پس از ازدواج همواره با این وحشت روبهروست كه شوهرش ممكن است زمانی سر او هوو بیاورد یا صیغه بگیرد یا او را طلاق دهد. از اینرو، زن در چارچوب ازدواج، امنیت عاطفی ندارد و نمیتواند بدون هراس از اینكه شوهرش چه خواهدكرد و چه بلایی سر او خواهد آورد، زندگیكند. زن در خانواده در جایگاه خطرناكی بهسر میبرد كه هول لغزیدن به ورطهی فقر و بیكسی، همزمان وجود دارد. افزون بر آن، زن همواره وحشت از دست دادن فرزندانش را نیز دارد! زنی كه بههردلیلی شوهرش به او بیعلاقه شود، نهتنها جایگاه خود در قلب شوهرش را از دست داده، و نهتنها موقعیت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی خود را از دست میدهد، بلكه حتی رابطهی سادهی مادرانه با فرزندانش را هم از دست خواهد داد.
●جایگاه زن ایرانی
جایگاه زن ایرانی برآیند همهی این پرتگاههای جنسیتی است. علیرغم همهی تبلیغاتی كه در مورد جایگاه مقدس مادر میشود، و با وجود آنكه همهی ما میدانیم كه بهشت زیر پای مادر است، آنچه در مقابل چشم هر زن سوسو میزند، قعر جهنمی است كه از هر سو زن را احاطه كرده است. زن ایرانی در مقام "رفیعی" قرار دارد كه بیشباهت به نوك یك قلهی بلند كه با شیب فراوان از هر سو احاطه شده، نیست. زن با كوچكترین تغییری در وضعیت زندگی خانوادگی یا بروز اتفاقی برای شوهرش، امكان سقوط به ته درهی فقر و بیمنزلتی اجتماعی را دارد.
بارها از مادرم شنیده بودم كه میگفت "نمیخواهم حتی یك ساعت بعد از پدرت زنده باشم"! و گاه میافزود "نمیخواهم زیردست كسی باشم"! اكنون در روند پژوهش دربارهی وضعیت زنان است كه میتوانم واژههایی برای توصیف درد اجتماعی سهمناكی كه همهی عمر باعث وحشت مادرم شده بود، بیابم. مادرم از پرتگاههای جنسیتی میترسید! اینگونه وحشتِ مادران ما، مادرانی كه صمیمیترین و مهربانترین موجوداتی هستند كه میشناسیم، ننگ جامعه است!
پرتگاههای جنسیتی مایهی وحشت دایمی زنان است. ولی این وحشتها تنها مسأله ذهنی زنان نیست؛ نابرابری جنسیتی یك درد عمیق اجتماعی است! نابرابری جنسیتی است كه این پرتگاههای جنسیتی را بهوجود آورده است، و این دردی اجتماعی است كه وجدان جامعه باید از آن آگاه باشد و به درد آید و بكوشد تا راهحلی همهجانبه برای آن بیابد.
دكتر سهیلا وحدت
* دكترای برق و كامپیوتر از دانشگاه ایالتی كالیفرنیا - بركلی و از فعالان جنبش زنان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست