شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

توهم تاریخی این بار از نگاه مک دونالد


توهم تاریخی این بار از نگاه مک دونالد

قضاوت های توهین آمیز همیشه در هالیوود وجود داشته اما مصداق تازه چنین موضوعی را باید در فیلم های جدید سینمای آمریکا یعنی فیلم هایی مانند thor و eagle عقاب دید

فخرفروشی دروغین و بربر خواندن مخالفان غرب و به نوعی برتربینی کاذب تاریخی، گویی در هالیوود پایانی ندارد و هر روز در قامت یک فیلم تاریخی این مسئله زنده می شود. به گونه ای که انگار قرار بر این شده هر چند گاه یک بار، یک فیلم تاریخی ساخته شود و مخالفان غرب در طول تاریخ بربر خوانده شوند. به ویژه که این موضوع در مورد تمدن یونان و روم به شدت دیده می شود. تمام این فیلم ها به نوعی یادآور صحنه ای از فیلم «الکساندر» (الیور استون) است که در آن ارسطو استاد الکساندر به او می گوید: «تو باید یاد بگیری با بربرها چطور برخورد کنی!» هر چند که ارسطو و هردوت را می توان از پایه گذاران نظریه بربرها دانست اما به هر صورت در عصر جدیدگویی هالیوود مسئولیت گسترش چنین نظریه ای را در اختیار گرفته است. البته این موضوع تنها محدود به فیلم های تاریخی نیست و در فیلم های جدیدی مانند «مرد آهنی ۲» هم این موضوع دیده می شود. چرا که در برخی سکانس های آن، مسلمانان و جهان سومی ها از سوی شخصیت اول فیلم بربر خوانده می شوند که باید با آنها مبارزه کرد و حتی در فیلم «سالت» هم در سکانس پایانی شاهد چنین ماجرایی هستیم، به ویژه که در قسمت پایانی این فیلم شخصی که می خواهد موشک را به سمت ایران و آمریکا پرتاب کند با آنجلیناجولی (کاراکتر سالت) می گوید: «بگذار دنیا را از شر بربرها نجات دهم!»

● Eagle نمایشی از یک توهم

این قضاوت های توهین آمیز همیشه در هالیوود وجود داشته اما مصداق تازه چنین موضوعی را باید در فیلم های جدید سینمای آمریکا یعنی فیلم هایی مانند thor و eagle (عقاب) دید. فیلم هایی که با یک نگاه توهمی که برخاسته از همین بربرگرایی دیگران و متمدن دانستن غرب ساخته شده است. به ویژه فیلم «عقاب» به کارگردانی کوین مک دونالد که واژه بربرها بارها در آن تکرار می شود.

داستان این فیلم درباره ارتش نهم روم باستان است که به جنگ وحشی ها (به تعبیر این فیلم غیررومی ها و کسانی که هیچ هویتی ندارند) می رود. در این بین این لشکر به روم باز نمی گردد و در همان جا ناپدید می شود. از سوی دیگر نماد افتخار روم یعنی عقاب طلایی نشان هم همراه این لشکر ناپدید می شود! چندی پس از این اتفاق مارکوس فرزند فرمانده سپاه ناپدید شده به انگلستان می آید تا در پی پدر به سرزمین اقوام وحشی رفته تا هم پدر و لشکریان را پیدا کند و هم نماد افتخار روم یعنی عقاب طلایی نشان را بازگرداند.

در این بین او در خلال اتفاقاتی که برایش رخ می دهد با برده ای که از همین وحشی هاست آشنا شده و این برده هم به دلیل اینکه مارکوس جانش را در مبارزات گلادیاتوری نجات می دهد قسم می خورد که تا ابد به او وفادار باشد. به هر صورت مارکوس تصمیم می گیرد علی رغم مخالفت اطرافیان با این برده به سرزمین های شمالی انگلستان یعنی جایی که به تعبیر این فیلم غیررومی ها (وحشی ها) زندگی می کنند برود. جایی که به زعم اطرافیان او مکانی بی بازگشت است. به هر صورت او با برده خود به سرزمین های وحشی ها وارد شده و در آنجا با مصائب و مشکلات فراوانی روبه رو می شود. اما به هر صورت و از طریقی که شده عقاب را پیدا می کند. با این حال پس از پیدا کردن عقاب، وحشی ها بلافاصله از این موضوع مطلع می شوند و تصمیم می گیرند او را بکشند. در این میان به یک باره سپاهیان پدرش که در این سالها به صورت مخفیانه در این سرزمین زندگی می کرده اند به کمکش می آیند و او به هر صورت ممکن عقاب را به روم باز می گرداند تا غرور خانوادگی اش را زنده کند. چرا که تا پیش از این همکان او و پدرش را به دلیل اینکه نماد افتخار روم یعنی عقاب را از دست داده است سرزنش می کردند.

● داستانی پر از اغراق و دروغ های بزرگ

داستان فیلم سرشار از اغراق های غیرقابل باوری است که شاید حتی خود مک دونالد هم آنها را باور نکند. از سوی دیگر کوین مک دونالد تا جایی که ممکن بوده در این فیلم شعارهای باستان گرایی غربی داده است. آن چنان که در این فیلم سعی می کند رومیان را که به نوعی نماد غرب هستند با اصالت و کاملا برتر از اقوام دیگر که به تعبیر این فیلم وحشی هستند به نمایش بگذارد.

نکته جالب این جاست که در این فیلم هدف رومی ها آن قدر والا دانسته می شود که حتی دیگر ملت ها هم حاضرند داوطلبانه برای آن جان بدهند. نمونه این موضوع را می توان در رفتار برده مارکوس دانست.

برده او که به تعبیر فیلم یکی از همین وحشی ها است با همراهی مارکوس درسفر به سرزمین وحشی ها و خیانت به خانواده و ایل و تبار خود به بیننده این موضوع را القا می کند که هدف این تمدن جهانی بوده است. همچنین از این موضوع هم نباید غافل شد که شخصیت مارکوس شباهت عجیبی به آراگورن، شخصیت اصلی فیلم ارباب حلقه ها دارد. به گونه ای که بیننده همان قهرمان سازی را در چهره مارکوس هم می بیند. این درحالی است که فیلم با نمایش رفتار مهربانانه مارکوس با برده خود تلاش می کند سال ها برده داری و استثمار انسانیت توسط رومی ها را از ذهن بیننده پاک کند. دقیقا موضوعی که در فیلم تروی هم نمونه آن دیده می شود.به گونه ای که برخورد آشیل در این فیلم همانند مارکوس فیلم عقاب (eagle) است. البته بماند که فیلم عقاب در برخی قسمت ها سعی می کند با نمایش نبرد برده ها و کشتار آنان توسط یکدیگر درکلکسیون، بربرها را تحقیر کند و به بیننده بگوید که اینها ذاتا حقیر هستند و برد، پس باید آنان را کشت. شاید اگر به رفتار رسانه های خبری هم در این باره توجه کنیم متوجه شویم که آنان در پی القای همین موضوع به بیننده درمورد مخالفان خود هستند.یعنی اینکه آنها وحشی هستند پس باید آنان را کشت و یا به بند کشید.

اما چیزی که باید در این بین به آن توجه داشت ریشه شناسی این رفتار هالیوود است. اینکه هالیوود چرا دربحث تاریخی به دیگران این گونه توهین می کند و یا مثلا در فیلم thor ایرانی ها را همجنس باز می داند؟

● ابزاری برای عقده های خفته

به تعبیری می توان به این موضوع اشاره داشت که هالیوود به ابزاری برای عقده گشایی سیاسیون و تاریخ نگاران مغرض غرب تبدیل شده است. هرچند که این موضوع به اعتبار خود هالیوود ضربه می زند. چرا که هالیوود امروزه در ژانر تاریخی و سیاسی تبدیل شده است به جایی برای توهین و تحقیر دیگران! تاریخچه هالیوود هم دقیقاً در این موضوع ریشه دارد. در این باره اگر نگاهی به اولین فیلم رسمی عصر مدرن هالیوود یعنی «درکالیفرنیای قدیم» محصول سال ۱۹۱۰ به کارگردانی دی گریفیث و بازی بلانش سوبیت ولیلن گیش و مری پیکفورد بیندازیم متوجه می شویم که هالیوود از همان ابتدا نگاه تحقیرآمیز را به دیگران داشته و همه را یا دشمن می دانسته و یا تروریست!

البته باید به این مسئله هم توجه کرد که هالیوود براساس دستورهای سیاسیون به صورت دوره ای ملت های دیگر را تحقیر می کند. یک روز ایران، یک روز افغانستان، یک روز تاریخ کشورهای آمریکای جنوبی. این مسئله ریشه در این دارد که هالیوود سیاسی است و از منظر هنری به مسائل نگاه نمی کند.

رضا فرخی