سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
سفر ما را با خود می برد
نماندن در تهران، انگیزه اصلی سفر است. فرار از دود و دمی که این روزها دیدن خانهها و خیابانهای پایتخت را هم سخت کرده است، ما را مجاب میکند مقصدمان جاده باشد و چندان در قید بنزین موجود در کارت سوخت نمانیم و بیخیال امنیتنداشته جادهها شویم و دل به راهی بسپاریم که ما را از تهران بیرون میبرد.
چشمچشم میکنیم میان تابلوهای سبزرنگ جادهها و نام شهرها و روستاهایی که شاید بتواند مقصد اولیه باشد.
دلربایی جادهها این روزها بیشتر از همه شهرهایی است که شهرتشان بسیاری را روانه آنجا کرده است. «دیو سپید پای دربند» روبهرویمان است و چند ساعتی که میگذرد دماوند پشت سرمان محو میشود میان ابرهای گاه و بیگاه تابستان.
پا را که از پدال گاز برداشتم تنها چند کیلومتر مانده بود تا نور. «اینجا زیستگاه جنگلهای سرخدار است که با عمری افزون بر سه میلیون سال از قدیمیترین جنگلهای جهان هستند.
نور جایی است که به دلیل چسبیدن لبه دامنه البرز به خزر، جنگل به دریا فرود میآید و جاده درست از میان جنگل و دریا میگذرد.
فقط در یک روز مهآلود پاییزی که جنگل همچون آتش یکپارچه زرد و قرمز و نارنجیپوش شده است اگر از این جاده بگذری، درمییابی که چرا جان اشتاین بک گفته است: بعد از سالها تجربه درمییابیم که ما به سفر نمیرویم، این سفر است که ما را با خود میبرد.»
از نور به محمودآباد میرسیم با ساحل ماسهای زیبایش و بعد بابلسر که ویلاهای ساحلیاش در همه جای خزر بیرقیبند. جاده هراز ما را به محمودآباد رسانده است و اگر از فیروزکوه روانه میشدیم به بابلسر میرسیدیم. این دو جاده نیز با ییلاقات کوهستانی و چشماندازهای جنگلیشان زیباییهای خود را دارد.
همچنان جاده سبز ساحلی را پی میگیریم، جاده حالا محصور شده است میان تمام اتومبیلهایی که به جاده زدهاند. از اینجا جاده به سمت جنوب شرق میپیچد و از دریا دور میشود.
در این مسیر پس از عبور از بابل، ساری، بهشهر، گلوگاه، استان مازندران را پشت سر گذاشتهایم و وارد استان گلستان میشویم.
«حیف، حیف، حیف» این کلمات پشت به پشت و غمگنانه، ترجیعبند حرفهای همسفرم است با نگاه به جزیرهای که در عکسهای ایرانشناسی نام آشوراده را به خود دارد، اما آن عکسهای خوشآب ورنگ و پر از پرنده کجا و این زمین خشک و پر از زباله کجا!
آشوراده پیشتر از اینها ـ نه خیلی، شاید فقط ۲۵ سال پیش ـ جزیرهای پررفتوآمد بوده و بزرگان ترکمن و این خطه دلتنگیهایشان را با پرندههای مهاجر این جزیره قسمت میکردند اما این روزها نه از پرندهای خبری هست و نه البته بزرگ ترکمنی رغبتی به آمدن به این جزیره را دارد. اینها را محمد اونق میگوید.
او که قایق موتوری دارد و در بندر ترکمن، نشسته میان رنگارنگ روسریها منتظر مسافران آشوراده است دلش پرتر از آن است که بخواهد پاسخ سوال معمولی را ما را با یک کلمه پاسخ بگوید.
«اینجا حالا اردوگاه کار اجباری است!» این شوخی محمد اونق آنقدر زهر دارد که بخواهد مسیر کوتاه مانده به سکوت بگذرد و البته همراه با ترجیع بند حرفهای همسفرم که مدام زیر لب زمزمهکنان میگوید: حیف، حیف، حیف.
«در سمت شمال جاده، با فاصله نه چندان دوری خلیج گرگان قرار دارد و بعد شبه جزیره آبسکون یا آشوراده که روزگاری بسیار زیبا و آباد بود اما در سالهای اخیر پیشروی خزر آن را متروک کرده است البته اینجا هنوز هم بهشت پرندههای کوچنده است.
شبهجزیره آشوراده حتی تا ابتدای قرن حاضر نیز یکی از زیستگاههای اصلی ببر مازندران بود.»
همسفر تلخ اندیشم با خواندن این جملات بدون اینکه نگاهم کند انگار که با من نباشد، میگوید: این روزها ببرها هم وارداتی شدهاند و بیش از آنکه رها و یله میان دشتهای ترکمن پرسه بزنند با کابوس مشمشه در باغ وحشها درگیرند.
گرگان که در سالهای دور استرآباد خوانده میشد یکی از قدیمیترین شهرهای ایران و در تمام ادوار تاریخ شهری آباد بوده است. از اینجا بهسمت جنوب و شرق، پارک ملی گلستان دامن گسترده است که یکی از غنیترین زیستگاههای جانوری در کره زمین است و مجموعه گونههای جانوری و گیاهی آن بخش مهمی از تنوع زیستی جهان به شمار میآید.
گرگان یکی از بهترین مناطقی است که میتواند مقصد گردشگران طبیعی ایران باشد. فاصله کوتاهش با بندرترکمن، بندرگز از سویی و البته جاذبههای دیگرش همچون روستای زیارت، گورستان سپیدچال، آرامگاه خالد نبی و البته جنگلهای ناهارخوران از سوی دیگر این شهر را به یکی از شگفتترین مناطق خطه شمال ایران تبدیل کرده است. شهری که در میانه راه مشهد قرار گرفته و میتواند محل گشت خیل بسیاری از زائرانی باشد که به پابوس امام رضا(ع) میروند.
بازگشت به دود و دم! این غصه کمی نیست برای مایی که جاده مقصدمان بود و مسیر سبز استانهای مازندران و گلستان را پیموده بودیم، حالا روانه پایتخت میشویم و دلخوشیم به بازگشت به طبیعتی که هیچگاه برایمان تکراری نیست، همیشه غیرمنتظره است و تازه و البته در انتظار گردشگرانی که از دود و دم شهر خسته شدهاند و دلشان جاده میخواهد و درخت. شاید هم دریا و لذت یادگاری نوشتن روی شنهای سرگردان ساحل.
میثم اسماعیلی
بخش هایی از این مطلب از کتاب «راه یاب ایران» نوشته ناصر کرمی، انتشارات فرهنگی معاصر استفاده شده است.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی سیدابراهیم رئیسی رئیس جمهور رئیسی سقوط بالگرد رئیسی ایران شهادت بالگرد تبریز حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم شهادت رئیسی
تهران کنکور هواشناسی شورای شهر تهران شهرداری تهران تعطیلی مدارس هلال احمر سانحه بالگرد رئیسی پلیس سیل قوه قضاییه بارش باران
قیمت خودرو قیمت دلار قیمت طلا بورس خودرو یارانه بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان بازنشستگان ایران خودرو سایپا
شهادت رئیس جمهور سینمای ایران پیام تسلیت تلویزیون لیلا حاتمی سریال آیت الله سید ابراهیم رئیسی سینما شعر رسانه ملی نمایشگاه کتاب زری خوشکام
کنکور ۱۴۰۳ گوگل دانش بنیان تجهیزات پزشکی دانشگاه تهران تلسکوپ فضایی هابل باتری
رژیم صهیونیستی ترکیه جنگ غزه اسرائیل فلسطین غزه روسیه امیرعبداللهیان آمریکا چین حماس اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر رئال مادرید باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال بازی باشگاه استقلال منچسترسیتی
هوش مصنوعی مایکروسافت تبلیغات سامسونگ اپل ناسا نمایشگاه ایران هلث موبایل آیفون
سرطان سزارین رژیم غذایی آلزایمر طول عمر زایمان افسردگی فشار خون مغز انسان دیابت