یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

امروز با سعدی


امروز با سعدی

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
به شرط آنکه منت بنده وار در خدمت
بایستم، تو خداوندوار بنشینی
میان مان و شما عهد در ازل رفتست
هزار سال برآید، …

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

به شرط آنکه منت بنده وار در خدمت

بایستم، تو خداوندوار بنشینی

میان مان و شما عهد در ازل رفتست

هزار سال برآید، همان نخستینی

چون صبرم از تو میسر نمی‌شود، چه کنم؟

به خشم رفتم و باز آمدم به مسکینی

به حکم آن که مرا هیچ دوست چون تو بدست

نیاید و تو به از من هزار بگزینی

به رنگ و بوی بهار ای فقیر، قانع باش

چو باغبان نگذارد که سیب و گل چینی

تفاوتی نکند، گر ترش کنی ابرو

هزار تلخ بگویی، هنوز شیرینی

لگام برسر شیران کند صلابت عشق

چنان کشد که شتر را مهار در بینی

ز نیکبختی، سعدی است پای بند غمت

زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی

مرا شکیب نمی‌باشد، ای مسلمانان

ز روی خوب، لکم دینکم ولی دینی