جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

قورباغه‌ای که وز وز می‌کرد


قورباغه‌ای که وز وز می‌کرد

یک روز قورباغه رفت پیش دکتر
به دهانش اشاره کرد و گفت:
- وز. . . وز. . . به دادم برس. . . وز. . . آقای وز. . . وز. . .
دکتر معاینه‌اش کرد اما از بیماری‌اش سر در نیاورد.
برایش نوشت که برود آزمایشگاه
آزمایش …

یک روز قورباغه رفت پیش دکتر

به دهانش اشاره کرد و گفت:

- وز. . . وز. . . به دادم برس. . . وز. . . آقای وز. . . وز. . .

دکتر معاینه‌اش کرد اما از بیماری‌اش سر در نیاورد.

برایش نوشت که برود آزمایشگاه

آزمایش خون و ادرار و. . .

روز بعد قورباغه با نتیجه آزمایش‌ها رفت پیش دکتر

- بـفرمایید. . . وز. . . وز. . . آقای دکتر وز. . . وز. . .

دکتر گفت: «جواب آزمایش که خوب است آقای قورقوری.»

قورباغه گفت: «پس چرا وز. . . وز. . . من وز می‌کنم. . . وز. . . وز. . .»

دکتر گفت: «باید بروی از شکمت عکس بگیری.»

قورباغه رفت رادیولوژی و از شکمش عکس گرفت. روز بعد با عکس رفت پیش دکتر. دکتر عکس را توی نور نگاه کرد و لبخند زد: «ای شکمو!»

قورباغه گفت: «چی شده. . . وز. . . وز. . . ؟ آره. . . وز. . . وز؟»

دکتر او را خواباند روی تخت

دست گذاشت روی شکمش و گفت: «یک نفس عمیق بکش جانم!»

قورباغه نفس عمیق کشید

شکمش باد کرد، اندازه یک بادکنک

دکتر گفت: «حالا هوای شکمت را خالی کن!»

قورباغه همین کار را کرد

ناگهان چیز عجیبی دید.

مگسی وزوز کنان از دهانش بیرون پرید و رفت پی کارش.

دکتر به قورباغه لبخند زد و گفت: «این دفعه به خیر گذشت.

آخرین بارت باشد که لقمه‌ات را

نجویده قورت می‌دهی.»‏

فرهاد حسن‌زاده