دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

پشت نقاب قصه!


پشت نقاب قصه!

سریال‌های مناسبتی هم‌گویی بتدریج در حال تبدیل شدن به یک ژانر و گونه فیلمسازی است که حس و حال‌ویژه به خود را یافته و بازیگر نیز جنس و نوع بازیش را با آن تطبیق می‌دهد. بدین معنی …

سریال‌های مناسبتی هم‌گویی بتدریج در حال تبدیل شدن به یک ژانر و گونه فیلمسازی است که حس و حال‌ویژه به خود را یافته و بازیگر نیز جنس و نوع بازیش را با آن تطبیق می‌دهد. بدین معنی که این مجموعه‌ها با توجه به هدفی که دارند و قرار است تا برخی مفاهیم معنوی و اخلاقی را گاه فراتر از خود قصه و شیوه روایت منتقل کنند بازیگر را هم در خدمت این هدف می‌گیرند و انتظار ویژه‌ای از آنها دارند. بخشی از این انتظارات معطوف به شخصیت‌پردازی و کاراکتری است که برای یک بازیگر ترسیم می‌شود. فرضا در یک سریال ماورائی که به یک نقش ماورائی نیاز است بازیگری که قرار است آن نقش را ایفا کند باید فراتر از یک نقش عادی و روتین، به خصلت‌ها و مولفه‌های آن تن بدهد که پیشتر آن را تجربه نکرده است اما نکته مهم‌تری که در این بین به چشم می‌خورد و برجسته می‌شود سایه سنگین فضا و نظام معنایی است که بر این سریال‌ها حاکم بوده و موجب می‌شود تا گاهی بازیگر و بازی او در سایه این ژانر قرار بگیرد.

به عبارت دیگر گاهی قابلیت‌های بازیگری در زیر سلطه نقشی که کارگردان یا فیلمنامه‌نویس خلق کرده پنهان می‌ماند و این نه بازیگر و مهارت و توانایی‌های او که خود نقش و شخصیت نمایشی است که الویت پیدا می‌کند. این مساله موجب می‌شود تا گاه بازی‌های خوب بازیگران قربانی قصه ضعیف و غیرجذاب سریال شده و این سرمایه ارزشمند را به هدر دهد. این از وجوه تیمی بودن کار ناشی می‌شود به طوری که بازیگر را در مناسبات و ساختار قدرتمند خویش هضم می‌کند. چه بسا این هضم شدن به حذف شدن بازیگر و دیده نشدن توانایی او منجر شود. با همه اینها در سریال‌هایی که ماه رمضان امسال به روی آنتن رفته نباید بازی خوب برخی از بازیگران آن هم یا دیده نشود یا دست‌کم گرفته شود. مثلا بازی خوب حسین محجوب یا پردیس افکاری در مسیر زاینده رود یا حتی بازی خوب رضا رویگری در ملکوت و در مراتب بعدی بازی علی عمرانی در جراحت کمتر به چشم بیاید. افکاری کاملا ذهنیت مخاطب از جنس بازی‌هایش را شکسته و با ریسک‌پذیری بالا، نقشی متفاوت از کل کارنامه حرفه‌ای‌اش را تجربه می‌کند که قابل تامل است.

حسن فتحی کارگردان کار بلدی است که اتفاقا ۲ سریال مناسبتی وی یعنی شب دهم و میوه ممنوعه از بهترین کارهای مناسبتی است وی با بهره‌گیری از مهرداد ضیایی به عنوان مشاور لهجه فیلم که اصفهانی است نشان داد که چقدر تک تک عناصر و مولفه‌های بازی برایش اهمیت داشته که برای درآمدن لهجه بازیگرانش یک مشاور و مربی گذاشته است و البته نتیجه کار هم قابل قبول است. واقعیت این است که همیشه این بازیگران حرفه‌ای یا بازی‌های زیبا و قدرتمند نیستند که یک اثر نمایشی را نجات می‌دهند گاهی بازی‌های خوب نیز در پس نقاب قصه‌های خنثی و غیرجذاب پنهان شده و به چشم نمی‌آیند.

نمونه بارزش را در سریال آشپزباشی شاهد بودیم که علی‌رغم بازیگران حرفه‌ای و ستاره‌اش، درخشش آنها نمایان نشد. در واقع ساختار روایی و درام مثل آسمانی می‌ماند که مه‌آلود بودن آن مانع دیده شدن یا درخشش ستاره‌هایش می‌شود. برای روشن‌تر شدن این مدعا مثلا امین تارخ را در ۲ سریال مناسبتی اغما و جراحت مقایسه کنید. در حالی که در هر دو سریال شمایل و گریم تارخ و حتی نوع و جنس بازیش به هم شباهت دارند اما در اغما بازی وی تاثیرگذارتر به نظر می‌رسید و بیشتر در خاطره مخاطب ماندگار شد. لذا این حرف‌گزافی نیست که نباید قصه را دست‌کم بگیریم. قصه و جذابیت‌های دراماتیک آن بر بازی‌ها و سطح بازیگری هم تاثیر مستقیمی می‌گذارد و خود را نشان می‌دهد. با این حساب شاید هنوز قضاوت کردن در نسبت بازیگری و قصه و فیلمنامه در کارهای مناسبتی برای مجموعه سریال‌ها کمی زود به نظر برسد اما مناسبات این دو و تاثیراتی که این دو عنصر یک متن نمایشی روی هم می‌گذارد را نمی‌توان انکار کرد.

گاهی به‌واسطه قدرت یکی از ۲ طرف ماجرا، ضعف دیگری سرپوش گذاشته می‌شود و در مخاطب‌پسندی تاثیر چندانی نمی‌گذارد اما همیشه این شانس برای یک کارگردان وجود دارد که مخاطب این عدم توازن را تشخیص ندهد. وقتی همه اجزا و عناصر یک درام، به درستی چیده شده باشد و تعامل منطقی و تعادل نسبی میان آنها برقرار باشد آن‌گاه هیچ چیز زیر سایه چیز دیگری قرار نمی‌گیرد و هر عنصر، درخشش خود را به نمایش خواهد گذاشت.

سید رضا صائمی