پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

قصه ی کهنه دروغ بود


قصه ی کهنه دروغ بود

قصه ی کهنه دروغ بود ، من و ما بچه گی کردیم
که به جای قصه خوندن قصه رو زندگی کردیم
در آرزو رو بستیم ، دلمون به قصه خوش بود
رستم کتاب کهنه ته قصه بچه کش بود
حالا تو قحطی رؤیا اجاق ترانه …

قصه ی کهنه دروغ بود ، من و ما بچه گی کردیم

که به جای قصه خوندن قصه رو زندگی کردیم

در آرزو رو بستیم ، دلمون به قصه خوش بود

رستم کتاب کهنه ته قصه بچه کش بود

حالا تو قحطی رؤیا اجاق ترانه سرده

کسی رو بخار شیشه دل نقاشی نکرده

سر و تته زدن به دیوار ،‌ برگ آگهی ترحیم

یه نفر نوشته جمعه رو همه روزای تقویم

قصه گو کتابو وا کن ! اسم آخر رو صدا کن !

سایه ی بلند خواب رو از ترانه ها جدا کن !

از سر سط ستاره ، بنویس تا راه چاره !

بنویس که دل برای حرف تازه بی قراره !

آسمون قصه مون رو بنویس با رنگ آبی !

عشق با رنگ ترانه ! شب رو با رنگ خراب !

فصل آخر کتاب رو پر کن از عطر علاقه !

تا دیگه برای ریشه ، تیشه دس نگیره ساقه !

ما روی سایه هامون خط و نشون کشیدیم

با صد تا کفش سربی تا ته شب دویدیم

از قرق سکوت ثانیه ها گذشتیم

آخر قصه اما ، به ابتدا رسیدیم

چرخ و فلک می خواستیم ، فلک نصیبمون شد

ساده ی ساده بودیم ، کلک نصیبمون شد

دنبال یه حقیقت تو اینه ها می گشتیم

اما تو قاب گریه ، ترک نصیبمون شد

دوست داشتم این ترانه با صدای فرهاد مهراد خوانده شود اما ...

یغما گلرویی