چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
جنبش دانشجویی و پایان انقطاع در سنت لیبرالیسم ایرانی
لیبرالیسم به عنوان پشتوانه فکری جنبش بورژوازی، به عنوان چارچوب کلان اقتصاد مدرن، به عنوان مبنای مساعد دموکراسی و نظام مبتنی بر نمایندگی، به عنوان زمینه نظری فرهنگ حقوق بشر و... فرازوفرودهای تاریخی و نظری بسیاری داشته و مباحث مستوفایی را در تاریخ اندیشه به خود اختصاص داده است. این مباحث، ماهیتا پایانناپذیرند و تئوری و عمل لیبرالیسم همواره به انتقاد و ابداع و تغییرات با دامنه محدود و ظرافتپردازی و تنظیم و تصحیح متقابل آمیخته و آغشته بوده است. از باب نمونه، زمانی، لیبرالیسم مهمترین انقلابهای عصر جدید را به وجود آورد اما پس از آن، در تقابل با انقلابیگری قرار گرفت؛ زمانی، لیبرالیسم به معنای «لسهفر» و دست نامرئی آدام اسمیت بود و زمانی،«کینز» آن را تحت هدایت دولت رفاهی قرار داد؛ نیز حیطه آزادیهای فرهنگی و حقوق طبیعی متکی به ایده لیبرالیسم، از زمانی به زمانی و از مکانی به مکانی دیگر در قبضوبسط بوده است.
دولت حداقلی، اقتصاد بازار، تامین اجتماعی و دولت رفاه، نفی حقوق ویژه، اصالت فرد، لاییسیته و حقوق بشر از جمله دستاوردهای لیبرالیسم طی این قبضوبسط تاریخی بودهاند. لیبرالیسم، بهرغم فشارهای سهمگینی که از سوی دشمنان قدرتمند، چون محافظهکاری در ابتدا، و کمونیسم و فاشیسم و بنیادگرایی در ادامه، به آن وارد شد، اینک چشمانداز جهانی و تاریخی شدن، یعنی فتح زمان و مکان را پیش چشم گذاشته است.(۱) این مدعا یقینا مخالفان لیبرالیسم را آشفته خواهد کرد، آنها به احتمال زیاد به بحران اخیر اقتصادی در دنیای لیبرال و معایب موجود در سرمایهداری و اقتصاد آزاد اشاره خواهند کرد و فاتحانه از «پایان لیبرالیسم» سخن خواهند گفت، سالهاست که مخالفان رادیکال لیبرالیسم در پیشبینی سقوط تمدن لیبرالی با هم مسابقه خوشبینی و امیدواری گذاشتهاند و مدام یکدیگر را تسلی میدهند که «اندکی صبر سحر نزدیک است»، آنها در هنگامه بحرانهایی اینچنینی با دستافشانی و پایکوبی مرگ عنقریب لیبرالیسم و اقتصاد بازار آزاد را بشارت میدهند.
با این حال، تمدن لیبرال بحرانها را با تمسک به خاصیت خودترمیمی شگرفش که ریشه در آبشخورهای معرفتی لیبرالیسم دارد، یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد و رقبا را ناامید میگذارد. پیشبینی اینکه بحران اخیر هم از همان قبضوبسطهای مسبوق به سابقه نظام سرمایهداری است و مانند بحرانهای پیشین مهار خواهد شد، چندان دشوار نیست با این حال، خاصیت این بحران این است که یک چندی بساط معرکهگیران را گرما میبخشد، رونق این بساط، اما دولت مستعجل خواهد بود و معرکهگیران بار دیگر افسرده و ناامید به گوشه انزوا خواهند خزید یا همچنان، مبارزهجویانه و پیامبرانه، آیندهای روشن اما مبهم و موهوم را مژده خواهند داد! ایران نیز طی دهههای اخیر، جولانگاه انواع تفکرات لیبرالستیز بوده است، به عنوان مثال، ایران از یک سنت چپگرایانه بسیار قدرتمند برخوردار است که تاثیرات عمیق و غیرقابل انکاری بر سپهر سیاست و جامعه ایران برجا گذاشته است، تاثیرات به حدی عمیق و بنیادین بوده است که تاریخ معاصر ایران را بدون مطالعه جنبش چپ و توجه به نقش آن، نمیتوان تفسیر کرد، انگارههای چپگرایانه و ضدلیبرال از دهههای ۲۰ و ۳۰ شمسی بدینسو به نحو گستردهای با استقبال جامعه روشنفکری ایران و طبقات تحصیلکرده مواجه شد، به مرور، نه تنها احزاب کمونیستی و جنبشهای چریکی مارکسیستی جذابیت غریبی بین جوانان و دانشجویان پیدا کردند بلکه حتی نخبگان مذهبی هم آگاهانه و ناآگاهانه برای ارائه چهرهای سیاسی و اجتماعی از اسلام، از زرادخانه مارکسیسم بهرهها بردند، به عنوان مثال «علی شریعتی» اگرچه جامعهشناسی خوانده بود و احتمالا با «وبر» آشناییهایی داشت، اما کیست که نداند دامنه نفوذ مارکس در «اسلام انقلابی» او بسی بیشتر از «وبر» بود.
شریعتی البته سخت مفتون سارتر نیز بود. شاید هم از اینرو بود که بسیاری شریعتی را نسخه ایرانی «فرانتس فانون» لقب دادهاند. بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق هم اگرچه مسلمانانی معتقد بودند اما الگویی که آنها از اسلام سیاسی ارائه میکردند، به شدت تحت تاثیر انگارههای مارکسیستی بود. باری، روشنفکران مشروطهخواه اگرچه اکثرا گرایشهای لیبرالی داشتند و مشروطهخواهی اساسا در آموزههای لیبرالی ریشه داشت (۲) اما پس از عصر مشروطه و سقوط رضاشاه، بنابه دلایل و عللی که شرح آنها مجالی دیگر میطلبد، سنت روشنفکری لیبرال به محاق رفت و به حاشیه رانده شد، دیگر امثال محمدعلی فروغی، عیسی صدیق و قاسم غنی میاندار نبودند. از اینرو روشنفکری ایران اگرچه در بدو تولد، قرابت بیشتری با لیبرالیسم داشت، اما رمانتیسم بهارثرسیده از عصر روشنگری در پیوند با انقلاب اکتبر سرنوشتی دیگر برای روشنفکری ایران رقم زد(۳) طی سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ تا پیروزی انقلاب ۵۷، چپگرایی بر روشنفکری ایران، غالب بود. از خلیل ملکی که به تعبیر برخی، بنیانگذار مارکسیسم ملی و از این جهت قابل مقایسه با «مارشال تیتو» بود تا متفکرانی چون شریعتی و نویسندگانی چون بزرگ علوی و جلال آلاحمد و شاعرانی مانند سیاوش کسرایی و احمد شاملو و شخصیتهایی چون عبدالحسین نوشین و نیما یوشیج همه و همه از مارکسیسم تاثیر پذیرفتند.(۴) مارکس در ایران از نظرگاه لنین و مائو و در بهترین حالت به روایت سارتر، خوانده شد. گرایشهای معتدل در مارکسیسم غربی هیچگاه در جنبش چپ ایران جایگاه درخوری نیافت و همواره با بر چسب «رویزیونیستی» و به گناه «اصلاح طلبی» مطرود و تکفیر شدند.
دانشگاههای ایران و آنچه به جنبش دانشجویی موسوم است(۵) نیز کاملا از این فضا متاثر بودند، دانشجویانی که گرایش سیاسی داشتند، اکثرا یا جذب چپهای مذهبی و علی شریعتی میشدند یا به گروههای مارکسیستی میپیوستند. مقارن با سالهای انقلاب و سالهای منتهی به انقلاب فرهنگی نیز دانشگاه در تسخیر پارادایمی ضدلیبرال و غیردموکراتیک بود که چپهای مذهبی و مارکسیستها دو شاخه متفاوت از آن را نمایندگی میکردند. بعد از انقلاب فرهنگی نیز و به دنبال حذف سایر گروهها، دفتر تحکیم وحدت به عنوان مهمترین بازوی حاکمیت در دانشگاهها طی دهه ۶۰ پارادایمی چپگرایانه را نمایندگی میکرد که امپریالیسمستیزی، عدالتخواهی سوسیالیستی و مخالفت شدید با آزادیهای فرهنگی و اجتماعی مهمترین خصیصه آن بود. با این حال، پایان دهه ۶۰ و آغاز دهه ۷۰ را باید طلیعه لیبرالیزهشدن فضای فکری کشور محسوب کرد، از آنجایی دفتر تحکیم وحدت تنها تشکلی بود که اجازه فعالیت در دانشگاهها داشت، موج این لیبرالیزاسیون در دانشگاهها از این تشکل دانشجویی آغاز شد؛ موجی که آهسته اما پیوسته پیش آمد تا جایی که در سالهای آغازین دهه ۸۰ دموکراسی و حقوق بشر (به عنوان مهمترین دستاوردهای تمدن لیبرال) به خواست اصلی این تشکل دانشجویی تبدیل شد.
تحکیم با ورود به پارادایم دموکراسی و حقوق بشر، ناگزیر راه «دوری از قدرت» را برگزید. با این حال، جنبش دانشجویی از سال ۸۰ بدینسو وارد فضایی پلورالیستی شده است و دیگر، تحکیم تنها بازیگر و فعال مایشا در دانشگاهها نیست، ضمن اینکه اعضای این تشکل دانشجویی همواره از فقر تئوریک رنج بردهاند، در عین حال، دفتر تحکیم وحدت اکنون جایگاهی برای نمود و بروز گرایشهای مختلف سیاسی و فکری نیز هست که برخی از آنها چندان هم لیبرال نیستند. از اینرو دانشجویانی که گرایششان به سمت لیبرالیسم و ارزشهای لیبرال قویتر و آشکارتر بود و اعتقادشان به ارزشهای لیبرال نیز بیشتر بر بینش و بصیرتی تئوریک ریشه داشت، ترجیح دادند که بهطور مستقل و تحت عنوان «دانشجویان لیبرال دانشگاههای تهران» به فعالیت بپردازند. چنین رویکردی در شهرستانهایی نظیر رشت، اصفهان و شیراز نیز وجود دارد. به هر حال اعلام موجودیت «دانشجویان لیبرال دانشگاههای تهران» را باید اتفاقی منحصر به فرد در تاریخ جنبش دانشجویی ایران -که همواره دنبالهروی افکار چپگرایانه بوده است- دانست این در حالی است که صرفنظر از این گروه، اکثریت فعالان دانشجویی نیز، چه در دفتر تحکیم وحدت چه بهطور مستقل، حتی اگر تمایلی نداشته باشند که خود را لیبرال بنامند، از ارزشهای لیبرالی نظیر دموکراسی و حقوق بشر متاثرند که این مسئله حاکی از پایان عصر «غلبه چپگرایی» بر جنبش دانشجویی است.
این مسئله البته خود تابعی است از تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی که در جامعه ایران و فضای بینالمللی، به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تجربه انقلاب صورت گرفت. وجود آن دسته از فعالان دانشجویی در دانشگاههای کشور که خود را صراحتا لیبرال مینامند، آن هم در کشوری مانند ایران، با آن سنت دیرینه لیبرالستیزی، نمادی است از پایان انقطاعی ۶۰ساله در سنت لیبرالیسم ایرانی که این بار با نسلی جدید از متفکران و دانشجویان و در فضایی مساعدتر، ارزشهای لیبرال را پی میگیرد، این تغییر و تحول فکری در فضای دانشگاهی و اتمسفر فکری و سیاسی کشور البته مدیون و مرهون زحمات آن دسته از روشنفکران و تئوریپردازانی است، که غریبانه و با تحمل مشقات فراوان در تمامی این سالها، چراغ فکر لیبرال را برافروخته نگاه داشتند؛ استادانی نظیر عبدالکریم سروش، جواد طباطبایی، مرتضی مردیها، خشایار دیهیمی، عزتالله فولادوند، موسی غنینژاد، حاتم قادری و حتی لیبرالهای چپگرایی نظیر بابک احمدی یا سیاستمدارانی چون شادروان مهدی بازرگان از جمله این افرادند که پایان انقطاع در سنت لیبرالیسم ایرانی مدیون آنهاست.(۶) اکنون حتی بسیاری از روشنفکرانی که در ظاهر به لیبرالیسم میتازند، به نحوی پارادوکسیکال از دموکراسی، حقوق بشر و حتی در مواردی، اقتصاد آزاد مبتنی بر بخش خصوصی دفاع میکنند، با این حال جنگ بر سر الفاظ نیست، مهم این است که ارزشهای لیبرال اشاعه یابند و نهادهای لیبرال در جامعه به مرور پا بگیرند، این البته راهی دشوار و طولانی است که سنت لیبرالیسم ایرانی پس از پایان این انقطاع ۶۰ساله تازه در آغاز آن است.
رشید اسماعیل
پی نوشتها:
۱)نگاه کنید به دفاع از سیاست/ لیبرال دموکراسی مقتدر / مرتضی مردیها صفحات ۱۰۳ تا ۱۲۵ / ۲)نگاه کنید به آثار ارزشمند جواد طباطبایی و همچنین رجوع کنید به: Alexander,L (۱۹۹۸), Constitutionalism:Philosophical Fondations, Cambridge:Campridge University Press/ ۳)برای مطالعه دقیق و موشکافانه تاثیرات رومانتیسم عصر روشنگری و مارکسیسم، بر سنت روشنفکری و نقد این سنت رجوع کنید به «مبانی نقد فکر سیاسی» نوشته مرتضی مردیها / ۴)گرایشات سیاسی این بزرگان، هرگز از ارزش هنری، ادبی و انسانی آثارشان نمیکاهد. / ۵)در مورد جریانات دانشجویی کشور اصطلاح جنبش دانشجویی با تسامح زیاد به کار میرود که نگارنده نیز با همین تسامح از این اصطلاح استفاده کرده است./ ۶) بهرغم برخی از اختلافات فکری بین این بزرگواران نمیتوان نقش هیچیک از ایشان و امثال ایشان را در احیای سنت لیبرالیسم ایرانی نادیده گرفت.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست