پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مشروطه و خواستگاه اجتماعی آن
بررسی چگونگی شکلگیری و زمینههای رشد اندیشههای ضد استبدادی و ضد استعماری انقلاب مشروطیت و در نهایت شکست جبران ناپذیر آن انقلاب، مقولهای است با اهمیت که پژوهش در چگونگی آن، زمان و مقطع خاص نمی شناسد و مستلزم تحلیل تاریخی - علمی آن رویداد در تمام ادوار، به منظور ترغیب نسل جوان به مطالعه و آگاهی یافتن در راستای شناخت روند تطور رویداد مهم انقلاب مشروطیت است.
اکثر نوشتههای چاپ شده در رابطه با انقلاب مشروطیت به شیوه تاریخ نگاری متداول و صرفاً بیان وقایع و حوادث شکلگیری، پیاده شدن و شکست انقلاب مشروطیت و بعضاً روزنگار آن رویداد است و در این راستا کمتر به علل روانشناختی و جامعه شناختی این رویداد مهم تاریخی- اجتماعی که میتوانست دگرگونی اساسی در نظام سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور ما به وجود آورد پرداخته شده است.
پرورش و تقویت نگرش تاریخی - علمی به چگونگی شکلگیری، استقرار و شکست انقلاب مشروطه، میتواند رهنمونی بزرگ در انتخاب سیستم اقتصادی، سیاسی و مناسبات اجتماعی ما باشد.
به منظور درک بیشتر علل پیدایش، استقرار و در نهایت شکست انقلاب مشروطه، ذکر اجمالی تاریخچه روند این رویداد، خواننده را کمک میکند تا بهتر به مفاهیم پژوهش علمی - تاریخی انقلاب مشروطیت آگاهی یابد. سیر تحولات و رویدادها، در پروسه پیدایش و ادامه حاکمیت سلسله قاجاریه فرایندی به دنبال خود دارد که موجب اعتراض و سرپیچی مردم از پذیرفتن فشارهای غیرانسانی و در نهایت آغاز جنبشی سازمان یافته و تودهای به نام انقلاب مشروطیت میشود و شناخت علمی و تاریخی این رویداد، هر پژوهشگر را در راستای شناخت بهتر شرایط اجتماعی و مناسبات اقتصادی آن دوران یاری میکند.
سالهای سلطنت آغامحمدخان قاجار با لشکرکشی های مستمر و تحمیل هزینههای سرسام آور به ملت ایران و تهی کردن خزانه دولت و سرکوب جنون آمیز مردم به پایان میرسد.
فتحعلی شاه، شاهی که با عدم درایت دو معاهده ننگین ترکمانچای و گلستان را به ملت ایران تحمیل کرده و بخشی از خاک میهن را به اجانب داده و علاوه بر آن فشار روزافزون و بی حد و مرز عوامل حکومتی بر رعایا موجب سرشکستگی و ایجاد زمینههای اولیه نارضایتی مردم شد.
نیم قرن حاکمیت مطلقه ناصرالدین شاه مشحون از تحولاتی است که بیشترین زمینههای شکلگیری انقلاب مشروطیت را در خود به فعلیت رساند. استقراض خارجی به منظور سفرهای تفریحی شاه، فشار مضاعف بر بازاریان و کسبه و رعایا به منظور تامین اقساط وامهای خارجی، تهی شدن خزانه کشور، تاسیس دارالفنون و پرورش نیروهای آگاه به مسائل اجتماعی، بازگشت ایرانیان خارج از کشور (به ویژه روشنفکران متعهدی که در دوران پر حادثه و پویای روسیه در حال دگرگونی، برای رسیدن به انقلاب اکتبر مبارزه کرده بودند) و انتقال تجارب خود به مردم، چاپ و توزیع روزنامههای حبل المتین، قانون، اختر، چهرهها، حکمت و ملا نصرالدین که همگی در خارج از ایران چاپ میشدند.
روشنگری روشنفکران و وطن پرستانی چون عبدالرحیم طالبوف، میرزا فتحعلی آخوند زاده، میرزا ملکم خان، میرزا آقا خان کرمانی و سید جمال الدین اسدآبادی، موجب تقویت زمینههای مناسب رشد حرکات اعتراض آمیز مردم شد، ناصرالدین شاه تحت فشارحاصل از نارضایتی مردم و به منظور فرار از فشار روز افزون مردم و جلب رضایت آنها، دست به حرکتی کورکورانه و بدون برنامه در جهت بازپس گیری مناطق شرقی به ویژه هرات از دست استعمارگران انگلیسی زد، که با تهدید و حمله انگلیسیها به بندر بوشهر، ناچار به عقب نشینی شد.
با ترور ناصرالدین شاه، ولیعهد پیرش به سلطنت رسید. انتخاب عین الدوله مستبد و حاکمیت علاء الدوله بی کفایت و بی درایت بر تهران و به چوب و فلک بستن هفده بازرگان و دو سید به اتهام گران کردن قند، توسط علاء الدوله (با تایید عین الدوله) و وجود زمینههای قبلی نارضایتی مردم موجب بروز شورش و اعتراضات مختلفی در تهران شد.
مخالفت محمد علی شاه و وزیرش امیر اتابک با انقلاب ، هر روز بیشتر و شدیدتر میشد. شاه حتی از امضای قانون اساسی تدوین شده در مجلس شورای ملی سرباز زد و اهتمام خود را بر مخالفت و سرکوب مشروطهخواهان گذاشت، این روند مخالفت و سرکوب تا ترور امیر اتابک توسط جوانی بنام عباس آقا تبریزی ادامه داشت.
با کشته شدن امیر اتابک، محمدعلیشاه از ترس حوادث بعدی مجبور به حضور در مجلس که در حال تصویب متمم قانون اساسی بود شد و در حضور نمایندگان سوگند وفاداری به مجلس و قوانین مصوب و قانون اساسی یاد کرد، اما چیزی نگذشت که مجدداً مخالفت خود را با مشروطهخواهان، مجلس و نمایندگان آن شروع کرد و به همراه تعدادی از همپیمانان خود به طرف مجلس رفته و به درگیری و ضرب و شتم نمایندگان و مدافعان مجلس پرداخت، اما چون نتوانست به سهولت به هدف غیر مردمی و مستبدانه خود نایل شود از کلنل لیاخوف روسی فرمانده بریگاد قزاق تقاضای کمک کرد.
با سرنگونی و قتلعام مشروطهخواهان توسط محمد علی شاه و محاصره تبریز، انقلابیون از تمام نقاط ایران حرکت کرده و با تصرف تهران بلافاصله مجلس عالی تشکیل داده، محمد علی شاه را از سلطنت خلع و ولیعهد او احمد میرزا که نو جوانی۱۲ سال بود، بر تخت سلطنت نشاندند و بار دیگر مجلس شورای ملی تشکیل شد و ظاهراً دوره استبداد به پایان رسید و مشروطهخواهان پیروز شدند، اما با گذر زمان انحراف در این رویداد بزرگ شکل گرفت و انقلاب از مسیر اصلی و هدف اولیه خود دور شد، در ادامه به بررسی علل این شکست میپردازیم.
با این مقدمه باید گفت؛ انقلاب مشروطیت در شرایطی به وقوع پیوست که کشور ایران کشوری شبه فئودالی و نیمه مستعمره بود، در نتیجه خصلت انقلاب مشروطه، ضد فئودالی و ضد استعماری بود و ظاهرا هم پیروز شد، اما نه موفق به سرنگونی شبه فئودالیسم و نه ریشه کنی پایگاه امپریالیسم شد و دلیل این امر بیشتر در ضعف نسبی بورژوازی ملی ایران و سستی نهادهای اساسی آن بود. یعنی انقلاب مشروطیت که یک انقلاب بورژوازی بود، با ضعف بورژوازی ملی همراه شدو بورژوازی هویت کاملی نه داشت، بیشتر بورژوازی بازرگانی بود و جای بورژوازی صنعتی خالی مانده بود.
همین بیهویتی بورژوازی ملی و نبودن نهادهای اساسی موجب وارد آمدن زخمهای عمیقی بر بدن انقلاب شد و ضعف ناشی از این خونریزی، طبقه الهام بخش و رهبری کننده انقلاب را به تعدیل خویش و سازش با خصم دوگانه اش امپریالیسم و فئو دالیسم واداشت.
در روند تکامل تاریخی، بورژوازی صنعتی از بطن بورژوازی بازرگانی شگل میگیرد، اما در ایران امپریالیسم با سیاست خاص خود، قراردادهای یک طرفهای به ملت ایران تحمیل کرد که همواره مانع و رادعی در برابر رشد صنایع سبک در کشور گردید، امپریالیسم با سیاستهای استعماری خود موجب شد بورژوازی صنعتی نه تواند تولد و رشد طبیعی و متعارفی داشته باشد.
با هجوم بی رویه کالاهای اروپایی و کارشکنی فئودالها و عوامل استعمار، کلیه کوششهای صنعتگران ایران یکی بعد از دیگری شکست خورد. سیاستهای تحمیلی امپریالیسم و توزیع کالاهای خارجی در بازار کشور و عدم توانایی رقابت کالاهای ساخت داخل با کالاهای خارجی، کسادی و زوال تولید کالاهای صنعتی داخلی به دنبال خود داشت.
بر اثر فشارهای سرمایه خارجی، کشاورزی جنبه کالایی به خود گرفت. فزونی تولید کالایی به استقرار روابط کمرنگ و مخدوشی از سرمایه منجر شد و دهقان در حالی که پیوند خود را با ارباب فئودال حفظ کرده بود، به سرمایهداری جهانی وابسته شد. کلیه کوششهای بورژوازی صنعتگر به منظور ثبات و رشد جایگاه خود در مقابل سرمایههای مالی حاصل از تجارت داخلی و خارجی، به دلیل عدم توانایی رقابت با کالاهای خارجی و عدم یاری و پشتیبانی دولت، با شکست روبهرو شد. به عنوان نمونه صنیع الدوله به سال ۱۳۲۱ هجری نخستین کارخانه نخ ریسی را به ایران آورد و محصول مناسبی هم تحویل بازار داد و پس از آن نیز کارخانههای مختلف بلورسازی، ساخت ظروف الوان، کارخانه قند و کبریتسازی، یک بعد از دیگری تاسیس شد، اما همگی به همان دلیلی که ذکر آن رفت، تاب مقاومت در مقابل کالاهای خارجی نداشته و تعطیل شدند.
چون به کار انداختن سرمایه در کارهای صنعتی با ریسک و خطر همراه بود، سرمایههای مالی به سمت خرید زمین و اجاره آنها به تولیدکنندگان خرده پا سوق داده شد تا بازده مطمئن و سرشار تضمین شده نصیب سرمایهدار کند. سرمایهای که باید صرف تولیدات صنعتی شود، جذب خرید زمین شد. سرمایهدار از یک طرف با فئودالیسم پیوند یافت و از سوی دیگر با صدور این محصولات به خارج و خرید مصنوعات اروپایی، با امپریالیسم رابطه برقرار کرد و امپریالیسم به صورت تکیه گاه او در آمد. در این روند تاریخی بورژوا-فئودالیسم ایران شکل گرفت.
بورژوازی ملی به دلیل شکستهای پی در پی در پیشبرد کارهای تولیدی و صنعتی، با شکست روزافزون ساختاری نیز روبهرو شده و به افلاس و فلاکت افتاد و بسیاری از آنها که از طبقه خرده بورژوا و طبقه زیرین جامعه بر خاسته بودند، دیگر بار به خاستگاه نخستین خود فرو افتادند. از بورژوازی ملی ایران آنچه ماند پارههایی از قشرهای زیرین و میانی آن بود که هم از نظر کمی و هم از جهت کیفی، ظرفیت و توان رهبری یک انقلاب اجتماعی را تا پیروزی قاطع در شرایطی دشوار، بغرنج و پر مخاطره نداشت.
شرایط مصیبتبار و غیرقابل تحمل روستاییان استعمار شده، آنها را مجبور به مهاجرت بی رویه به شهرها کرد.
در شهرها نیز به علت تعطیل شدن کارگاهها و کارخانههای تازهتاسیس شده در عرصه رقابت با کالاهای وارداتی، کار پیدا نکردند و نا گزیر به ترک سرزمین خود و مهاجرت به کارگاههای جنوب روسیه و تاسیسات نفتی باکو شدند.
همین کارگران در انقلاب مشروطیت با دست آوردهای انقلابی وارد ایران شده و در صفوف مقدم مبارزه برای رسیدن به اهداف انقلاب به طور فعال شرکت کردند، اما به دلائل مختلف، از جمله تضاد بین بورژوازی ملی و بورژوازی وابسته - بورژوازی ملی، خرده بورژوازی، دهقانان و کارگران با فئودالها و تضادهای دو قدرت بلامنازع روس و انگلیس در ایران که گاها برای رسیدن به اهداف استعماری خود متحد میشدند، نه توانست هژمونی خود را پیش برده و رهبری انقلاب مشروطیت دچار تزلزل شده و نتوانست انقلاب را به درستی رهبری کند. در مرحله دوم انقلاب که با استبداد صغیر آغاز شد، فئودالها و بورژوازی وابسته از این شرایط بهره گرفته به درون نهضت رسوخ کرده و بر دستگاه رهبری چیره شد ند.
انقلاب مشروطیت یک انقلاب بغرنج و محدود بود. عناصر متشکله این رویداد تاریخی، متنوع، ناهمگون، متضاد و گسترده بود و شناخت همهجانبه انقلاب، بدون آشنایی دقیق با خصلت و جوهر یکایک این عناصر ممکن نیست. عناصری با خاستگاههای طبقاتی متفاوت و متضاد که ترکیب مجلس شورای ملی اول که در سال ۱۲۸۵ شمسی شکل گرفت نشاندهنده این اختلاف طبقاتی و ایدئولوژیکی است. در مجلس یاد شده نسبت حضور نمایندگان به صورت، ۲۱ درصد ملاکین، ۴۱ درصدبازاریان و ۲۰ در صد روحانیون و بقیه صاحبان مشاغل آزاد و کارمندان دولتی و خصوصی بود.
با رشد گروههای انقلابی و تشکیل کمیتههای مختلف مجاهدین در شهرها و شکلگیری دستههایی از کارگران، خرده بورژواها و تهیدستان شهری، بازوی انقلاب از آنها شکل گرفت و مجلس اول نیز تحت تاثیر همین نیروهای تهیدست انقلاب قرار گرفته و تا حدودی در راستای خواستههای آنها پیش رفت، اما با رشد و شدت تضاد خاق با امپریالیسم که ثمره اوج کیری انقلاب و عمیقتر شدن آن بود، عناصر لیبرال و برخی روحانیون و مالکان روشنفکر را وحشتزده کرد و به ارتجاع نزدیک ساخت.
نفوذ آلمان، تشدید حرکات انقلابی تودههای مردم در کشور و جنبش رهایی بخش هندوستان علیه بریتانیا، موجب توافق تاریخی روسیه و انگلیس (تا جایی که با عقد قرارداد ۱۹۰۷ مناطق تحت نفوذ خود را در ایران تعیین کردند.) که با هم تضاد دیرینهای داشتند شد و این اتحاد نامیمون و رشد ارتجاع داخلی و قشرهای متزلزل که به تازگی از نهضت جدا شده بودند و همراهی آنها با امپریالیستها، موجب شکلگیری جبهه ضد انقلاب فشرده و نیرومند شد. با آغاز فعالیت جبهه ضدانقلاب، هجوم وحشیانه به سنگر انقلاب آغاز شد. در مقابل این هجوم و تسلط امپریالیسم انگلیس و روسیه بر خاک ایران، مردم سراسر مملکت به هیجان و خشم در آمدند. طغیان عمومی، دولت را به اعتراض و مجلس را به مخالفت با قرارداد ۱۹۰۷ برانگیخت.
امپریالیستها، بارها قصد کودتا بر علیه انقلاب داشتند. که بر اثر مقاومت و هوشیاری مردم و همراهی مجلس با مردم نقش بر آب شد و امپریالیسم برای رهایی از شر این حرکات مردمی، چارهای جز به توپ بستن مجلس ندید.
استبدادصغیر با قیام مجاهدین تبریز و رشد جنبش ضد استعماری و ضد استبدادی در رشت، اصفهان، لار، شیراز، همدان، مشهد، استرآباد، بندرعباس و بندر بوشهر روبهرو شده و با پیشروی نیروهای مسلح مجاهدین گیلان و تفنگداران بختیاری، پوزه اش به خاک مالیده شد. محمدعلیشاه مجبور گردید به سفارت روسیه پناهنده شده و انقلاب مشروطه که با استبداد صغیر شکست خورده بود، احیاء شد اما با هویتی مخدوش و با پرداخت غرامتی که از اصالت خود مایه میگرفت.
بورژوازی ملی و خرده بورژوازی که در مرحله نخست انقلاب (تا بستن مجلس و شروع استبداد صغیر ) نقش اساسی داشتند، بعد از کودتا ی استبداد- امپریالیسم و در جریان پیکار فرساینده با آن رنجور شدند.این طبقات در نبرد مرگ و زندگی با دشمن تنها دو راه در پیش داشتند، یا باید عناصر دموکرات فئودال و خانهای روشنفکر را بهاری میگرفتند و از نیروهای نظامی آنها برای در هم شکستن صفوف متحد استبداد - امپریالیسم استفاده میکردند و یا به طبفات و قشرهای تهیدست شهری و انبوه عظیم دهقانان رو میکردند و با بسیج این نیروهای بالقوه انقلابی، یک جبهه واحد خلقی در مقابل ارتجاع - امپریالیسم به وجود میآوردند.
راه دوم برای خرده بورژوا و بورژوازی ملی به علت عدم کار مستمر و روشنگرانه با دهقانان، دیر ممکن و تهدید آمیز بود. ناگزیر به فئودالهایی که عملا در فتح تهران شرایط نظامی حاکم را داشتند و به قهرمانان مشروطه تبدیل شده بودند اقتدا کردند.
تباهی آغاز شد بود، ترکیب نمایندگان دومین مجلس ایران که پس از به زانو در آمدن انقلاب گشایش یافت، بهترین مشخصه شرایط سیاسی ایران در دومین مرحله انقلاب مشروطه است.
در مجلس دوم تعداد ملاکین به ۳۰ در صد افزایش یافت (در دوره بعدی به ۴۹ در صد رسید ) بورژوازی و خرده بورژوازی که در مجلس اول ۴۱ در صد مجموع نمایند گان را تشکیل میدادند، در مجلس دوم تنها ۹ در صد کرسیها را به دست آوردند و کارگران و کشاورزان و طبقات پایین شهری در مجلس دوم نمایندهای نداشتند. با این آمار مشخص میشود که در مجلس دوم فئودالها جایگاه خود را تثبیت کرده و هر روز بر قدرت آنها افزوده شد، تا در نهایت قدرت فائقه انقلاب مشروطه فئودالیسم شد.
● اما چرا چنین شد؟
در مرحله نخست، انقلاب مشروطیت به علت در گیری داخلی روسیه و روی خوش نشان دادن امپریالیسم انگلیس به انقلابیون در راستای مطامع امپریالیستی خود و عدم آگاهی انقلابیون از روباه صفتی انگلیس، انقلابی ضد امپریالستی نه بود و عمده تضاد جامعه ایران تضاد طبقاتی بود و همه عناصر سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی بر محور مبارزه رقبای اصلی فئودالیسم و بورژوازی و خرده بورژوازی شکل گرفته بود، اما با اتحاد امپریالیستهای انگلیس و روسیه و عقد قرارداد ۱۹۰۷ در راستای تقسیم ایران بین خود و حضور مستقیم و مستبدانه در ایران، تضادهای داخلی تحتالشعاع نفوذ امپریالیستها قرار گرفت و چون تنها کانون ضدامپریالیستی، جبهه مشروطه بود، ملیون از هر طبقه و قشر به این جبهه پیوستند.
انقلاب مشروطه در این حال و هوا دیگر سیمای بارز انقلاب بورژوازی را نه داشت، یک انقلاب رهایی بخش ملی بود و وقتی پیروز شد هر طبقه سهم خود را از این پیروزی مطالبه کرد.
فئودالها و خانهای عشیره نشین با پیروزی نظامی خود، موقع سیاسی شان را تضمین و تحکیم کرده و با حضورشان در دولت و قلب انقلاب یعنی مجلس به صورت ترمزی برای نهضت در آمدند و انفلاب از سیر و رشد طبیعی خود دور افتاد و امواج آن رفته رفته در باتلاق فئودالیسم فروکش کرد. در حالی که رسوب حاصلخیزی از آن بر جای ماند.
پرویز هوشیار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست