سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

اعتماد اولین گام در خلق ایده های نو


اعتماد اولین گام در خلق ایده های نو

مقالات بسیاری در باب مدیریت کارکنان از درک رفتار و نیازهای کارکنان گرفته تا برقراری ارتباط, جلب اعتماد, بهسازی مهارت ها, ایجاد انگیزه, مهارت ارزیابی و نوشته شده است اما شاید بهتر باشد برای درک و لمس برخورد صحیح مدیران با واقعیت ها, داستان های پیشرفت بزرگان را گاهی مرور کنیم

مقالات بسیاری در باب مدیریت کارکنان؛ از درک رفتار و نیازهای کارکنان گرفته تا برقراری ارتباط، جلب اعتماد، بهسازی مهارت‌ها، ایجاد انگیزه، مهارت ارزیابی و... نوشته شده است. اما شاید بهتر باشد برای درک و لمس برخورد صحیح مدیران با واقعیت‌ها، داستان‌های پیشرفت بزرگان را گاهی مرور کنیم.

تشخیص و بهره‌برداری از استعداد فردی کارکنان یا همان کشف استعدادها در راستای اهداف سازمان با ایجاد انگیزه‌های فردی و برقراری ارتباط احساسی امری جدایی‌ناپذیر در مدیریت است؛ اما نوع هدف‌گذاری، تشویق و سرمایه‌گذاری صحیح، همان پرورش بهینه استعدادهای فردی و بهره‌وری سازمانی است.

، اطمینان خاطر و احترام کارکنان مراکز تحقیقاتی نسبت به پژوهشگران را نقطه ترقی کشورهای توسعه‌یافته می‌دانست. وی معتقد بود: «وقتی دست یک پژوهشگری در امر تحقیقات یا تمام تجهیزات باز باشد و دارای احترامی شایسته باشد، حاصلی به جز توسعه برای آن مرکز نخواهد داشت.» در ادامه تجربه دکتر حسابی را در این زمینه می‌خوانیم:

دکتر حسابی گفته: بعد از ملاقات با انیشتین، به پیشنهاد وی برای تکمیل نظریه خود در آزمایشگاه دانشگاه شیکاگو مشغول به کار شدیم. آدم باورش نمی‌شد، این اتاق در دانشگاه باشد. نکته خیلی مهم و حائز اهمیت، آزمایشگاه‌ها و چگونگی تجهیزات آن بود. من در آنجا یک میز مخصوص به خود داشتم، از روی کنجکاوی کشوی آن را بیرون کشیدم و با کمال تعجب، چشمم به یک دسته چک افتاد. دسته چک را برداشتم و متوجه شدم تمام برگه‌های آن امضا شده است!

فورا آن را نزد پروفسوری بردم که رییس آزمایشگاه‌ها و استاد راهنمای خودم بود. چک را به او دادم و گفتم: ببخشید استاد، که بی‌خبر مزاحم شدم. موضوع بسیار مهمی اتفاق افتاده است. ظاهرا این دسته چک مربوط به پژوهشگر قبلی بوده و در کشوی میز من جا مانده است و اضافه کردم، مواظب باشید؛ چون تمام برگ‌های آن امضا شده است، یک وقت گم نشود.

پروفسور با لبخند تعجب‌آوری، به من گفت: این دسته چک را دانشگاه برای شما، مانند تمام پژوهشگران دیگر دانشگاه، آماده کرده است، تا اگر در هنگام آزمایش‌ها به تجهیزاتی نیاز داشتید، بدون معطلی به شرکت سازنده تجهیزات اطلاع بدهید تا آنها تجهیزات را، برای شما آماده کنند و شما هزینه آن را حساب کنید تا آزمایش‌های شما با سرعت بیشتری پیش روند.

توضیح پروفسور مرا شگفت‌زده کرد و از ایشان پرسیدم: بسیار خوب، ولی اینجا اشکالی وجود دارد و آن امضای چک‌های سفید است؛ اگر کسی از این چک سوء‌استفاده کرد، شما چه خواهید کرد؟ با لبخند بسیار آموزنده‌ای، چنین پاسخ داد: «بله، حق با شماست. ولی باید قبول کنید، که درصد پیشرفتی که ما در سال بر اساس این اعتماد به دست می‌آوریم، قابل مقایسه با خطایی نیست که ممکن است اتفاق بیفتد.» یک روز که در آزمایشگاه مشغول به کار بودم، دیدم همین پروفسور از دور مرا به شکلی غیرمعمول، نگاه می‌کند. وقتی متوجه شد که من از طرز دقت او نسبت به خودم متعجب شده‌ام، با لبخندی کنارم آمد و گفت: آقای دکتر حسابی، آیا به دنبال چیزی می‌گردید؟

من که از توجه پروفسور تعجب کرده بودم، با حالت قدرشناسی گفتم: بله، من مشغول تجربه نظریه خود در مورد عبور نور از مجاورت ماده هستم. برای همین، اگر یک فلز با چگالی زیاد، مثل شمش طلا با عیار بالا داشتم، از آزمایش‌های متعدد، روی فلزهای معمولی خلاص می‌شدم و نتایج بهتری را در فرصت کمتری به دست می‌آوردم؛ البته این یک آرزوست. او به محض شنیدن خواسته‌ام، گفت: پس چرا به من نمی‌گویید؟

با پروفسور به اتاق تلفنخانه دانشگاه آمدیم. پروفسور با لبخند و شوق، به خانمی که تلفنچی آنجا بود، سفارش شمش طلا داد و خداحافظی کرد و رفت.

من که هنوز باورم نمی‌شد، فکر می‌کردم پروفسور قصد شوخی دارد. با نومیدی به تعطیلات آخرهفته رفتم. در واقع ۷۲ ساعت بعد، یعنی روز دوشنبه که به آزمایشگاه آمدم، دیدم جعبه‌ای روز میز آزمایشگاه است. یادداشتی هم از طرف همان خانم تلفنچی، روی جعبه قرار داشت که نوشته بود: امیدوارم این شمش طلا با عیار بسیار بالا، که تقاضا کرده بوده‌اید، نتایج بسیار خوبی برای کار تحقیقی شما به‌دست دهد. با ناباوری ولی با اشتیاق و امید به آینده‌ای روشن، کارم را شروع کردم. شب و روز مطالعه و آزمایش می‌کردم تا بهترین نتایج را به دست آورم. بعد از یکسال که آزمایش‌های بسیار جالبی را با نتایج بسیار ارزشمندی به دست آورده بودم، شمش طلای خرد شده و تکه تکه را که هزار جور آزمایش روی آن انجام داده بودم داخل یک جعبه روی میز خانم تلفنچی گذاشتم. به محض اینکه چشمش به من افتاد مرا شناخت و با لبخند پر مهر و امیدی، از من پرسید: آیا از تحقیقات خود، نتایج لازم را به دست آوردید؟

فورا پاسخ دادم: بلی، نتایج بسیار عالی و شایان توجهی، به‌دست آوردم. به همین دلیل نزد شما آمده ام که شمش را پس بدهم، ولی بسیار نگران هستم، زیرا این شمش، دیگر آن شمش اولی نیست و در جعبه را باز کردم و شمش تکه تکه شده را به او نشان دادم و پرسیدم حالا باید چه کار کنم؟ چون قسمتی از این شمش را بریده‌ام، سوهان زده‌ام و طبیعتا مقداری از طلاها دور ریخته شده است.

خانم تلفنچی با همان روی خوش لبخند بیشتری زد و به من گفت: اصلا مهم نیست، نتایج آزمایش شما برای ما مهم است. مسوولیت پس دادن این شمش با من است.

شادی صالحی



همچنین مشاهده کنید