شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شرایط دست یابی به اخلاص


شرایط دست یابی به اخلاص

وقتی خدای متعال سری مثل اخلاص را به بندگان برگزیده اش مرحمت می کند این بندگان آنچنان به واسطه این سر الهی جلو می روند که حتی ملائکه الله هم از پرونده آنها باخبر نمی شوند

وقتی خدای متعال سری مثل اخلاص را به بندگان برگزیده اش مرحمت می کند این بندگان آنچنان به واسطه این سر الهی جلو می روند که حتی ملائکه الله هم از پرونده آنها باخبر نمی شوند؛ یعنی حتی ملائکه ای که مأمور به کتابت اعمال هستند، از نگاه به پرونده مخلصین- به فتح لام- عالم محروم هستند. لذا صورت ظاهر این پرونده سفید است.

امام جعفرصادق(ع) بیان فرمودند: «واذا وقفوا بین یدیه تعالی ملاها من سر ما اسروا الیه» (۱) پروردگار عالم، موقعی که بندگان مخلص در محضر او قرار می گیرند، آن پرونده را پر می کند. یک دلیل این است که پروردگار عالم می خواهد بین خودش و آنها مطالب رمزیه و سریه باقی بماند. دلیل دیگر این است که ذوالجلال والاکرام می فرماید: آن قدر اعمال این افراد نزد من گرانبهاست که فقط من می دانم و آن بندگان خالص خودم.

لذا آن قدر این بندگان خالص پیش می روند که صورت ظاهر حجاب های بین آنها و پروردگار عالم- که حجاب هایی بین خدا و محبوبین است- کنار می رود.

آیت الله العظمی سلطان آبادی بزرگ، سلطان العارفین می فرمایند: سر اینکه حضرت حق حبیبش را به معراج برد تا آنجایی که فرمود: «قاب قوسین او ادنی» (نجم/۹) جایی که دیگر هیچ ملکی جرئت نزدیکی به آن جا را ندارد، همان اخلاص نبی مکرم است.

اخلاص یعنی انسان از هرچیزی خالص می شود ولو حجاب ظاهری؛ یعنی بین او و ذوالجلال و الاکرام هیچ حجابی نیست. وقتی پروردگار عالم را دید و به آنجا رسید که جز خدا هیچ ندید، پس عمل هم فقط متعلق به او می شود.

پس لذت اخلاص بسیار زیاد است. اما طبعا مجاهده می خواهد. اگر مجاهده نباشد، صددرصد انسان به اشتباه می افتد.

● لزوم تصفیه عمل

وجود مقدس علی بن ابیطالب(ع) می فرمایند: «تصفیه العمل خیر من العمل» (۲) اینکه انسان عمل زیاد انجام دهد، زیاد کار خیر و عبادت کند، زیاد دست فقرا را بگیرد، زیاد نماز و روزه انجام دهد، خوب است اما بهتر از اینها تصفیه عمل است. تصفیه عمل یعنی اینکه انسان بتواند عملش را خالص کند؛ یعنی کاری کند که به هیچ عنوان ولو به لحظه ای نفس اماره و حتی ملک نبیند.

لذا خود تصفیه عمل، یعنی خالص کردن عمل خیلی سخت است، شیرینی دارد اما صددرصد مجاهده، رنج و زحمت می خواهد. مثلا باید به جایی برسی که وقتی از تو تجلیل می کنند، به گوشت امر کنی از اینجا به بعد نشنو!- خیلی عجیب است-

● تسلط بر اعضاء و جوارح

از آیت الله سلطان آبادی بزرگ سؤال کردند: سر اینکه انسان می تواند غیب را ببیند و آینده را بگوید چیست؟ فرمودند: اگر انسان توانست خود را نبیند و خدا را ببیند، تمام است؛ چون همه چیز عندالله تبارک و تعالی است، صددرصد غیب و آینده را هم می بیند؛ چون آینده هم عندالله تبارک و تعالی است- کد بسیار زیبایی است، در آن تأمل کنید.

بعد ایشان فرمودند: منتها رمز دارد. عرضه داشتند: آقاجان! رمز چیست؟ فرمودند: رمز این است که انسان از ابتدا بتواند مسلط به نفس و اعضاء و جوارح خودش شود.

وقتی انسان مسلط بر نفس و اعضاء و جوارح خودش شد، دیگر به دستش می گوید: غیر از خدا چیزی را نبین و غیر از خدا کاری را برای کسی انجام نده! مثلا معنای اینکه می گوید:اگر دستی انفاق کرد، دست دیگر نفهمد، یعنی همین که حتی به خود آن دست می گوید: فراموش کن که انفاق کردی! تسلط بر نفس و اعضاء و جوارح این گونه است.

وقتی عمل برای خدا خالص شد، اگر از او تجلیل هم کنند، می گوید: نشنو و نمی شنود. به چشمش می گوید: غیر از خدا نبین و جز او نمی بیند.

وقتی انسان عمل را تصفیه کرد و گفت: خدا! و فقط می خواهم برای تو باشد؛ آنگاه بر او خطاب می شود: تو عاشق مایی و ما هم عاشق تو هستیم! چون فقط عاشق است که می خواهد در عشق بازی خود با معشوقش هیچ احدی مطلع نباشد.

ملامحسن فیض کاشانی تمثیلی را بیان می کنند و می فرمایند:«الحبیب غیور بمحبه» او غیور است آن چیزی که حب دارد. پروردگار عالم غیرتی است، نمی خواهد کسی بفهمد؛ برای همین است که پرونده خالی می ماند و همان جا آن را پر می کند. منتها این مطلب، سختی دارد و سختی آن هم این است که عمل خود را تصفیه کند.

● نفوذ شیطان درعمل

برای همین است که وجود مقدس علی بن ابی طالب (ع) مجدداً بیان می فرمایند:«تصفیه العمل اشد من العمل، تخلیص النیه من الفساد أشد علی العاملین من طول الجهاد» (۳) تفصیه و خالص کردن عمل، سخت تر از خود عمل است.

نفس اماره، وسوسه گران و شیطان ملعون وقتی مأیوس شدند، دیدند که نمی شود او را منحرف کرد، او اهل عبادت شده است و عمل او عمل خوبی است، هرچه تلاش و کوشش می کنند، او گناه نمی کند و دست از عمل خوب برنمی دارد، راه را دراین می بینند که نفوذ درعمل کنند و به این مطلب امید می بندند.

لذا یک مطلب این است که می گوید: کیست درعامل مثل تو که این قدر اشتیاق به عمل خیر داشته باشد؟ و این نفوذ در عمل است.

آیت الله امیرزا جواد آقا ملکی تبریزی، آن مرد عظیم الشان و الهی فرمودند: اگر از عملت،زیاد خوشت آمد، بدان این مطلب از شیطان است ولو به اینکه به کسی نگویی، اما خودت از عملت خوشت آمده باشد!

یک موقع انسان می گوید:«الحمدلله، خدا را شاکرم، او لطف کرد. اما یک موقعی از عملش خیلی خوشش می آید. ایشان می فرمایند: آن موقعی که از عملت زیاد خوشت آمد، بدان این وسوسه شیطان و نفوذ او درعمل تو است. او می خواهد تو را منحرف کند و بگوید: چه کسی بهتر از تو؟! آن وقت است که عجب، انسان را می گیرد و به عملش مغرور می شود.

اینکه اولیاء الهی هر لحظه احساس می کنند دستشان خالی است، برای همین است.فکر نکنید آنها تعارف می کنند، خیر، جدی جدی هیچ عمل خیری را نمی بینند برای همین دستشان را خالی می بینند.

شاید یک معنی این که پروردگار عالم هم پرونده شان را خالی می گذارد، همین است؛ چون وقتی خودش جدی گفت: من چیزی ندارم، دستم خالی است. پروردگار عالم هم به این بنده اش لطف و محبت می کند و پرونده خالی را پر می کند.

اما اگر ولو به لحظه ای احساس کرد که من یک عمل خوبی دارم، پروردگار عالم هم آن عمل را ثبت می کند.

خدا کند انسان احساس کند پرونده اش تهی است، آن وقت است که وقتی در برابر خدا قرارمی گیرد، پروردگار عالم او را پر می کند «ملأها».

میرزا جوادآقای ملکی تبریزی می فرمایند: اگر ولو به لحظه ای احساس کردی که از عملت خوشت می آید، بدان آن لحظه، لحظه ای است که شیطان آمده است؛ چون دید نمی تواند تو را از عمل خیر بازدارد و به عمل شر وادار کند، در آن عمل خیر نفوذ پیدا کرد و گفت: عجب عمل خیری داری! که تو خوشت بیاید.

لذا یکی از ناله ها و گریه های اولیاء الهی در دل شب این است: خدا! ولو به لحظه ای من از هیچ عمل خودم خشنود نگردم. تا جایی می رسند که دیگر عملی نمی بینند که بگویند خدا من از عمل خودم خشنود نگردم.

آیت الله العظمی آخوند خراسانی صاحب کفایه، در آن لحظات آخر عمرشان وقتی متوجه شدند دارند می روند، گریه کردند، پرسیدند: آقاجان! چرا گریه می کنید؟ فرمودند: خالی بودن پرونده ام را می بینم، اما امید به لطف و کرم پروردگار عالم دارم.

آنها می بینند خالی است. خدا کند انسان به آنجا برسد که هیچ نبیند. برای همین دائم عمل را برای خدا خالص می کند. وقتی عمل تصفیه شد- که فرمودند: «تصفیه العمل اشد من العمل»- می رسد به جایی که دیگر از عمل هیچ نمی بیند. برای همین همیشه احساس می کند دستش خالی است.

اگر انسان به واسطه اخلاص، عمل را صیقل داد؛ یعنی برای خدا کار کرد، می فهمد دست خالی است.

● فساد در نیت

حضرت علی(ع) در ادامه می فرمایند: «و تخلیص النیه من الفساد» - این فراز از روایت، عجیب است- مخلصین عالم به جایی می رسند که دیگر در نیتشان فسادی نیست. فساد در نیت چیست؟

اولیاء الهی مثل شیخناالاعظم، شیخ مفید فساد را این گونه معنی کردند: فساد این است که در فکر و نیتت ولو به لحظه ای بگویی: فلان مقام را می خواهم. آنها می گویند: مقام، اعطای ذوالجلال والاکرام است، مرحمت کرده، کرده، نکرده، نکرده.

مخلصین عالم به مقامات معنوی حتی نگاه نمی کنند چه برسد که مقام های دنیوی بخواهند، آنها این را فساد می دانند، می گویند: نیت فقط باید این باشد که خدایا! تو باید راضی باشی. من بندگی خودم را می خواهم اعلام کنم، من بنده ام. آنها ابداً نمی گویند: فلان عمل را انجام می دهم که به فلان مقام برسم! این فساد است.

بعد حضرت، تمثیل بسیار عجیبی می زنند که قابل تأمل و دقت است، می فرمایند: «اشد علی العاملین من طول الجهاد» این برعمل کنندگان، از جهاد طولانی کردن در راه خدا سخت تر است.

شاید یکی از معناهایی که راجع به جهاد اکبر آمده- که پیامبر بعد از آن جنگ که آمد، فرمود: «شما باید به جهاد اکبر مشغول شوید» - همین است. جهاد اصغر، مبارزه با دشمنان است، اما جهاد اکبر، مبارزه با نیت فاسد است. نباید اجازه بدهی نیتت هم به فساد بکشد.

لذا فساد نیت عندالاولیاء، این است که غیرحضرت حق در نیت، شریک باشد، ولو گرفتن مقام معنوی باشد. می گویند: اگر گرفتن مقام معنوی هم باشد، در حقیقت خودش فساد نیت است. البته این کار بسیار عظیمی است و کار اولیاء و خصیصین حضرت حق است که تا آنجا پیش می روند و مراقبه شان در این حد است.

● آیا می شود به اخلاص رسید؟

سؤال مهم این است: چه کنیم به این مقامات الهی برسیم؟ آیا می شود انسان به این اخلاص برسد؟ جواب: گرچه سخت است، اما محال نیست.

اول راهی که امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند، طهارت قلب است؛ یعنی از هر نوع گناه طاهر شود. اگر قلب طاهر شد، اخلاص می آید؛ چون مرکز فرماندهی روح، این قلب است. بدانید بعد از قلب طاهر، روح مسلط بر اعضاء و جوارح می شود، وقتی روح طاهر شد، بدن طاهر می شود. دیگر ید می شود یدالله، عین می شود عین الله.

لذا وجود مقدس علی بن ابیطالب(ع) می فرمایند: «أین الذین أخلصوا أعمالهم لله و طهروا قلوبهم بمواضع ذکرالله»!(۴) آن چیزی که انسان را مخلص می کند، یاد خداست. اگر یاد خدا حاکم شد اخلاص می آید. یاد خدا هم در قلب طاهر حاکم می شود. فقط و فقط در قلب طاهر می توانید یاد خدا را ببینید.

اینکه می گویند: وقتی انسان به چهره علمای ربانی، مثل حضرت امام، ولی امر مسلمین، آیت الله العظمی بهجت، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله مولوی قندهاری، آیت الله العظمی بهاءالدینی، آیت الله العظمی ادیب و بزرگان و اعاظم دیگر نگاه کند، یاد پروردگار عالم می افتد، برای این است که قلب طاهر است و این قلب طاهر، جایگاه یاد خدا شده. وقتی قلب، جایگاه یاد خدا شد، اعضاء و جوارح هم به واسطه این که یاد خدا در روح، تجلی پیدا کرده، یاد خدا می افتند. لذا صورت آنها در حقیقت وجه الله می شود و انسان را یاد خدا می اندازد.

● مهم ترین عامل مؤثر در طهارت قلب

لذا راه این است؛ طهارت قلب. اولیاء الهی نکته ای را در باب طهارت قلب بیان فرمودند که بسیار مهم است. تمام آنها بیان فرمودند: اولین و مهمترین مسئله در طهارت قلب، لقمه است.

طوری که اولین مرجع دین شیخ مفید در پاسخ به سؤال شاگرد با عظمتش، سیدمرتضی علم الهدی که پرسید: آقا! چطور می شود امام زمان را دید، فرمودند: عزیزم! کأن می بینم اگر مردم بر لقمه های خود مراقبه و مواظبت می کردند، تمام اعضاء و جوارحشان، تبدیل به نور الهی می گشت و آن که چشمش نور الهی شد، طبعاً امام زمان بین می گردد.

لذا اگر انسان لقمه را مراقبت و مواظبت کرد و این مسئله را جدی گرفت و باورش شد که هر چه هست در این لقمه است، آن وقت وجودش نور الهی می شود و معلوم است نور الهی، چهره آقا را می بیند و می شناسد.

خدا مرحوم چلویی را رحمت کند. ایشان به آیت الله العظمی ادیب گفته بودند: من آن موقعی که نیت کردم دیگر در هر لحظه لقمه را مراقبه کنم، وجود نازنین آقا را دیدم. آقا فرموده بودند: همین مراقبه تو باعث شده است چهره ملکوتی آقا را ببینی و برای همین چهره تو عالی شده است- نگاه به چهره ملکوتی آقا یعنی نگاه به وجه الله.

ایشان عجیب به لقمه مراقبه می کردند. در بازار وقتی این کارگرها می آمدند، برای صاحبکارهایشان غذا ببرند و به مغازه ایشان می آمدند، ایشان اول یک مقدار کباب را برمی داشتند و در دهان آنها می گذاشتند.

آیت الله دزفولی فرموده بودند: رمز کار ایشان این بود که خودشان فرموده بودند: چون بوی کباب به مشام اینها خورده و اینها جوان و نوجوان هستند، من می ترسم یکی از اینها دلش بخواهد و استادکار او هم آدمی نباشد که بخواهد به این بچه یک لقمه از این غذا بدهد و خدای ناکرده یک موقعی در راه، ناخنکی به غذا بزند و وجودش به لقمه حرام آلوده شود.

لذا همین که شاگردی وارد می شد، ایشان اول یک لقمه کباب بر می داشتند، به روغن کرمانشاهی می زدند و در دهان او می گذاشتند.

آیت الله العظمی ادیب که هیچ جا بیرون غذا نمی خوردند وقتی مرحوم چلویی هر از گاهی، برایشان غذا می آوردند، می فرمودند: این لقمه را می شود خورد.

ببینید کسی که روح الهی دارد تا کجا را می بیند! نکند یک نوجوان یا جوانی که آمده برای استادش یک پرس غذا بگیرد، بوی آن غذا، او را مست کند و خدای ناکرده به آن ناخنک بزند. به خصوص که اگر از آن صاحبکارش اخلاق تندی هم دیده باشد، بگوید: او که آنجا به من چیزی نمی دهد، بگذار یک ناخنکی به غذای او بزنم.

ایشان می گفتند: من مراقبه می کنم که بچه های مردم به لقمه حرام دچار نشوند که روح طیب و طاهر را از دست ندهند. این قدر لقمه مهم است.

حاج شیخ جعفر کاشف الغطاء، آن فقیه عظیم الشان و مرد الهی، نکته بسیار عالی بیان فرموده بودند: آن زمانی که طلحه و زبیر محضر مولی الموالی(ع) آمدند تا درخواستی را بکنند- آن ها با امیرالمومنین دوست و رفیق بودند و آنها بودند که باعث تحریک مردم شده بودند تا در خانه حضرت بریزید و ایشان خلافت را بپذیرند.آنها سینه چاک کرده بودند که به تعبیر خودشان حضرت به ریاست برسد، والا امام که امام است- حضرت پرسیدند: کارتان خصوصی است یا به اصطلاح امروزی ها دولتی؟ جواب دادند: خصوصی است، دیدند که حضرت روشنایی را خاموش کرد و بعد آنچه که متعلق به خودش بود را روشن کرد، فهمیدند چه خبر است، اگر آن موقع می فهمیدند که امیرالمومنین بالاترین لطف را به آنها کرده، به دست و پای حضرت می افتادند.

چون شما فکر نکنید لقمه یعنی فقط خوردن. لقمه یعنی امکان دارد شما از وسیله نقلیه دولتی استفاده کنید یا امکان دارد از آن موقعیتی که برای شما قرار دادند سوءاستفاده کنید و.... اینها خیلی مهم است و انسان باید دقیق باشد.

● محرومیت از محضر اولیای الهی

شخصی بعد از این که یک چیزهایی راجع به آیت الله سیدعلی قاضی شنیده بود و یک مقدار هم آسیدهاشم حداد برای او تعریف کرده بود، به آسید هاشم حداد، آن عارف بزرگوار گفت: به آقا بگویید که ما را بپذیرد.

بعد از اینکه آسید هاشم قضیه را به آیت الله قاضی گفت، آقا او را دعوا کردند و فرمودند: چرا به او می گویی؟! او نمی تواند. آسید هاشم گفته بود: چرا او را قبول نمی کنید؟ او مشتاق است، در این راه جدی است. می خواهد اصرار دارد و بارها گفته است- بعضی مواقع اولیاء امتحان می کنند، ببینند آیا واقعا طرف، مرد این راه هست یا نه، دوبار، سه بار، ده بار دست رد می زنند، ببینند جدی می خواهد، مصر است یا با دو، سه بار نه گفتن، قهر می کند و می رود که اگر چنین بود، می گویند: او در این راه موفق نمی شود و او را قبول نمی کنند.

آیت الله قاضی فرمودند: او مبتلا به لقمه است و حرف های ما را درک نمی کند. اگر درّ را به دست امین دادی، او به دست امین بعد خود می سپارد اما ا گر درّگران بها را به دست دزد دادی، سرقت می کند می برد و بعد به جای آن یک شیشه می آورد و اعلام می کند این درّ است.

ایشان فرموده بودند: او چون لقمه اش را رعایت نمی کند، نمی تواند این مطالب الهی و عرفانی را در سینه خود به امانت به دیگری بسپارد و دزد قضیه خواهد شد.

خیلی مهم است، این لقمه را جدی بگیریم. با مراقبت نکردن لقمه، به این مقام مخلصینی که داریم عرض می کنیم، نمی رسیم. مولی الموالی به حالت سؤالی می فرمایند: «أین الذین أخلصوا أعمالهم لله» کجایند آنها که اعمال خود را برای خدا خالص کردند؟ «و طهروا قلوبهم بمواضع ذکرالله» چه زمانی اعمال، خالص می شود؟ وقتی این قلب طاهر شود و فقط یاد خدا در آن حاکم باشد که آن وقت این به همه روح تجلی پیدا می کند، بعد دست، چشم و همه اعضاء و جوارح، الهی می شوند و این، موقعی محقق می شود که لقمه پاک باشد.

کأن حضرت با گفتن «أین» (کجایند؟)، می گویند: کجا هستند اینها که این گونه اند؟ نیستند. چطور می شود انسان این گونه نمی شود؟ لقمه نمی گذارد. لقمه، طهارت قلب را می گیرد. در این مطلب جدی باشیم.

● برکات دوری از لقمه حرام

رفیق و دوست شهید بزرگوار، شهید رجایی می گوید: با هم دوره گردی می کردیم، کاسه بشقاب می فروختیم. آخر شب، وقتی می خواستیم پول را تقسیم کنیم، با اینکه هر دو یک سرمایه گذاشته بودیم اما او می گفت: شما پنج نفرید، ما سه نفر، پول را تقسیم به هشت می کرد. می گفتم: نصف سرمایه را تو گذاشتی، نصف دیگر را من گذاشتم، هر دو هم به یک اندازه کار کردیم، می گفت: نه.

وقتی لقمه حرام نیامد، دید انسان هم باز می شود، بصیر می شود، می فهمد، حقوق را درک می کند و خدا هم برکات را بیشتر و بیشتر می کند. چنین کسی حریص نمی شود، مال جمع نمی کند، «الذی جمع مالا و عدده» (همزه/ ۲) این طور نمی شود. آن وقت ببینید خدا هم چه برکاتی به او مرحمت می کند. او را به ریاست جمهوری می رساند، ظاهر دنیا مثلا ریاست، از آن طرف هم به شهادت ختم به خیر می شود.

وقتی لقمه را رعایت کردی و مراقبه کردی که حرام و شبهه ناک در زندگی نیاید، می رسی به جایی که از حلال هم می گذری. شهید رجایی حلال خودش بوده با هم شریک بودند اما از این حلال هم گذشت.

برای همین است به جایی می رسد که حتی از مردم چیزی نمی خواهد. بشر حافی می گوید: دیدم زنی از شدت گرسنگی و یتیم دار بودن، میان زباله ها گشت، بعد آن مرغ مرده را برداشت و برد. بعد رفتم پرسیدم، گفت: من از خدا خواستم هیچ گاه دستم را جلوی مردم دراز نکنم و هیچ کسی از راز من باخبر نشود و این گونه می خواهم اما نمی دانم چه کردم که کارم خالصانه نبوده و خدا جریان من را افشا کرده است! خیلی عجیب است.

پیامبر(ص) از جبرئیل سؤال کرد. مخلص کیست؟ «قلت یا جبرئیل فما تفسیر الاخلاص»(۵) جبرئیل این گونه به پیامبر عرضه داشت: «قال المخلص الذی لایسال الناس شیئا حتی یجد» کسی است که از مردم درخواست نمی کند تا خودش به آن دست می یابد.

مخلص، لقمه شبهه ناک را رها می کند و طبیعی است حرام را هم دیگر رها می کند و اگرچیزی به او رسید به آن راضی است و وقتی چیزی هم ماند عطا می کند «و اذا وجد رضی و اذا بقی عنده شیء اعطاه». مثل همان کاری که شهید رجایی کرد. مخلص حقیقی این گونه است.

● تضمین رؤیت جمال نازنین حضرت حجت

لذا اگر انسان لقمه را رعایت کند، قلب که مرکز یاد خداست طاهر می شود.

ملای نراقی، صاحب جامع السعادات، نکته بسیار عالی را به شاگردان خودش بیان فرموده است. وقتی آنها به آقا گفتند: می شود ما هم جمال آقا را رؤیت کنیم؟ چون آنان فهمیده بودند آقا خودش جمال حضرت را رؤیت کرده است.

فرمودند: شما لقمه را رعایت کنید، من رؤیت وجود نازنین حضرت حجت را تضمین می کنم- این کد بسیار بزرگی است-

معلوم می شود همه چیز درهمین لقمه است. خیلی باید مواظبت کرد. اینجاست که اخلاص می آید. به دنبال هرچه هستی، این است.

آن روایت را خواندیم که اگر هوی و هوس از میان برود، می بینیم که غیراز مخلص، همه از عمل شانه خالی می کنند؛ یعنی بعضی از اعمال به واسطه هوی و هوس است، اما اگر برای خدا شد، خیلی عجیب است که طهارت روح می آورد، طهارت قلب می آورد و یاد خدا در قلب زنده می شود.

● عشق بازی با اسم مولا

مولی الموالی می فرمایند: «الزهد سجیه المخلصین» (۶) زهد و پارسایی، سجیه و سرشت پارسایان عالم است.

ملامحسن فیض کاشانی می گوید: سجیه یعنی عملی در پوست، گوشت و استخوان کسی فرورفته باشد. دیدید می گویند: فلانی دیگر عادت کرده، ترک عادت موجب مرض است. سجیه یعنی اینکه دیگر همه وجودش، گوشت، پوست و استخوانش آن گونه باشد.

حضرت می فرمایند: اگر زهد باشد، این گونه است. اصلا مخلصین عالم زهد دارند. چرا مخلصین عالم مخلص شدند؟ چون زهد، سرشت مخلصین عالم است و در وجودشان است.

معلوم است طهارت قلب هم که به واسطه زهد است، در آنها به وجود می آید. آن وقت است که از اسم مولایشان لذت می برند. تا می گویند: ««السلام علیک یا اباعبدالله» اصلا وجودشان به لرزه می افتد. تا آقاجانشان امام زمان را صدا می زنند تا می گویند: «السلام علیک یا بقیه الله» حالشان متغیر می شود، کان آقا را می بینند، با اسمش عشق بازی می کنند. مخلصین عالم این گونه هستند.

آخر عمر آیت الله مولوی قندهاری به محضر مبارکشان عرضه داشتیم: حال خوبان در یاد مولا چگونه است؟ فرمودند: هر لحظه است. بعد فرمودند: عزیزم! باور این مشکل است ولی به تو می گویم، تا نام آقا را نبرم خوابم نمی برد، بلند می شوم تا اسم آقا را نگویم قوت نمی گیرم.

همین را به ولی خدایی عرض کردم، گفت: برای تو جلوتر از این نرفت، چون باورش نمی کردی والا باید به تو می گفت که اگر شبی در خواب سیمای آقایش را نبیند، آن خواب خواب نیست.

عزیز دلم! به خصوص جوان عزیز! فرزندان عزیزم! طلاب! دانشجوها! آخر شب یک چند دقیقه با آقاجان حرف بزنید. در حجره یا خوابگاه هستی، از رفیقت جدا شو. هرطوری که هست، هرطوری دوست داری با آقا حرف بزن.

بگو: آقاجان! عادت بده با نام شما بخوابم، با نام شما بلند شوم، آقاجان! دستم را دراین دنیای وانفسا بگیر. آقاجان! گرفتارم.

عرض کردم، دو سه دقیقه ای، پنج دقیقه ای هرکس هرچقدر توانست خلوت کند، خودمانی اما با ادب با آقاجان حرف بزند.

از آقاجان درخواست کنیم. آقاجان صاحب ماست، آقاجان مولای ماست. بگو: آقاجان! به غلام هایت نگاه نمی کنی؟

دخترم تو هم بگو: آقاجان! به کنیزهایت نگاه نمی کنی؟ آقاجان! تو آخرین حجت خدایی، من شرمنده ام بگویم غلام تو هستم، جایی که جد مظلومت ابی عبدالله بیان کرد: «لو ادرکته لخدمته» اگر مهدی ام را درکش می کردم، خادمش می شدم، من خادم خادم هایت هستم، یک عنایتی به من کن.

با آقا حرف بزن، تمثیل بزن. یک موقعی حضرت آقا امام المسلمین، رهبر بزرگوار، درماه مبارک رمضان که می دید مردم می آیند می روند و همسایه ها اذیت می شوند، فرموده بودند: همسایه ها را جمع کنید یک افطاری با همسایه ها داشته باشیم. بگو: آقا ما هم خادم خادم هایتان هستیم، نمی خواهی خادم خادم هایت را جمع کنی؟ ما را مهمان لطف خودت کن. آقاجان! مهمان یک دیدن، یک رؤیت، آقاجان! دستم را بگیر به حال خودم وامگذار.

آیت الله روح الله قرهی

۱- عده الداعی و نجاح الساعی، ص: ۷۰۲

۲- بحارالانوار، ج: ۵۷، ص:۰۹، باب: ۶۱

۳- فروغ کافی، ج: ۸، ص ۴۲

۴- غررالحکم، ص: ۵۵۱، حدیث: ۸۹۲۸

۵- بحار الانوار، ج: ۶۶، ص: ۴۸۳، باب: ۸۳

۶- غررالحکم، ص: ۵۷۲، حدیث: ۲۳۶۰



همچنین مشاهده کنید