چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

«شعر جوان ما» باید «شعر جوان ایران» باشد


«شعر جوان ما» باید «شعر جوان ایران» باشد

نگاهی به روند «گروه گرایی» در شعر تازه نفس کشور

- «شعر جوان ما» به پیشروی‌اش به سوی فتح قله‌های نو ادامه می‌دهد.

- «شعر جوان ما» به حضور خیره‌کننده‌اش در عرصه‌های خبری مختلف ادامه می‌دهد.

- «شعر جوان ما» به فتح قلوب شاعران جوان‌تر ادامه می‌دهد.

- «شعر جوان ما» مرتباً صاحب کتاب می‌شود.

- «شعر جوان ما» دائم از «وزن» البته دور می‌شود [در «شعرهای منثور»] و از «موسیقی» دور می‌شود [در غزل‌های نو] و از وزن و موسیقی دور می‌شود [در نگره‌سازی].

شعر جوان ما دائم به فکر ستاره‌سازی است در انواع و اقسام مسابقات ماهانه و فصلانه و سالانه.

«شعر جوان ما» به چاپ‌های متعدد می‌رسد کتاب‌هایش؛ البته با شمارگانی که مجموعاً به ۵هزارنسخه هم نمی‌رسد در ۵ چاپ! [شعر جوان ما، از صنعت «جعل» که از شگردهای قابل‌توجه ادبیات جهانی‌است و «دکتروف» به طور مبسوط در آن مصاحبه مشهورش از آن یاد کرده، فقط در دستکاری شمارگان کتاب‌هایش استفاده می‌برد و گاهی هم در انتشار یک «چاپ» با تعویض شناسنامه‌ای نوبت چاپ‌ها- در سه چاپ!]

« شعر جوان ما»،مخاطب عام ندارد متأسفانه؛ اما تا دلتان بخواهد مخاطب خاص دارد در اینترنت و نشست‌های ادبی. [«شاعران جوان ما»، مخاطبان هم‌اند و تأییدکننده آثار یکدیگر و به نوبت، «نظر» می‌گذارند در «وبلاگ»های یکدیگر و زنجیره‌وار همدیگر را تأیید می‌کنند در حالی که اغلب، حتی سطری از این آثار را نمی‌خوانند و این «نظرگذاری» صرفاً در راستای «جذب آرای مثبت» است و بر پایه دانش ارتباطات!]

اصلاً خوب نیست! باور کنید اصلاً خوب نیست! مسئله این نیست که این شعر چقدر قدرت رقابت دارد با همتاهای انگلیسی زبان‌اش یا فرانسه زبان‌اش، یا آلمانی زبان‌اش، مسئله این نیست که « شعر جوان ما» چه‌قدر ترجمه‌پذیر است یا چه‌قدر می‌تواند با مخاطبان شعر در دیگر کشورها ارتباط برقرار کند؛ مسئله این نیست که این شعر چه‌قدر تصاویر تازه، توصیفات تازه، روایت تازه، چشم‌انداز تازه یا صرفاً جهان‌بینی تازه دارد برای خارج از مرزهای ما [چیزی که آنها نداشته باشند و مثلاً اگر مترجمان همین همسایه دیوار به دیوارمان – ترکیه- بخواهند برخی از این شعرها را ترجمه کنند یک دفعه متوجه نشوند که عین به عین و نعل به نعل، می‌شود یکی یا چندتا از شعرهای مشهور کشور خودشان!]؛ مسئله حتی این نیست که « شعر جوان ما»، از لحاظ کیفی چه‌قدر فاصله دارد با «شعر ایران» یعنی شعری که افتخار ملی ماست و شناسنامه فرهنگی ماست؛ مسئله این است که این شعر جوان را چه کسی می‌خواند یا چه کسی باید بخواند در همین خاک پاک خودمان؛ مخاطبان این شعر چه کسانی هستند و آیا قادر است اگر قدرت سازگاری با ذائقه‌ ادبی مخاطبان عام این نسل را ندارد، در نسل بعد، مخاطبانی به دست آورد؟

خب، الان، همه آنهایی که در وبلاگ‌های معززشان با مخاطبان اندک‌شان مشغول «تبادل‌نظر»اند، برآشفته می‌شوند و لابد، مطالب مؤدبانه و غیرمؤدبانه‌ای را منتشر می‌کنند در عقده‌ای بودن نسل پیشین یا نسل‌های پیشین شعر ایران [این رویه‌ای معمول است در این سال‌ها و این وبلاگ‌ها] و این که نمی‌توانند با «موفقیت‌های بزرگ» این نسل تازه [که همیشه نویسنده همان وبلاگ، پرچمدارش است!] کنار بیایند!

بگذارید حالا که به این نقطه رسیده‌ایم به یک بلیه دیگر هم بپردازیم و آن هم این که فضای حاصل از « شعر جوان ما» پر از شاعرانی‌است که نه‌تنها نسل‌های پیش از خودکه حتی خودشان را هم قبول ندارند! یعنی در « شعر جوان ما» نه اجماعی وجود دارد نه تجمیعی!

ما اکنون با کمیت کثیری روبه‌روییم به نام «شعر جوان» که بخش عظیم‌شان همچون یکدیگر می‌نویسندو بخش قلیل‌شان که متفاوت می‌نویسند و متکی به خود و دانش و استعدادشان، توسط آن بخش عظیم، به رسمیت شناخته نمی‌شوند و متهم می‌شوندبه «خروج ازگروه» [گروهی که واقعاً و ماهیتاً وجود خارجی ندارد؛ مگر «از روی دست هم‌نویسی» گروه می‌سازد؟]؛ « شعر جوان ما» باید در دهه‌ای که پیش رو داریم واقعاً « شعر جوان ایران» باشد با ارتباطی منطقی و واقعی با مخاطبان پارسی‌زبان و قرار گرفتن روی سکوی پرتاب، برای برقراری ارتباط مطلوب با مخاطبان دیگر کشورها. « شعر جوان ما» باید حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشد.

● ترجمه یا تألیف؟!

یکی از مشکلات « شعر جوان » در این سال‌ها، «زبان‌دانی» برخی از شاعران‌اش است! یعنی چه؟! حتماً پیش خودتان می‌گویید دانستن یک «زبان دیگر» مگر می‌تواند «مشکل‌زا» باشد؟! مگر اشراف به فرهنگ و زبان دوم، باعث غنای شعر یک شاعر نمی‌شود؟! بله! می‌شود! اما ما در دهه‌ای که سپری شد با شاعرانی روبه‌رو بودیم که با توجه به اشراف‌شان به زبان‌های عربی، استانبولی، انگلیسی یا فرانسه، شعر نگفتند، بلکه تصاویر و فضاهای شعرهای شاعران مشهور این زبان‌ها را به ساده‌ترین شیوه ممکن، به شعر پارسی بدل کردند البته به نام خودشان!

فرض کنید که مترجمانی از این کشورها بخواهند شعر جوان ما را ترجمه کنند،‌فکر می‌کنید در نشریات کشور متبوعشان بنویسند که با مقادیر زیادی «توارد» مواجه شده‌اند؟!

● بحران «گوینده شعر»!

در دهه هشتاد، وبلاگ‌نویسی و حضور در اینترنت، بلای جان شعر ما شد. چه‌طور؟! این طور که سهولت این امر، برخی شاعران با استعداد، کم‌استعداد و بی‌استعداد را به این توهم دچار کرد که می‌توانند یک رسانه شخصی داشته باشند و در نتیجه، مخاطبان شخصی؛ بنابراین اصلاً برای‌شان مهم نبود که شعرشان چه جایگاهی در جامعه دارد یا باید داشته باشد! آنها هرچه دل تنگ‌شان خواست در وبلاگ‌هاشان نوشتند و خود را پرچمدار شعر ایران خواندند و گاهی اوقات آش را آن قدر شور کردند که با تعطیل کردن یک ماهه یک وبلاگ و آغاز به کار وبلاگی دیگر نوشتند که کار شعر مملکت با این تعطیلی یک ماهه به تعطیلی کشیده است!

اگر در دهه هفتاد، بحران «مخاطب شعر» را تجربه کرده بودیم در دهه هشتاد دچار بحران «گوینده شعر» شدیم!

● به فتح‌های بزرگ بیندیشیم!

شعر دهه ۹۰ باید افق‌های گسترده‌تری نسبت به افق شعر دهه ۸۰ داشته باشد.

شاعران جوان‌تری که اکنون تازه و نرم‌نرمک دارند به جرگه شعر ایران می‌پیوندند متأسفانه چشم‌شان به موفقیت‌های کوچک و محدودی است که در انتشار کم شمارگان یک کتاب، برگزاری نشست‌های نقد و نظر یا کسب مقام در یک مسابقه شهرستانی [و نه حتی استانی] خلاصه می‌شود. این شاعران از یاد برده‌اند که شعر این کشور روزگاری نیمی از کره خاکی شناخته شده را زیر بلیت خود داشت و در روزگار شکوفایی نوگرایی در قرون نوزده و بیست میلادی ، شعر کلاسیک ایران به منزله قله‌ای دست‌نیافتنی میزانی برای خلق آثار مدرن در زبان‌های اروپایی بود.

افق ذهنی کوچک، جهان‌نگری کوچک را رقم می‌زند. از آن دوری کنیم!