جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ظرفیت بی پایان وجود آدمی


ظرفیت بی پایان وجود آدمی

انسان برخلاف حیوانات, کمالات او حین ولادت بالفعل آفریده نمی شود و خدای متعال خلقت او را به گونه ای قرار داده که استعدادهای عروج و تکامل او در وجودش به صورت بالقوه به ودیعت نهاده شده است

انسان برخلاف حیوانات، کمالات او حین ولادت بالفعل آفریده نمی شود و خدای متعال خلقت او را به گونه ای قرار داده که استعدادهای عروج و تکامل او در وجودش به صورت بالقوه به ودیعت نهاده شده است. بنابراین انسان موجودی است که از بدو خلقت دائما در حال شدن و صیرورت است که در دو جهت و مسیر صعودی و هبوطی می تواند قرار گیرد. انسان هایی که در مسیر صعود بر پایه برنامه هدایتی الهی حرکت می کنند به سبب عبودیت و اطاعت خاص و خالص از خداوند به مراتبی دست می یابند که در ارتباط کامل با تحقق بخشی به اسمای الهی و ظرفیت های ذاتی نهادینه شده در هر انسان می باشد. نویسنده در این مقاله کوشیده است تا مقام متاله شدن با اسمای الهی را برای دستیابی به عالی ترین مراتب کمالیه انسان تبیین نماید که اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.

● شدن ها و ظرفیت های بی پایان انسان

انسان با آن که از پست ترین عناصر مادی آفریده شده ولی از روحی برخوردار می باشد که متصل به ذات الهی و شعاع وجودی اوست؛ از این رو خداوند از روحی که به انسان دمیده شده و به شکل نفس در ماده تجلی و ظهور یافته است، به عنوان روح من یاد می کند تا این گونه ظرفیت بی پایان وجودی آدمی را بیان دارد و بر همه آفریده های دیگرش برتری و فضیلت بخشد و آنان را به سجده طاعتی به اطاعت درآورد و خلافت تکوینی و تشریعی وی را بر همه آفریده ها اثبات کند.

با این همه حضور روح الهی در این پست ترین عنصر، اقتضائاتی را دارد که می بایست آن را بپذیرد و با آن کنار آید. یکی از این اقتضائات شدن ارادی و غیر ارادی انسان است. آدمی در میان یک جبر و تفویضی قرار دارد که می بایست همواره ظرفیت های نهفته خویش را در یک فرآیندی در دنیا آشکار سازد و به فعلیت رساند. این تحقق بخشی ظرفیت های انسانی که از آن به تحقق اسمای الهی ودیعه شده در ذات، یاد می شود، موجب می شود تا انسان در «شدن»های پیاپی باشد. بنابراین هرگز تا زمانی که در دنیاست، دارای شکل و صورت ثابت نیست و هر دم در حال تحول و تبدیل و شدن های مکرر است. از این رو، سخن گفتن از «بود» در انسان جز به عنوان اشاره به شدنی پیشین معنایی نمی یابد.

این ظرفیت والای انسانی موجب می شود تا هرگز به مرز پایانی نرسد و «حد یقفی» نداشته باشد که در آن جا به تمام رسد مگر آن که فنای ذاتی با حق تعالی را تجربه کند. از این روست که خداوند از انسان به ظلوم یاد می کند؛ زیرا هرگز در مقام و مرتبه و درجه ای از هستی توقف نمی کند و از هر حد و مرزی می گذرد و تجاوز می کند.

● شدن های صعودی و هبوطی

انسان ها در حالت شدن های مکرر خود می توانند دو مسیر را طی کنند که به طور کامل در تقابل یک دیگر هستند و از آن به سیر صعودی و هبوطی یاد می شود. با آن که انسان در هر دو سیر صعودی و هبوطی خویش به پروردگار می رسد و به حکم دایره «انالله و انا الیه راجعون» به خداوند باز می گردد، ولی تفاوت های ماهوی و جدی میان دو بازگشت به سوی خدا وجود دارد که از آن به شکل نمادین به بهشت و دوزخ یاد می شود.

انسان هایی که در مسیر صعود بر پایه برنامه هدایتی الهی حرکت می کنند، به سبب عبودیت و اطاعت خاص و خالص از خداوند به مراتبی دست می یابند که در ارتباط کامل با تحقق بخشی به اسمای الهی و ظرفیت های ذاتی نهادینه شده در هر انسانی می باشد. به این معنا که هر کسی در این سیر صعودی از طریق عبادت، هر اسمی از اسمای الهی را در خود فعلیت بخشد، به مقام ربوبیت و خلافت در همان اسم دست می یابد که به وی توانایی های به خصوص و ویژه ای می بخشد که مقتضی همان اسم می باشد.

● متاله شدن، مقام اسم اعظم

از جمله مراتب و مقاماتی که انسان در شدن های پیاپی می تواند به آن دست یابد مقام تحقق بخشی به همه اسما و نام های الهی ظاهری می باشد که در یک نام از آن به عنوان الله یاد می شود. الله که از آن به نام اسم جامع یاد می شود در برگیرنده همه اسما و نام های الهی است که ظهور یافته و در نسل ها به ودیعه گذاشته شده است. اگر انسان بتواند در مسیر صبغه الله شدن و رنگ خدایی گرفتن به جایی برسد که متاله شود و الله را در خود فعلیت بخشد، به مقام خلافت و ربوبیتی می رسد که از آن به مقام اسم اعظمی یاد می شود. کسی که دارنده اسم اعظم الهی است یعنی کسی می باشد که توانسته است همه نام ها و اسمای الهی را که در الله جمع شده است، در خود فعلیت بخشد و مظهر آن نام بزرگ گردد.

با این همه از آن جایی که شدن های انسانی بی پایان و بی نهایت است و از پس این نام الله نیز نام های بسیاری است که هنوز ظهور نیافته و از آن به اسم مستاثر یاد می شود که در آیات قرآنی با ضمیر «هو» از آن یاد می شود، می توان گفت که هنوز چنین اشخاصی در خطر هستند؛ زیرا هر انسانی در خطر خسران و زیان است حتی اگر از کسانی باشد که متاله شده و از اسم اعظم برخوردار گردیده است؛ زیرا این گونه اشخاص در خطر بزرگ تر و عظیم تری می باشند.

خداوند در سوره توحید و سوره نور بیان می کند که «مقام هویت ذات» به شکل الله تجلی و ظهور یافته است و همین ظهور هویت ذات به شکل الله است که به عنوان نور وجودی همه هستی را روشن کرده و آفریده است. از آن جایی که درک این معنا و مفهوم برای عموم بشر دشوار و دست نیافتنی است به حضرت پیامبر اعظم(ص) فرمان می دهد تا به عنوان واسطه میان الله و آفریده ها عمل کند و به مردمان بگوید که الله همان تجلی و ظهور «هو» است. زیرا وی افزون بر آن که متاله کامل و مطلق است توانایی آن را یافته است تا به اسمای مستاثر الهی نیز ارتباط برقرار کند.

به هر حال انسان در سیر صعودی و شدن های پیاپی خویش از راه عبودیت و اطاعت و تقرب، می تواند متاله شود و تمامی اسمای ظهوری در الله را در خود فعلیت بخشد. این گونه است که شخص را دارای اسم اعظم الهی و انسانی متاله می نامند. بنابراین دارنده اسم اعظم الهی به کسی گفته می شود که با تحقق بخشی و فعلیت بخشی به تمامی نام ها و اسمای الهی توانسته است متاله شود. از این روست که چنین شخصی را به سبب آن که توانسته جامع اسمای الهی باشد، بزرگ و برتر می شمارند.

هر چند که تعبیر اسم اعظم در قرآن نیامده است، اما در روایات و آیات از آن بسیار یاد شده است. اسم اعظم، اسم الهی است که جامع، مرجع و منتهای همه اسما و صفات الهی است و همه حقایق هستی را در بردارد. (المیزان، علامه طباطبایی، ج۸، ص ۳۵۴) بنابراین می توان گفت که وی همان متاله است؛ زیرا الله همان اسم جامع و کامل است که همه اسما و صفات الهی را در خود دارد.

● اسم اعظم، حقیقت خارجی

اسم اعظم تنها یک نام، اسم و لفظ نیست تا بر زبان آورده شود، بنابراین کسی نمی تواند به صرف آگاهی از لفظی و نامی مدعی شود که دارای اسم اعظم است؛ زیرا اسم اعظم به معنای متاله شدن است که در یک فرآیندی با فعلیت بخشی به همه اسما و صفات الهی از طریق عبودیت و تقرب در انسان پدید می آید و چنین شخصی به اذن الهی در هستی تصرف می کند؛ زیرا کسی که متاله شود و دارای اسم اعظم گردد، براساس سنت و قانون الهی، خلیفه اوست و می تواند در کائنات تصرف کند.

بسیاری بر این باورند که اسم اعظم نام و لفظی است که با گفتن صوتی و لفظی آن می توان تصرف کرد؛ اگر چنین چیزی درست باشد، تنها از آن کسی است که ذات وی متاله باشد و ظرفیت بیان این اسم و نام را دارا به دست آورده باشد. به این معنا که این اسم و نام حتی به شکل لفظی از ذاتی حلقوم چه کسی بیرون می آید؟ اگر کسی که فاقد متعالی باشد نمی تواند با بیان و گفتن قولی اسم اعظم تصرفی در کائنات داشته باشد. از این روست که در قرآن همواره تر از «اذن الهی» درهنگام تصرف درکائنات سخن به میان آمده است و حتی پیامبران (ع) درهنگام آوردن معجزه و بینه ای بر این نکته تاکید داشتند و خداوند آنان را از این امر مستثنا نکرده است.

تاکید بر اذن الهی از آن روست که شخص در مسیر شدن های کمالی به جایگاه و درجه ای از انسانیت می رسد که همه اسما و صفات الهی را درخود تحقق و فعلیت می بخشد. از این رو به عنوان خلیفه الله ظهور می یابد و می تواند به سبب همین مقام و منزلت خلافت الهی، در کائنات تصرف کند و محدوده و مرزهای تصرف وی نیز در دایره هستی است که به نورانیت الله ظهور یافته است. بنابر این نمی تواند در ورای این هستی که به نورانیت الله ظهور نیافته تصرف کند؛ چنان که کسی نتوانسته است متاله شود، اصولا هیچ اذنی برای تصرف ندارد؛ زیرا تنها کسانی خلیفه الله هستند و توانایی تصرف در کائنات را دارا می باشند که اسمای الهی را درخود تحقق بخشیده و متاله شده باشند.

از مطالب پیش گفته به دست می آید که تصور این که اسم اعظم، تنها نام و اسم لفظی باشد که بتوان با کشف آن و به دست آوردن آن از حروف مقطعه قرآن یا آیه کریمه بسم الله الرحمن الرحیم یا در آیه الکرسی و مانند آن درجهان و کائنات تصرف کرد، سخنی بیهوده و به دور از واقعیت های هستی و اراده تکوینی خداوند می باشد؛ زیرا اگر این گونه بود هرکسی می توانست به این نام دست یافته و برای هواهای نفسانی خویش در کائنات تصرف کند.

● آثارمتاله شدن

اگر کسی به اسم عظم دست یافت و متاله شد می تواند به اذن الهی و خلافت برکائنات، در آن تصرف تکوینی نماید. درآیات قرآنی به غیر از پیامبران و معصومان (ع) از کسانی دیگری به عنوان دارندگان و حاملان اسم اعظم یاد شده است.

ازجمله کسانی که به اسم اعظم دست یافته بود و درمقام متاله به سر می برد، می توان از بلعم باعورا را یاد کرد. خداوند در آیه ۱۷۵ سوره اعراف بیان می کند که وی در مسیر شدن هایش به جایگاهی عالی و عالی بلند رسیده بود و آیات الهی را دراختیار داشت. از روایات تفسیری استفاده می شود که تعبیر قرآن به این که بلعم باعورا دارنده آیات الهی بوده است. همان رسیدن به مقام متاله و دارندگی اسم اعظم الهی بوده است. (نور الثقلین، ذیل آیه، حدیث ۳۶۷ و مراه القعول، ج ۳، ص ۳۷).

بلعم باعورا که از امت حضرت موسی (ع) بود با اطاعت و بندگی، را به جایی می رساند که می توانست درکائنات تصرف کند. گزارش های چندی از تصرفات روی درکائنات در برخی از روایات اسلامی و غیراسلامی آمده است.

از دیگر کسانی که متاله شده و دارنده اسم اعظم گردیده می توان به آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان (ع) و عفریت جنی یاد کرد. آن دو نیز دارنده اسم اعظم الهی بودند و می توانستند درکائنات هستی تصرف نمایند. خداوند آیه ۴۰سوره نمل با تعبیر این که وی دارای «علم من الکتاب» از دارندگی اسم اعظم وی یاد می کند. از این روست که وی می توانست تخت بلقیس را که در یمن بود درکم تر ازیک چشم برهم زدن به فلسطین منتقل کند. روایات اسلامی نیز این معنا را تایید می کند که مراد از «علم من الکتاب» دارندگی اسم اعظم و متاله شدن است (تفسیرنورالثقلین، ذیل آیه)

کسانی که متاله و دارنده اسم اعظم هستند بر تکوین و امور هستی و کائنات، تسلط و سلطه دارند و می توانند آنان را هرگونه که ماذون هستند تصرف کنند. از جمله تصرفاتی که در قرآن به صراحت از آن سخن به میان آمده جابه جایی تخت بلقیس بوده است که از سوی آصف بن برخیا انجام می پذیرد. تصرفات حضرت عیسی(ع) از جمله زنده کردن مردگان، خلقت پرندگان، درمان بیماری های سخت درمان و مانند آن، طبق روایات از جمله دخل و تصرفاتی است که با اسم اعظم صورت می گرفت. (مراه العقول، ج ۳، ص ۳۷)

● مراتب متاله شدن

اسم اعظم و متاله شدن، درحقیقت عامل ترفیع درجات بشر است به گونه ای که می تواند در مقامات عالی هستی قرار گرفته و در آن تصرف کرده و تغییرات و تبدیلات و تحویلاتی در آن انجام دهد. آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره اعراف این معنا را روشن می سازد که اسم اعظم و متاله شدن تا چه اندازه سبب می شود تا خلافت الهی را در اختیار گیرد و بتواند در مقام ربوبیت طولی عمل کند.

البته همه دارندگان اسم اعظم در یک مرتبه و درجه نیستند؛ زیرا برخی از آنان تنها توانایی تصرفات در بخشی را دارا می باشند و برخی دیگر در همه بخش های هستی و کائنات ماذون به تصرف می باشند، چنان که کیفیت تصرفات نیز متفاوت می باشد. این معنا را می توان از کیفیت تصرف آصف و عفریت به دست آورد.

● تفاوت متاله شدن با عصمت

از سویی دیگر، دارندگی اسم اعظم و یا متاله شدن به معنای دست یابی به عصمت نیست؛ زیرا عصمت مقام برتری است که نیازمند توجه ویژه از سوی خداوند و تطهیر الهی است. (احزاب آیه ۳۳) البته شاید بتوان گفت که متالهان از نوعی عصمت در درجات پایین برخوردار می باشند ولی این عصمت هرگز آنان را تا پایان حیات دنیوی از شر شیطان و وسوسه های نفسانی و بیرونی حفظ نمی کند. از این روست که تفاوت های ماهوی میان هر یک از مقامات وجود دارد.

از آیات قرآنی که در ارتباط با دارندگی اسم اعظم وارد شده است نه تنها عصمت اثبات نمی شود بلکه مواردی را نیز بیان می کند که دارنده آن دچار لغزش شده وحتی سقوط کرده است.

● مصادیق لغزش های متالهین

از جمله این افراد می توان به بلعم باعور اشاره کرد که درنهایت به جای این که از اسم اعظم و توانایی های خویش در مسیر کمالی خود و دیگران استفاده کند به جنگ حضرت موسی(ع) می رود و پیرو شیطان می شود و این گونه است که اسم اعظم از وی منسلخ می گردد؛ زیرا چنان به دنیا چسبیده بود که عطش سیر ناپذیرش را قرآن به تشنگی سنگ همانند می کند که از نوشیدن آب سیر نمی شود و چه بنوشد و چه ننوشد زبانش آویزان از حرص و طمع است.

سامری نیز از کسانی بود که در مسیر صعودی گام های بلندی از راه تقرب و اطاعت برداشته بود و جزو خواص حضرت موسی(ع) بود ولی به سبب آن که در معرض خطر عظیم وسوسه های ابلیسی در حوزه رهبری بود، برای دست یابی به مقام رهبری مردم، از علم و دانش خویش برای تصرفات باطل سود می برد و گوساله ای را می سازد و مدعی می شود که این گوساله زرین و طلایی همان خدای حضرت موسی(ع) است تا این گونه در زمان فقدان رهبری حضرت موسی(ع) خلافت و رهبری را از حضرت هارون(ع) خلیفه و جانشین به حق حضرت موسی(ع) بگیرد و آن بزرگوار را چنان در تنگنا و ضعف قرار دهند که نتواند از حق خویش دفاع کند و مردمان را در مسیر درست هدایت کند. سامری پس از کسب قدرت از طریق اسم اعظم، رهبری جامعه یهودی را در اختیار می گیرد و رهبر جامعه را تهدید به مرگ و قتل می کند به گونه ای که حضرت هارون(ع) نتوانست در برابر قدرت نامشروع و سلطه سامری مقاومت کند و برای این که امت دچار اختلاف و تشتت نشود سکوت اختیار می کند. این داستان در سوره های چندی و آیات بسیاری آمده است که خود بیانگر تهدید جدی دارندگی اسم اعظم به سبب وسوسه های درونی و بیرونی شیطان و هواهای نفسانی قدرت طلبی و مانند آن می باشد.

امامان معصوم(ع) افزون بر دارندگی اسم اعظم که در آیه ۴۳ سوره رعد بنا بر روایات تفسیری بیان شده است، دارنده عصمت بودند که آنان را از شر هرگونه پلشتی و رجس حفظ می کرد و در طهارت مطلق قرار می داد. (احزاب آیه ۳۳)

به نظر می رسد که متاله شدن می بایست همواره به گونه ای باشد که اطاعت و تعبد در آن تقویت شده باشد و شخص هرگز همانند ابلیس دچار غرور و نخوت نشود که نتیجه آن استکبار می باشد که هستی خود و دیگران را به نابودی می کشاند. باشد هماره در مسیر عبودیت گام برداریم و متاله شدن را ابزاری برای تقرب به خداوند بشماریم نه ابزاری برای قدرت و بهره مندی از دنیا؛ چنان که شماری این گونه عمل کردند و با تصرفات باطل خویش در تکوین، خود و دیگران را به نابودی کشانیدند.

حمید کریم زاده