جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بهترین ها و بدترین های براندو


مارلون براندو ۲۰۰۴ ۱۹۲۴ , در نوجوانی شاگرد زرنگی نبوده, از مدرسهٔ نظامی اخراج شده, به اتفاق خواهران خود به نیویورک رفته و در آنجا بازیگری به سبک ”آکتورز استودیو“ را آموخته در سال ۱۹۴۴, نمایشنامه ٔ خود مامان را به خاطر می آورم با استقبال روبه رو شده ولی نمایش اتوبوسی به نام هوس وی را به شهرت رسانده است

الیا کازان دربارهٔ او گفته بود: ”بین بازیگرهائی که می‌شناسم، فقط براندو به تعریفی که از نابغه در ذهن داریم، نزدیک بود.“

مارلون براندو (۲۰۰۴-۱۹۲۴)، در نوجوانی شاگرد زرنگی نبوده، از مدرسهٔ نظامی اخراج شده، به اتفاق خواهران خود به نیویورک رفته و در آنجا بازیگری به سبک ”آکتورز استودیو“ را آموخته. در سال ۱۹۴۴، نمایشنامه‌ٔ خود مامان را به خاطر می‌آورم با استقبال روبه‌رو شده ولی نمایش اتوبوسی به نام هوس وی را به شهرت رسانده است.پس از یک سلسله فیلم‌های پرفروش و اسکاری، زندگی حرفه‌ای براندو در سرازیری افتاد ولی از دههٔ ۱۹۷۰، ناگهان با یکی از بزرگترین بازگشت‌های تاریخ سینما، پدرخوانده به عالم سینما بازگشت. زندگی او مملو از لحظات باطل و فرصت‌های از دست رفته است ولی به هر تقدیر، راه و روش هنری و نامتعارف خود را دنبال کرد و تأثیر آن تا چندین نسل ادامه خواهد یافت.

فراموش‌شدنی‌ها

شیرهای جوان (۱۹۵۸)

دین مارتین نقش یک بازیگر ترسوی برادوی را دارد که در زمان جنگ جهانی دوم به جبهه می‌رود. مونتگمری کلیفت نقش یک آمریکائی یهودی را ایفاء کرده که سعی دارد خودش را زنده نگه دارد و براندو هم نقش یک نظامی باوجدان آلمانی را ایفاء کرده: سرنوشت این شخصیت‌ها در هم گره می‌خورد و نتیجه فیلمی می‌شود جاه‌طلبانه با سه حکایت بی‌مایه که به هم چفت نشده‌اند. هالیوود به جز چند استثناء هیچ‌وقت نتوانست پروژه‌ای را که لیاقت استعداد براندو را داشته باشد، در اختیار او بگذارد و شیرهای جوان نمونهٔ بارز این ادّعا است.

آمریکائی زشت (۱۹۶۳)

حتی حضور براندو نیز - در نقش سفیر آمریکا در کشوری آسیائی که می‌رود تا به چنگ کمونیست‌ها بیفتد - نتوانسته این فیلم بی‌خون و بی‌مایه و خشک و کسالت‌بار را نجات دهد.

کنتسی از هنگ‌کنگ (۱۹۶۷)

از آن فیلم‌هائی که روی کاغذ خیلی خوب به‌نظر می‌رسیده. چالری چاپلین چهره‌ٔ افسانه‌ای سینما، بنویسد و کارگردانی کند و دو تن از بزرگترین ستارگان سینما، براندو و سوفیا لورن در آن بازی کنند. ولی چاپلین طوری فیلم گرفته که انگار سینما در همان سال‌های ۲۹-۱۹۲۸ و دوران صامت، ”فیکس“ مانده و عصا قورت‌دادگی براندو بیش از آن چیزی است که نقش آن می‌طلبیده.

شب روز بعد (۱۹۶۸)

در این تریلر کُندو کسل‌کننده، براندو نقش استنلی کوالسکی‌وار دارد. یکی از نکات جالب این فیلم بیمارگونه، پایان غیرقابل تصور آن است!

سوپرمن (۱۹۷۸)

در این ساختهٔ ریچارد دانر، کریستفر ریو خودش را به زمین و زمان زده ولی در نهایت نتوانسته فیلم را از غرق شدن نجات دهد. براندو برای همان حضور کوتاه خود نقش پدر سوپرمن، ۳ میلیون دلار سر کمپانی وارنر کلاه گذاشت. این که حالا برایان سینگر می‌تواند این قهرمان مغبون را به‌جائی برساند یا خیر، باید صبر کرد و دید.

امتیاز (۲۰۰۱)

پروژه‌ای که بی‌شک برای بزرگترین بازیگران سه نسل متفاوت (براندو، دونیرو، ادوارد نورتون) تدارک دیده شده، به یک فیلم عصبی‌کنندهٔ آشفته تبدیل گردیده. در بین مقصرین باید به داستان صدهزاربار تعریف شدهٔ آن اشاره کرد و انعطاف‌ناپذیری براندو که طی فیلمبرداری مدام فرانک آز - که مناسب‌ترین آدم برای کارگردانی این فیلم نبود - را تحقیر می‌کردە، همهٔ اینها باعث شد فیلم به خاطر دعوا و مرافعه‌های خود شهرت پیدا کند تا به خاطر خودش.

فیلم‌های آخرالزمانی!

کَندی (۱۹۶۸)

براندو در نقش یک مرتاض و مرشد هندی در فیلمی به کارگردانی دوست خود کریستیان مارکان و در کنار خیلی از بازیگران مشهور آن زمان، جمیز کابرن، والتر ماتائو، ریچارد برتون، جان هیوستن، شارل آزناوور، رینگو استار، آنیتا پالنبرگ و ... به لیست ستارگان او نگاه می‌کنید و حیران می‌مانید که چطور در فیلمی به این بدی می‌توانسته‌اند بازی کنند؟! ما که هشدار خود را دادیم.

جزیرهٔ دکتر مورو (۱۹۹۶)

این اقتباس سینمائی سرهم‌بندی شدهٔ رمان اچ.جی.ولز را شاید در اتاق تدوین ”سرهم“نکرده باشند، ولی به هر حال ظاهر امر، این‌طور نشان می‌دهد. دیوید تولیس، فیروزا بالک و ول کلیمر در نقش‌های خود، خوب هستند ولی خدایا، براندو را با آن هیبت مضحکی که برای او درست کرده‌اند، چه می‌گویند؟ بنگر که قدرتمندان چگونه سقوط می‌کنند.

پول مجانی (۱۹۹۹)

براندو در نقش بی‌حرکت یک زندانبان، در هجویه‌ای افتضاح و غیرقابل تحمل، برای آنها که دوست دارند در بحر جنبه‌های دادائیستی ”انتخاب نقش‌“های براندو بروند. صفر ستاره.

اتوبوسی به نام هوس (۱۹۵۱)

براندو، نقش استنلی کوالسکی را با چنان شر و شوری بازی کرده که اصولاً تصور آن را هم نمی‌شود کرد که الیا کازان می‌توانسته با کس دیگری غیر از او نمایش تنسی ویلیامز را فیلم کند. براندو همچون کوه آتشفشانی می‌غُرد و هنرنمائی ویوین لی در نقش بلانش دوبوآ (تعبیری کابوس‌گونه از شخصیت اسکارلت اوهارا در بر باد رفته) سقوط نهائی این بازیگر را در چنگال جنون در زندگی واقعی‌ او به یاد می‌آورد.

اسکارها: لی، بهترین بازیگر زن، کیم هانتر و کارل مالدن، نقش‌های فرعی.

در بارانداز

بازی براندو در نقش تری مالوی، کارگر بارانداز یکی از ”خاص‌“ترین هرنمائی‌های براندو است. فیلم، به کارگردانی الیا کازان و با فیلمنامه‌ای از باد شولبرگ، غالباً به خاطر واقع‌گرائی او مورد ستایش قرار گرفته و با آنکه نقش‌آفرینی براندو قدری اغراق‌آمیز است، ولی محور اساسی جذابیت این فیلم را تشکیل می‌دهد.

پدرخوانده (۱۹۷۳)

محبوب‌ترین ”داستان خانوادگی“ سینمادوستان دنیا در کنار بر باد رفته. به‌رغم مخالفت مدیران استودیو، براندو تحت رهبری فرانسیس کاپولا، یکی از غریب‌ترین بازی‌های خود را در نقش ”شاه لر“ی دون‌کورلئونه ارائه داده. در حالی که صدای تودماغی براندو را همه تقلید می‌کنند ولی ظرافت بازی او - لحظه‌ای گرم و صمیمی و لحظه‌ای بعد، خشک و بی‌رحمانه - است که بیننده را میخکوب می‌کند. براندو اسکارش را قبول نکرد ولی تهیه‌کنندهٔ فیلم، ال رودی، با کیف و لذت اسکار خود را تحویل گرفت.

آخرین تانگو در پاریس (۱۹۷۲)

هم‌زمان با موفقیت بین‌المللی پدرخوانده، یک فیلم جنجالی ”هنری“، که مخالفان و موافقان خود را دارد و هنوز دیدنی و قابل بحث است. بازی براندو در نقش پل - مردی میانسال که با یک پاریسی ۲۰ ساله رابطه دارد - شگفت‌انگیز است. همسر پل به تازگی خودکشی کرده و به واسطهٔ رفتار جذاب، بامزه، عصبی یا خشن او می‌باشد که از چون و چرای این خودکشی سر درمی‌آوریم. ارجاعات فیلم به زندگی شخصی براندو - تاهیتی، بازیگری و ... - و بداهه‌گوئی‌های او، طبیعی بودن حس و حال فیلم را افزایش داده. براندو گفته بود که دیگر هرگز حاضر نیست مثل آخرین تانگو احساسات شخصی خود را علنی کند. شانس آورده‌ایم که برتولوچی آن احساسات را بر روی فیلم ضبط کرده است.

اینک آخرالزمان (۱۹۷۹)

اقتباس ”اسید“ کاپولا از رمان جوزف کنراد (قلب تاریکی) و بازی براندو در نقش سرهنگ کورتز، در زمان نمایش عمومی آن دست کم گرفته شد. ولی بعده آشکار شد که براندو با این نقش‌آفرینی، یکی از به یادماندنی‌ترین ”لولوخورخوره‌“های تاریخ سینما را خلق کرده. ورسیون جدید کاپولا بر روی DVD که ۴۹ دقیقه طولانی‌تر است، چیزی به سکانس‌های مربوط به براندو اضافه نکرده ولی فیلم را منسجم‌تر و در عین‌ حال آشفته‌‌کننده‌تر گردانده است.

مردان (۱۹۵۰)

فیلمی با تهیه‌کنندگی استنلی کرامر و کارگردانی فرد زینه‌مان. براندو قبل از ایفاء نقش یک نظامی مفلوج، هفته‌ها در یک بیمارستان سر کرد. فیلم، یکی دیگر از فیلم‌های ”اجتماعی“ براندو است و به‌رغم ظاهر ”فرمال“ و خشک آن، بازی براندو درخشان است و ربطی به بازی همبازی‌های او ندارد.

وحشی (۱۹۵۳)

یکی دیگر از تولیدات ”اجتماعی“ استنلی کرامر که طی آن براندو را در نقش سردستهٔ موتورسوارانی می‌بینیم که شهرکی را اشغال می‌کنند. پیرنگ، ساده‌انگارانه است ولی حضور گیرای براندو فیلم را ماندگار کرده است.

آقایان و عروسک‌ها (۱۹۵۵)

معلوم است تمام کسانی که در ساخت این فیلم دستی داشته‌اند (از جمله خود جوزف منکیه‌ویچ) به خاطر پول این کار را کرده‌اند. از عجایب روزگار اینکه براندو در کنار سیناترا آواز می‌خواند! عده‌ای از صدای تودماغی‌ او خوششان نیامد و براندو دیگر در هیچ موزیکال دیگری بازی نکرد.

سایونارا (۱۹۵۷)

دو ساعت‌ونیم طول می‌کشد، جاشوا لوگان ضایع‌کن، کارگردانی آن را کرده و ضمناً این جملهٔ دافعه ایجاد کن و با شرکت افتخاری ”ریکاردو مونتالبان“ در عنوان‌بندی آن می‌آید. ولی همین حکایت شل و ولِ سانتی‌مال - دربارهٔ نظامی نژادپرستی که در ژاپن پس از جنگ، عاشق زنی ژاپنی می‌شود - به شدت فروش کرد و البته کارکرد امروزهٔ او فقط پر کردن برنامه‌های بعدازظهر تلویزیون‌های دنیا است. (فیلمبرداری تکنی‌کالر شاهکار الزورف فردیکس که در لوکیشن‌های طبیعی در ژاپن انجام گرفته به تحمل کردن فیلم کمک می‌کند).

سربازهای یک‌چشم (۱۹۶۱)

برانو پس از اخراج استنلی کوبریک، خودش کارگردانی فیلم را برعهده گرفت که اگرچه انسجام ندارد ولی قابل توجه است. فیلم به خاطر رویاروئی براندو با کارل مالدن بزرگ شهرت دارد.

موریتوری (۱۹۶۵)

در این تریلر جاسوسی تیره و تار، براندو در نقش مهاجری آلمانی که مجبور می‌شود برای متفقین در یک کشتی باری آلمانی کار کند، بازی چشمگیری دارد و فیلمبرداری سیاه و سفید کنراد هال نیز به همان ترتیب. یول براینر در نقش ناخدای در رنج و عذاب کشتی چندان به دل نمی‌نشیند. پایان پوچ‌انگارانه و دوپهلوی فیلم، آلتر ناتیوی در مقابل فیلم‌های رایج جنگی ملی / میهنی است.

تعقیب (۱۹۶۶)

براندو در نقش کلانتر یک شهر جنوبی، که یکی از پسرهای او از زندان فرار می‌کند و او را در موقعیت‌ ناجوری قرار می‌دهد. بازیگران قَدَر فیلم (رابت دووال، جین فاندا و رابرت ردفورد) فیلمنامه‌ٔ لیلیان هلمن را به تصویر کشیده‌اند. تعقیب با استقبال چندانی روبه‌رو نشد ولی در اروپا، طرفداران خاص خودش را دارد.

سال اولی (۱۹۹۰)

در نقش یک پدرخواندهٔ منهتی که از یک دانشجوی سال اولی (متیو برودویک) به‌عنوان پادو استفاده می‌کند؛ براندو، هم تصویر ”دون کارلئونه“ و هم به‌واسطهٔ آن، اسطورهٔ خودش را دست می‌اندازد. یک کمدی بی‌ادّعا که دیدن آن ضرر ندارد.

دون ژوان دومارکو (۱۹۹۵)

این کمدی بی‌ادّعا هم حس و حال سال اولی را دارد: جانی دپ در نقش بیماری روانی فرو رفته که خود را جای یک قهرمان مکزیکی گرفته و روانکاوش (براندو) را مجاب می‌کند که رویکرد آن نسبت به آدم‌ها - به‌خصوص زن‌ها - درست و آقامنشانه است. با وجود چاقی برانو، اما حضور بعید او به‌عنوان شخصیتی رمانتیک قابل قبول است و شوخ‌طبعی و گرما و صمیمت او به دل می‌چسبد.