سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به سریال چارخونه یک نکته از هزاران


نگاهی به سریال چارخونه یک نکته از هزاران

یک آپارتمان چهار واحدی که مالک آن یک زن پرقدرت و علی الظاهر مایه دار است و مردانی پخمه, بی عار و کاملاً وابسته اقتصادی و روانی در نقش شوهر و داماد آن زن و دخترانی که بدون هیچ تردید و پرسشی کار می کنند تا شوهرشان بخورد و بخوابد و یا بر خلاف تمام مردان داستان درس می خواند که پله های ترقی را طی کند

«چارخانه» فارغ از دیالوگها، داستانهای فرعی و مسایل فنی و هنری و ... از همان ابتدا سنگ بنای مسئله دار و شبهه ناکی را گذاشت؛ یک آپارتمان چهار واحدی که مالک آن یک زن پرقدرت و علی الظاهر مایه دار است و مردانی پخمه، بی عار و کاملاً وابسته (اقتصادی و روانی) در نقش شوهر و داماد آن زن و دخترانی که بدون هیچ تردید و پرسشی کار می کنند تا شوهرشان بخورد و بخوابد و یا (بر خلاف تمام مردان داستان) درس می خواند که پله های ترقی را طی کند.

این چارچوب آسیب پذیر «شیب فرهنگی» و «ارزشهای اساسی» را فارغ از محتوایی که بر آن سوار می کنیم، القاء می کند. تغییر جایگاه حقیقی زن و مرد اعم از جایگاه فردی، خانوادگی و اجتماعی و عادی سازی آن مسئله ای است که این روزها دیگر راحت از کنار آن می گذریم و البته دملهای چرکین ناشی از آن به تدریج و به ویژه در افق مبهم آینده اش جامعه را به آلودگی و آسیب های فراوان مبتلا خواهد ساخت. این بحث دامنه دار را به مجالی دیگر وامی گذاریم چرا که قصد من از این یادداشت «مسئله ای» است که شاید کمتر به آن توجه کرده ایم و سریال چهارخانه به جهت داشتن این «مسئله» در محتوا و ساختار خود بهانه خوبی برای افشای این درد و هشداری در برابر این «مسئله» است که این روزها به صورت جریانی درآمده است.

شاید بهتر باشد که مدیران محترم محتوایی و نظارتی تولیدات تلویزیونی را خطاب قرار دهیم واین «مسئله» را به صورت این پرسش بیان کنیم که: چه اصراری وجود دارد که اینقدر به صورت مستقیم و غیرمستقیم به مخاطبان و به ویژه دختران جوان و دم بخت بگویم که «شوهر گیر نمی آید»، «دختران دم بخت زیاد و پسران اندک اند» و تم های فراوان دیگری از این دست.

شنیدم استادی سرکلاس خود گفته است: «به ازای هر پسر، چهار دختر دم بخت و یک زن بیوه داریم!!» آیا صحیح است که به بهانه جلب توجه و یا ایجاد موقعیتی مضحک و زودگذر، بدون توجه به آثار تخریبی و تربیتی شدید آن به بزرگنمایی و تکرار این مسئله بپردازیم؟ آیا مجازیم در سریال خود شوهر از افغانستان وارد کنیم و خانه هم به او بدهیم چون به گفته پدر و مادر دختر: «کی این دختر را می گیرد؟! این روزها مگر شوهر پیدا می شود؟!». همین تم عینا و حتی به صورت مستقیم در بسیاری از دیگر برنامه ها دیده شده است، بطور مثال سریالی که در نوروز با نام «ترش و شیرین» به نمایش درآمد در آن سریال هم از زبان یکی از بازیگران عین همین جملات را چند بار شنیدیم، این را اضافه کنید به نمایش دستپاچگی و اشتیاق بزرگنمایی شده و خنده دار دختران هنگام پیشنهاد ازدواج و یا خواستگاری در بسیاری از مجموعه های نمایشی و مانند آن.

اثرات این چنین پیام هایی در چنین سریالها هنگامی روشن می شود که ذهنیات یک دوشیزه را در دو حالت مقایسه کنیم. دختران اگر بدانند که مطلوب هستند و مورد مراجعه (برای ازدواج) قرار می گیرند، با توجه به نوع روحیات و ساختار ذهنی شان نگرشی روشن و امیدوار نسبت به آینده می یابند و روحیات و رفتاری متفاوت از خود بروز می دهند. اینجاست که مسئله «خویشتنداری» ظهور و بروزی پررنگ می یابد. بعکس دختری که آینده ای مبهم درپیش رو دارد (یا درپیش رویش تصویر کرده اند) و افق روشنی از تشکیل خانواده و مسئولیت مادری و تربیت فرزندان ندارد و از طرفی فشار غرایز و فضای تحریک آمیز جامعه و عادی شدن روابط ناصواب، فضای فرهنگی اطراف او را شکل می دهد، امکان لغزش و کاهش آستانه خویشتنداری و نهایتا تمکین در مقابل خواسته های شهوانی جنس مخالف در فضایی ناصواب در مورد او موضوعیت می یابد.

در جامعه در حال تغییر ما که مناسبات و روابط در آن درحال تغییرات است، القاء اینگونه مطالب که فضای پیش روی جوان را از حیث مسائل مربوط به تشکیل خانواده مخدوش می نمایاند، پتکی است بر کف نفس و مقاومت در مقابل خواسته های نفسانی غیرصحیح، و می دانید و می دانیم که آسیب پذیری جنس مونث بسیار بیشتر و غیرقابل قیاس است، یک بار لغزش از سوی او تمام سال های زندگی اش را به شدت تحت تأثیر قرار می دهد که معمولا قابل جبران نیست.

نکته مهم دیگر در تحلیل پیام های رسانه ای به ویژه در این مورد خاص اینکه لازم نیست چنین مسئله ای به صورت پرحجم بیان شود تا تأثیر داشته باشد. توضیح آنکه گاه برای ایجاد یا حذف یک گرایش، اندیشه یا رفتار نیازمند حرکتی گسترده، همه جانبه و مدت دار رسانه ای هستیم ولی گاه یک اطلاع یا سیگنال محتوایی همچون تیری، روح حساس را می شکند و نگره انسان را نسبت به موضوع یا حتی جهان و حیات تغییر می دهد و این مسئله خاص اینگونه است.

سریال چهارخانه رویکرد به این گرایش دارد و اگر علاوه بر نکات شمرده شده، نقدهای دیگری همچون، استفاده بیش از حد از «تمسخر» و پرداختن مفرط به ویژگی های منفی، تغییر آستانه حریم ها و شخصیت پردازی های ضعیف را اضافه کنیم، جایگاه این برنامه آشکارتر می شود. البته شاید بتوان نکات مثبتی نیز در آن یافت که خود رسانه به قدر کافی مبلغ و بازگوکننده آن است و در این مجال اندک همان بهتر که ناگفته ها بیان شود.

نکته آخر اینکه رسانه ملی بایستی محل ارتقاء فرهنگ عمومی جامعه باشد و نه محل تن دادن به متنزل ترین گفتارها و جوک های «پیامکی» و هجویات اینترنتی، آنها که این حوزه ها را رصد می کنند، خوب می دانند که «گفتار افغانی» موجود در «چهارخانه» برگرفته از یکی از همین هجویات اینترنتی است و تأکید تمسخرآمیز در عبارت «چه کار می کنی؟!» تکیه کلام همان هجویه چند جوان جفنگ گو است. ارتقاء فرهنگ در بستر رسانه بایستی ناظر به قله های فرهنگ باشد ونه در سطح موضوعات و نمایشهای مبتذل فرهنگی.

به هر تقدیر، بایستی هنوز حسرت طنز فاخر را که سال هاست مورد تأکید و توجه رهبر معظم انقلاب است، بر دل داشته باشیم.

محمد حسنی