چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا

«شیرکو بی کس» در میان فلاسفه, انسانی جهانی بود


«شیرکو بی کس» در میان فلاسفه, انسانی جهانی بود

آنچه ایرانی ها و دوستان فارس زبان, می توانند از شیرکو بیاموزند, سرودن شعر نیست, بلکه انسان دوستی, عشق, علاقه به زبان انسانیت و وطن است شیرکو از این منظر, پدیده ای بی نظیر در شعر جهانی است و صدای رسای مقابله با بی عدالتی و سرمایه داری و شیوه های ایدئولوژیک استثمار انسان است, که ممکن است همان صدای خفه شده میراث کولونیالیزم باشد که به این شکل زیبایی شناختی و انسانی, از زیر لایه های خاکستر تاریخ شعله ور شده باشد

آنچه ایرانی‌ها و دوستان فارس‌زبان، می‌توانند از شیرکو بیاموزند، سرودن شعر نیست، بلکه انسان‌دوستی، عشق، علاقه به زبان انسانیت و وطن است. شیرکو از این منظر، پدیده‌ای بی‌نظیر در شعر جهانی است و صدای رسای مقابله با بی‌عدالتی و سرمایه‌داری و شیوه‌های ایدئولوژیک استثمار انسان است، که ممکن است همان صدای خفه‌شده میراث کولونیالیزم باشد که به این شکل زیبایی‌شناختی و انسانی، از زیر لایه‌های خاکستر تاریخ شعله‌ور شده باشد.

هرچند همیشه لایه‌ای از احساسات ملی‌گرایانه در اشعار شیرکو حضور دارد، اما شیرکو هرگز به دنبال ناسیونالیسم کور نبوده است، به اندازه‌ای که او، انساندوستانه و آن‌دیگری‌خواهانه از رنج‌های انسانی صحبت می‌کند و در این راه زنده‌کردن طبیعت، گیاهان، جانداران و خس و خاشاک به‌عنوان بخشی از پروژه انساندوستی وی، حضور پررنگی دارد.

شعر شیرکو شبیه منزل یا کشوری است که در عین حال بومی و کردی و دارای هویت است، در همان حال خانه‌ای است بدون هیچ دری، مرزی، یا دیواری که به همه بشریت امکان داخل‌شدن می‌دهد و غذای روحی برای تجربیات و رنج‌هایش را در آن به دست می‌آورد. همیشه برای شیرکو سخت و دشوار بود که در روزگاری دست به قلم بزند که پر از نژادپرستی و غرور ناسیونالیستی است و در همان حال ناسیونالیست مغروری نباشد که به تاریخ پر از افتخار و سلسله پادشاهی‌ها و میرنشین‌های کردستان افتخار کند تا از این راه اکنون خود را ثابت کند، (کاری که ناسیونالیست‌های متعصب انجام می‌دهند). بلکه او همواره در اشعارش، زمان فعلی فعالیت و رنج بشریت و ملتش را تبدیل به عشقی برای ماندن و اثبات وجود انسانی، به‌عنوان موجودی فعال نه موجودی ذلیل، تبدیل می‌کرد. زمانی که پانورامای شعر شیرکو را می‌نگری، به‌خوبی احساس می‌کنی که نیازی به این نیست که این انسان کرد باشد تا دوستش داشته باشی، چون او از هزاران هویت و دیدگاه موجود در آثارش، تنها یک دیدگاه و جهان‌بینی کردی و ویژه دارد و بعد از آن همچون ماهی سیاه کوچولوی آزادی تمام تاملات و خیالات خویش را از درون دهلیز خیال بر دیده نگاه انسانیت پخش می‌کند. از این دیدگاه، شیرکو آینده بسیار روشن‌تری خواهد داشت همچون مدت کوتاه زندگی‌اش و حضور فیزیکی او در کردستان و سلیمانیه، مرز و مانعی برای جهانی‌شدنش نشد.

شیرکو بدون اینکه فیلسوف باشد، آراسته و نگاه دیگری به آن‌دیگری‌خواهی و همسایگی و همراهی و آن‌دیگری‌شناسی تعیین کرد. او هرگز میراث کینه از ملیت‌های بالادست برایمان به جای نگذاشت، اما مداوم به ما یادآوری کرد که لازم است مجرمان محاکمه شوند، نه‌تنها به جرم انسان‌کشی و انکار وجود انسان کرد، بلکه به جرم تخریب محیط‌زیست، کوچاندن حیوانات و تخریب محیط‌زیست انسانی. او قبل و همزمان با فیلسوفانی همچون لویناس، دریدا، پاول رکور، انسانی جهانی بود، که با شعر دغدغه‌ها و مسایلی را مطرح کرده است که بنیاد فلسفی این فیلسوفان را شکل می‌دهد و مرزهای میان عرفان شرقی و عقلانیت غربی را به هم نزدیک می‌کند. او در آن واحد، توانست از شعر، چه در فرم تقلیدی آن و چه در فرم مدرن و باز آن، وسیله و هدفی بیابد که بشریت از آغاز خودآگاهی و احساس به وجود خویش، پیگیرش بوده است.

شعر شیرکو بی‌کس، قبل از هر چیزی شعر معناست و محتوای انسانی و انقلابی و آزادیخواهانه دارد. تجمیع وسیله و هدف، ایجاد هارمونی و هماهنگی در حد معنا و زیبایی‌شناسی، آشتی‌دادن فرم و محتوا، تکمیل ظاهر بیرونی زبان با امواج موزیکال درونی، از هنرهای بزرگ شیرکو بی‌کس بود. او از لحاظ عاطفی، خیال و مسیر فکری در شعر کردی، آمیخته‌ای است از نالی و محوی، در تجربه غربت و دورافتادگی زبانی، بیشتر شبیه نالی و در تجربه روحی و معنوی، در موسیقی زبان و در رقص واژگانش دارای ریشه پررنگ محوی است، این شیوه شعری، ادامه همان موسیقی‌سازی در زبان است که نزد مولانای رومی و حافظ شیرازی و حتی بیدل دهلوی دیده می‌شود و کلمه در چارچوب بیت و جمله، پوست می‌اندازد و نوشدن خیال به دنبال دارد و امید در افقش نور می‌پراکند.

این شیوه شعری و تداوم آن در شعر مدرن شیرکو بی‌کس، نشانه نزدیکی تجربه‌ زیبایی‌شناسانه و معنوی و روحی و عریانی تاریخی و دور و دراز این ملیت‌ها با هم است، که می‌توان از بنیاد آنها، عشق انسانی و گذشت و زندگی مسالمت‌آمیز نهاده شود، متفاوت از آنچه اکنون در خاورمیانه در حال اتفاق است. از لحاظ زیبایی‌شناسی نیز، شیرکو، دانش‌آموز گوران است، اما زیبایی‌شناسی گوران در مسیری طبیعی قرار دارد، از بعد هجومی به سمت زیبایی‌شناسی دفاعی کشیده می‌شود، او همچون گوران، با جهان اطرافش هم‌احساسی نمی‌کند، بلکه یکسره جهان اطراف، خس و خاشاک، برگ، باران، درخت، سنگ، غبار و باد و توفان، زمان و مکان به تمامی به سخن درمی‌آورد و آنان را انسانی می‌کند. نزد شیرکو، طبیعت موضوع یا ابژه جدا از موجود فاعل دارای احساس نیست، بلکه مکمل سوژه موجود است و باهم در دیالوگ مستقیم زنده هستند.

از دیدگاه محتوای معاصر شعری، چه در مسیر افقی و چه عمودی، همچنان که در ظاهر و موضوع، در سطح جهانی و منطقه‌ای، شیرکو تلفیقی از نرودا، لورکای بزرگ، شاملو، محمود درویش و ماگوت و کسان دیگری‌است، بدون اینکه ویژگی‌های خویش را گم کند، این نیز موجب می‌شود آثار شیرکو مایه چندین تحقیق ادبی و استاتیکی و فلسفی تطبیقی را در خود جای دهد، شیرکو در شعر و زبان کردی، همچون فرش رنگارنگی می‌ماند ساخته دست دختران کرمانشاه و سنندج و سلیمانیه و دیاربکر و قامیشلو، با رنگ و ویژگی خویش باقی می‌ماند و شناخته می‌شود حتی اگر عنوانش نیز پنهان باشد.

من مطمئنم آنچه در آینده در ایران و اطراف، که کمتر اسیر چارچوب‌های ایدئولوژیک است و بیشتر به دنبال هویت فعال خود می‌گردد و با نگاهی جهانی و دنیاشناسانه، به انسانیت خویش می‌نگرد، بیشتر سراغ شیرکو می‌آیند، تا نسل‌های قبلی که عینک ایدئولوژیک و قضاوت‌های عجولانه و نگاه نژادپرستانه اجازه نمی‌داد موضوع و درون شعر شیرکو را ببینند، که از انسان‌ها و کرد و کردستان بیشتر نیست.

برای کسانی که به علت زبانی شعر شیرکو را نمی‌فهمند، پیشنهاد می‌کنم به ریتم و صدای موسیقی او گوش فرا دهند، آنجاست که جایگاه بلند زیبایی‌شناختی او را درک می‌کنند، که در زمان حساسی فوت شد و نزد دوستان شاعرش شتافت، شعرایی که نباید در یک کشور و مزار به خاک سپرده شوند، بلکه لازم است در گورستانی فرضی یا نمادین، اشتراکی نزد تمام سرزمین‌ها و نزد تمام ملل آزادیخواه داشته باشند.

ریبوار سیویلی