پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

گمشده در هزارتوی مدار صفر درجه


گمشده در هزارتوی مدار صفر درجه

نگاهی به فیلم سینمایی «پس کوچه های شمرون»

نقد نوشتن؛ آن هم بر آثار مشعشع و درخشان و شاهکاری مثل «پس کوچه های شمرون» و امثال و اقرانش، که یکی پس از دیگری روی پرده می روند و پایین می آیند و مردم آنها را پس می زنند و زخمی بر زخم های سینمای ایران افزوده می شود و... قبول کنید که کار خوشایند و دلچسبی نیست.

البته نقد، تیغ عقل و دل است و وظیفه کسانی که لابد «عقل» و «دل»ی برایشان باقی مانده.

اما با این حال و گرچه وظیفه و تکلیف و البته «عشق» ما منتقدان، نقدکردن آثار هنری است؛ اما با این وضعیت و شرحی که رفت، اساسا سینما و نقد و تحلیل و ...و چیزهایی از این دست، تبدیل به یک کابوس شده است که معلوم نیست کی و چگونه و چطور می شود اصلاحش کرد و اوضاع را مرتب نمود یا اینکه از شرش خلاص شد! بگذریم.

باری؛«پس کوچه های شمرون» جدیدترین ساخته کامران قدکچیان پس از فیلم هایی چون «سوغات فرنگ» (۱۳۸۴) ، «فاصله» (۱۳۸۸) و «دختر شاه پریون» (۱۳۸۹) است.

ساخته های پیشین قدکچیان، چندان کارنامه پر و پیمان و قابل دفاعی را برای او رقم نزده است. فیلم های متوسط رو به پایینی که گاه در ایستگاه «سوغات فرنگ» به کلی به محصولاتی بی چفت و بست و درهم و مغشوشی منتهی می شوند و گاه در «فاصله» به بساز و بندازی نائل می آیند و گاهی هم به بلای سانتی مانتالیزم سطحی و فیلمفارسی گونه ای از جنس «دختر شاه پریون» منجر می گردند.

او نشان داده است که در امر فیلم سازی یک نیم نگاه یا شات هم تمام نگاه جدی به موضوع گیشه دارد و این گیشه نگری و بلیط محوری نه تنها وجه اقتصادی را به موضوع اصلی بدل می کند بلکه رهاوردهای ساختاری و محتوایی هم بر فیلم و فیلمساز تحمیل می کند.

به عبارت دیگر کار به جایی می کشد که نوعی وفاداری و وامداری و رهانت خاص و عمیق و یکپارچه ای به این موضوع گیشه بر کلیت و جزئیت فیلم و فیلمساز سایه می افکند و همه چیز سینمای ایشان را تحت سیطره و تسلط خود می گیرد.

در این جریان، همه چیز در اتمسفر گیشه و جذابیت های کاذب رخ می دهد. حتی در جایی که موضوعی به ظاهر فرهنگی و پدیده ای فکری هم مد نظر باشد چیزی مثل «سوغات فرنگ» - که البته معلوم نبود جایگاه فرنگ در آن دقیقا از کجا و با کدام محور و منظری است- باز هم این سیطره و تفوق و تسلط گیشه ای و کاذبیت «جذب مخاطب به هر قیمتی» دیده می شود.

و البته در همین اثر آخر هم ؛ باز، کماکان.

مشکل اصلی به قول دوستان منتقد و صاحب نظر شاید- که نه، حتما- فیلمنامه است. اما بی تردید یکی از ریشه ای ترین مباحث که گام اصلی منتهی به نوشتن فیلمنامه محسوب می شود مقوله فکر و اندیشه است.

اینکه نویسنده فیلمنامه با کدام اندیشه و در چه منظومه فکری می نویسد؟ او به چه می اندیشد و ذهنش درگیر چیست؟ دغدغه اش کدام است؟ درگیر چیست؟ چگونه؟و چرا؟«پس کوچه های تهرون» تصمیم دارد به معضل اختلاف جوان ها باهم بپردازد؟ با این شیوه و رویکرد؟ چرا میزانسن های فیلم این گونه است؟ جذابیت کاذب چهره های سینمایی در خدمت گیشه یا استعانت از مولفه های بصری برای روایت بهتر یک مقوله فرهنگی و اجتماعی؟ حرف حساب فیلم را از دل ادعاهای فرهنگی اش بیرون بکشیم یا از لابلای ادا و اطوارهای نخ نمایش درک کنیم و بدان پی ببریم؟

کلیشه عبدی و شریفی نیا و استخری که حالا دیگر می توان گفت بازیگرانی از دست رفته و سنبلکار و تکراری شده اند، چه دردی از سینمای بیمار ایران درمان می کند؟ این همه تعجیل و سنبل و کلیشه در دکوپاژ و چیدمان و بازی ها و روایت فیلم، مال چیست و چرا؟و البته این کلیشه های نخ نما و مهوع فیلمفارسی های مد روز!

سعید رضایی