جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

در جستجوی کودکی از دست رفته


در جستجوی کودکی از دست رفته

به مناسبت روز جهانی کودک

نیل پستمن، مولف کتابی است با عنوان «زوال دوران کودکی» که صادق طباطبایی آن را با عنوان «نقش رسانه‌های تصویری در زوال دوران کودکی» ترجمه کرده و از سوی انتشارات اطلاعات به چاپ رسیده است.

به مناسبت روز جهانی کودک با نگاهی به مباحث مطرح در این کتاب ارزشمند که اگرچه به قلم یک متفکر غربی آمریکایی نگاشته شده، اما سراسر انتقاد از فرهنگ رسانه ای آمریکا و اعتراض به تبعات ویرانگر آن است به جستجوی نقش جهان ارتباطی جدید در ربودن گوهر طفولیت از زندگی انسان می‌پردازیم.

اعتراف صادقانه نویسنده در کتاب قابل توجه است. او هیچ چاره‌ای برای مشکلی که به دنبال طرح و تبیین آن است، نمی‌شناسد و قصدش نه ارائه راه‌حل بلکه تنها بیان مشکل است. پستمن در پیشگفتار کتاب در این باره می‌نویسد: «در این کتاب به یک سؤال اساسی و پراهمیت نخواهم پرداخت و آن: حال که با این پدیده «زوال کودکی» مواجه هستیم، چه می‌توانیم انجام دهیم؟ دلیلش هم این است که پاسخی بر این سؤال ندارم.»

این ابراز درماندگی پستمن از ارائه چاره برای این معضل مهم، وضع را از آن که در وهله نخست به نظر می‌آید تراژیک‌تر می‌نماید و این خود نشان از عمق فاجعه دارد. پستمن ادامه می‌دهد: «هرگز تصور نمی‌کردم به معضل و مسأله‌ای برخورد کنم و آن را طراحی و موشکافی کنم ولی مجبور به اعتراف گردم که قدرت و توان من برای یافتن راه چاره از حد همان تشخیص درد و موضوع بحران فراتر نمی‌رود.» خوشبختانه یأس پستمن جنبه عمومی ندارد و ما می‌توانیم جامعه خود را دست کم تا حدودی از این قاعده کلی مستثنا بدانیم؛ چراکه به گفته مترجم کتاب، اگرچه «جامعه آمریکا به طور مطلق و پاره‌ای جوامع اروپایی به گونه‌ای نسبی در این دام افتاده‌اند؛ اما ما هنوز فرصت را کاملا از دست نداده‌ایم.»

معضلی که آن را با عنوان زوال دوران کودکی می‌شناسیم عبارت از این است که به موجب گسترش افسارگسیخته امکانات ارتباطی و عدم تناسب پیشرفت‌های تکنولوژیک با نیازهای واقعی نه کاذب بشر و در نتیجه عدم کنترل و نبود نظارت بر تکنیک، لطافت و زیبایی دنیای پر رمز و راز کودکی دستخوش انحراف و اعوجاج گشته و احساس کاذب بزرگسالی و بلوغ و عوارض بیمارگونه ناشی از آن، جایگزین کنجکاوی کودکانه و شادابی کشف راز و رمزهای زندگی و تحرک و پویایی سازنده حاصل از آن شده است یا به تعبیر تمثیلی نیل پستمن، ما کودکان خود را با آشنا کردن با میوه بلوغ، از بهشت کودکی به درآورده‌ایم و آنها را از باغ و بستان کودکی به کارگاه خشن بزرگ‌ترها تبعید کرده‌ایم.

برخی از نتایج این احساس زودهنگام بلوغ یا به عبارت دیگر این هبوط کودک از بهشت کودکی، عبارتند از: تبدیل بازی‌های کودکانه نشاط‌آور و بی‌تکلف به مسابقه‌های قهرمانی و بازی‌های ورزشی آکنده از قوانین و مقررات بی‌انعطاف، آگاهی زودهنگام کودکان از اسرار مگوی دنیای بزرگترها و مناسبات اختصاصی شرایط بزرگسالی از روابط بین زن و مرد گرفته تا ناهنجاری‌های اجتماعی از قبیل تجاوز و خشونت و لاابالی‌گری که از نتایج آن پایین آمدن روزافزون سن بزهکاری و رنگ باختن ارزش‌های اخلاقی در میان کودکان و نوجوانان است، تغییر زبان گفتاری کودکان و در کنار آن به محاق رفتن ادب و احترام نسبت به بزرگسالانی که دیگر برای کودک قابل اعتماد و تکیه نیستند، چراکه اگر زمانی فاصله‌ای میان کودک و بزرگسال بود و رمز و رازی در عالم بزرگسالی که کودک، کنجکاو دست یافتن به آن بود، در عصر انفجار ارتباطات هرچه بزرگسال می‌داند کودک چه بسا کامل‌تر و بیشتر و دقیق‌ترش را می‌داند، تغییر مشهود طراحی لباس کودکان که روز به روز به پوشش بزرگسالان نزدیک‌تر می‌شود و بخصوص در مورد دختران خردسال که به لحاظ جسمی فاصله بسیاری تا بلوغ دارند شکلی زننده دارد و به طور کلی بیگانه با معصومیت ویژه دوران پاک کودکی است و... بسیاری عوارض و نتایج غم‌انگیز دیگر که یادآوری هر یک افسوسی اندوهناک در دل می‌افروزد و زخمی عمیق در وجدان می‌نهد، صد البته برای آنان که هنوز فطرت الهی و وجدان انسانی خود را به زرق و برق مظاهر فناوری این نماد امروزی بیداری شیطان نفروخته‌اند. فناوری، خداوند بشر امروز است و وابستگی به مظاهرش آیین پرستش این خداوند جدید.

پستمن درباره این خداگونگی فناوری در جهان امروز می‌نویسد: «اینک آن بهشت جاوید در روی زمین تحقق پیدا کرده است. هر کجا بهشت است، نشانی است از پیوند وجدان انسان‌ها با خداوند. حال در روی زمین و در این بهشت، نقش خدا را در کجا و در چه چیز باید دید؟ بدیهی و مسلم است که در الهه صنعت و مواهب صنعتی. تکنیک مساوی می‌شود با خداوند نعمات و مواهب الهی، در قالب تولیدات و فرآورده‌های تکنیکی رخ می‌نمایند. انجام عمل صالح و کار نیک که موجبات عنایت و هدایت و پاداش الهی را فراهم می‌کند، جای خود را به بهره‌وری از تولیدات تکنیکی می‌دهد.» این همان مصیبت عظمای زندگی بشر جدید است که نه فقط بر زندگی انسان‌های بالغ و ذی‌اختیار که از آن هولناک‌تر بر حیات کودکان معصومی اثر می‌گذارد که به دلیل صغر سن هنوز مسوول اعمال و رفتار خود نیستند. از همین روست که پستمن می‌گوید: «تجاوز بزرگسالان به حریم قدس کودکان، جنایت‌بارتر از اعتراض و عدم توجه کودکان به آداب و سلوک اجتماعی است.»

ما با ارائه فناوری به کودکان،‌آنها را زودهنگام با میوه بلوغ آشنا کردیم و در نتیجه سبب هبوط آنها از بهشت کودکی به کارگاه خشن بزرگ‌ترها شدیماما نقش تلویزیون به عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین رسانه تصویری تأثیرگذار بر زندگی عامه مردم این روزگار در زوال دوران طلایی طفولیت چیست؟ یا به عبارت دیگر تلویزیون که بیش از همه دیگر رسانه‌ها روند زوال کودکی را تسریع نموده چگونه به تعجیل این واقعه سوگناک یاری می‌رساند؟ نگارنده پس از بحث مفصل در اطراف این مساله چنین نتیجه می‌گیرد : «تلویزیون دیواره‌های حایل میان جهان کودک و دنیای بزرگسال را از میان برداشته است؛ و این، از ۳ راه مرتبط به هم صورت می‌گیرد:

▪ نخست آن که درک و فهم پیام آن نیازی به راهنما ندارد،

▪ دوم این که نه عنصر تفکر و نه حالت جسمی خاصی را نظیر ساکت و مرتب نشستن در کلاس درس طلب نمی‌کند

▪ بالاخره سوم آن که هیچ گونه درجه‌بندی و تقسیم‌بندی ویژه‌ای برای تماشاچیان خود در نظر ندارد.» پستمن در ادامه بیان می‌دارد از آنجا که اطلاعات و پیام‌های ارسالی از طریق تلویزیون برای همه یکسان است، دیگر رمز و راز و ماجرا و پیامی نیست که در پرده اسرار بماند یا تنها به سمع و نظر تماشاچی ویژه‌ای برسد چنانکه در مقوله کتاب و شکل مواجهه با آن، این ناهمسانی لازم وجود دارد و اگر رمز و رازی از زندگی بزرگ‌ترها برای کودک و خردسال وجود نداشته باشد مقوله‌ای به نام طفولیت و کودکی نیز دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت.

اما چه چیز مسیر را برای رواج بی‌نظارتی بر تولیدات رسانه‌ای و بی‌توجهی به تأثیر مخرب این برنامه‌های به ظاهر مبرا از آثار سوء، هموار می‌سازد؟ پاسخ این سؤال یک کلمه است: لیبرالیسم. نیل پستمن برای تشریح این مساله نخست به جنبش آرمانگرایان که منظور از آن گروه اصولگرای ارتدوکس پروتستان است اشاره می‌کند که دست‌کم در تقسیم‌بندی ظاهری طرف مقابل لیبرالیسم است. پستمن لیبرالیسم را (که البته آن را با پسوند سنتی به کار می‌برد) تفریطی می‌داند که در مقابل افراط آرمانگرایان به وجود آمده، ولی با این حال موضع ضمنی او این است که اگر قرار باشد میان این دو بد، یکی را به ناچار برگزینیم و از بدتر احتراز کنیم می‌بایست طرف آرمانگرایان را بگیریم، چراکه پیروان لیبرالیسم سنتی که این آرمانگرایان، آنان را اومانیست‌های مادی‌گرا می‌نامند، نتوانسته‌اند در هیچ مقطعی از زمان، گام‌های اساسی و انساندوستانه بردارند.

این مدعیان حافظ آزادی‌های فردی، به عوض جبران مافات، امروز با شعارهای آرمانگرایان به مبارزه برخاسته‌اند و خواسته‌های آنان را برای منزوی ساختن مؤسسات مالی و سرمایه‌گذاران برنامه‌های ناسالم تلویزیونی، به استهزاء کشانده و با آن به مقابله برخاسته‌اند... اگر بتوان فلسفه‌های سیاسی را در تحولات فرهنگی جامعه سهیم و اثرگذار دانست، بدون تردید، اندیشه و اعمال آنان در تسریع روند انقراض کودکی، مؤثر بوده است. حداقل سهم و تأثیر اندیشه محوری آنان را که هرچه را که مدرن است باید پذیرفت و هر آنچه را که قدیمی است، چون عامل عقب‌گرد است، باید به دور انداخت، در سقوط فرهنگی جامعه آمریکا، می‌توان در همین تسریع روند زوال کودکی جستجو کرد.

و اما نقش جنبش آزادی زنان یا به تعبیر پستمن جنبش به اصطلاح آزادی زنان در زوال دوران کودکی. نگارنده پس از رفع سوء تفاهم در خصوص این مساله که پایمال شدن حقوق زن در فشارهای اجتماعی و سنتی امری نیست که بتوان منکر آن شد، با انتقاد از تأثیر مخرب این آزادیخواهی بر ارزش روش‌های سنتی تربیت کودک اذعان می‌کند: «علی‌رغم آن که هرچه بیشتر به نقش انحصاری زنان در تربیت کودک خرده گرفته می‌شود این واقعیت بیشتر عیان می‌گردد که تربیت کودکان و نوجوانان در گذشته که فقط و فقط منحصر به مادران بود دارای سلامت بیشتر و مواهب بارزتری بود.» و سپس اطمینان می‌دهد که سلامت شغلی و موفقیت اجتماعی کودکان و نوجوانانی که در گذشته تحت حمایت عاطفی و تربیتی مادر رشد می‌کردند به مراتب از امروزی‌ها بیشتر بوده است.

سرانجام این‌که اگر می‌پذیریم خاطره دوران کودکی روِیای شیرین همه ما بزرگ‌ترهاست، انصاف و عدالت حکم می‌کند با اعتماد خام به ارزش‌های مدرنیته و به بهانه وابستگی به مظاهر نیازافزای فناوری، کودکان خود را از نعمت تجربه و سپس روِیای این بهشت زیبا محروم نکنیم. بر ماست که اینک صدای دادخواهی بی‌رمق بقایای دنیای کودکی را که در چنگال دیوهای خوش خط و خال فناوری گرفتار آمده بشنویم و تا دیر نشده به نجاتش بشتابیم.

آزاد جعفری