چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
گاو ربایی به قصد باران
نوروز است و روزهای بهاری ؛ روزهایی که براستی میتواند فصل تولد باران یا آب نام بگیرد. روزهایی که زمان خودنمایی ابراست و باران و سیلاب و همه این ها نشان از یک چیز دارند ، آب. آب اساس آفرینش و خلقت و مایه حیات است و در تمامی جنبههای زندگی بشر دارای جایگاه خاصی است و در طول تاریخ، مردم با عزت و تکریم به چشمهها و آبهای معجزهگر نزدیک و در مراسم مذهبی، اهمیتی خاص برای آن قائل میشدند.
آب در فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی تمامی مذاهب و ادیان مختلف نیز نمود ویژهای دارد؛ چنان که روشهای متفاوتی برای تقدس آب وجود دارد. هندوان رود گنگ، مصریان رود نیل، کلدانیان رود فرات، یهودیان و مسیحیان رود اردن و اسلام تمامی آبها و رودها را مقدس میشمارند.تاریخنگاران یونانی نوشتهاند ایرانیان دستهای آلوده خود را با آب روان نمیشستند و با کسانی که قدر آب را نمیدانسته و با کسانی که این مایه حیات را بیهوده هدر میدادند، بشدت برخورد میکردند. یونانیان نیز خدایان را زاده آب میدانستند.
در ادیان ایران باستان، آناهیتا ایزدبانوی آب یا الهه آب از اهمیت ویژهای برخوردار است و مطابق آیینهای سنتی در ایران باستان، روز دهم از آبان را روز جشن آبانگان مینامیدند و به افتخار ایزدبانوی آب (آناهیتا) آیینهای ویژهای در معابد آناهیتا برگزار میکردند. خداوند متعال در قرآن کریم (سوره حج) طراوت و زیبایی و دلنشینی طبیعت را در گرو وجود آب میداند.
حضرت علی ع نیز در نهجالبلاغه میفرماید: خداوند متعال از آب متراکم دریا، موجودی خشک و جامد به وجود آورد و سپس از آن قشرهای جدا از یکدیگر ساخت و هفت آسمان از آن قشرهای جامد گسترده است. و از همین جا پیداست که آب پس از اسلام نیز در ایران جایگاه رفیعتری پیدا کرد و حتی در نقاطی از ایران، وقتی عروسی را به خانه داماد میبرند، عروس به هر آب روانی که میرسد بخشی از مهریه خود را به آب میبخشد.
آب روشنایی است و باران باید ببارد تا آب جاری شود. وقتی به آداب و رسوم مردم مناطق مختلف ایران نگاهی بیندازیم، درخواهیم یافت آیینهای ویژهای برای باران خواهی یا بند آمدن باران وجود دارد. این آیینها چه در لرستان و چه آذربایجان و چه در خراسان و چه در کرمان و چه در قزوین و چه در مازندران و گیلان نشان تقدس آب است و باران. بسیاری از آیینهای باران خواهی یا باران کاهی همچنان در مناطق دورافتاده ایران بیش و کم اجرا میشود که برخی از آنها آیینی مذهبی است و پارهای هم به باورهای چندان عمیق شبیه است.
● چومچه خاتون
یکی از آیینهای معروف در آذربایجان، رسم چومچه خاتون یا چومچه خاتن است. آذربایجانیها به قاشق چوبی چومچه میگویند. مردم هنگامی که با کم آبی و عدم نزول باران مواجه میشوند، پارچهای رنگین به چومچه میبندند که نشانی از خاتون است. پس از آن کودکان و نوجوانان با بلند کردن چومچههای رنگین، در کوچهها به راه میافتند و سرودهای باران خواهی سر میدهند. عدهای نیز با طبل و دهل چومچهگردانان را همراهی میکنند. بارانخواهان ضمن بارانخواهی در شهرها و روستاها میچرخند و وقتی به در خانهای میرسند، انعام دریافت میکنند.
در روستاهای جلفا در کنار رود ارس باران خواهان وقتی به دم در خانه میرسند وسایل مورد نیاز پختن آش را جمعآوری میکنند تا در پایان مراسم، آش باران پخته شود.
باران خواهان میخوانند:
چومچه خاتئن نه ایسته ر / آلله دان یاغئش ایسته ر/ الی خمیرده قالمئش / بیرجه قاشئق سو ایسته ر
آلا داغئن بولوتو/ یتیم لرین اومودو / آلله سن یاغئش ایله / آرپا، بوغدا قورودو
قئزلار باغا گئده ریک / گول درماغا گئده ریک/ سن یاغئش اول من بولوت / یاغا یاغا گئده ریک
یاغئشئم یاغ یاغ که کیلیم اوزانسئن / آنامئن بیر دونو وار یاغئشا بویانسین
ترجمه: چومچه خاتون چه چیزی میخواهد/ او از خداوند طلب باران میکند/ دستش در خمیر مانده است / و تنها یک قاشق آب میخواهد.
ای ابر کوهستان / و ای امید یتیمان / ای خدای بزرگ تو بارانی بفرست / که خوشههای جو و گندم در مزارع از تشنگی خشکیدند.
دختران، به باغ میرویم /برای چیدن گل رهسپار میشویم / تو باران باش و من ابر گردم / و در حال باریدن برویم. باران ببار و ببار تا کاکلم دراز شود/ مادرم پیراهنی دارد ببار تا آن پیراهن خیس باران شود.
باران خواهان آذربایجانی پس از جمعآوری نیازمندیهای پخت آش، به جای بلندی میروند و شروع به پختن آش میکنند. آنها آنقدر منتظر میمانند تا در حین پخت آش، باران ببارد. اگر باران نبارد، کسی لب به آش نزده و آن را در جای بلندی روی زمین خالی میکنند.
اگر باران ببارد، باران خواهان ضمن خوردن آش باران، شادی کنان به روستا باز میگردند.
● عروسی قنات
بارانخواهی در میان مردم کویر رواج ویژهای دارد و به دلیل کم آبی در این مناطق، آیینها در این زمینه به ۲ شیوه فردی و گروهی برگزار میشود.
از جمله رسوم فردی آیین باران در کویر میتوان به گذاشتن قیچی در زیر ناودان و وارونه گذاشتن بیل در آبراه ها و نوشتن نام ۷ یا ۴۰ و گره زدن ریسمان و آویختن آن از ناودان اشاره کرد.
آیینهای گروهی باران خواهی در کویر نیز به چند شکل برگزار میشود که عروسی قنات، چمچه گلین و نماز استسقاء یا نماز باران از جمله آنهاست.
در عروسی قنات، مردم از یک زن بیوه یا دختر خانهای خواهش میکنند عروس شود. پس از موافقت وی، عروسی مطابق با عروسیهای معمول و با همان جزییات برای وی برگزار میکنند. مردم شادیکنان با ساز و دهل عروس را به کنار قنات میبرند و او را عقد میکنند. گفته میشود گاهی نیز کوزهای پر از آب قنات مورد نظر به منزلی مسکونی آورده و به جای بردن عروس به کنار قنات، این مراسم را در منزل برگزار میکنند.
عروس باید پس از مراسم، به درون آب برود و آب تنی کند.
زن نماد زایش و زایندگی است و با این مراسم، مردم به نوعی سعی دارند آب را که به زایندگی و آفرینش شهره است، طلب کنند.
مردمشناسان میگویند عروس قنات رسمی کهن است که احتمالا درگذشته رسمهای مشابهی مانند عروس چشمه و عروس رود هم برگزار میشده است.
● چمچه گلین (عروس باران)
چمچه همان چومچه آذربایجانیهاست که به قاشق بزرگ چوبی میگویند. کودکان لباسی به تن چمچه کرده و او را به شکل عروس در میآورند. یکی از بچهها، عروس باران را به دست گرفته و جلو میافتد و بقیه به دنبال او، بارانخواهی میکنند. در چمچه گلین نیز مانند چمچه خاتون، کودکان، حبوبات و مواد خوراکی جمع میکنند و آش میپزند.
این مراسم در مناطق مختلف ایران نیز به نامهای دیگر برگزار میشود. در گیلان به رسم مشابه چمچه گلین، کتراگنشه و در بوشهر، عروس زشت میگویند.
● پنجاه بدر
قزوینیها هم بعدازظهر پنجاهمین روز سال به مصلای شهر میروند. این مصلا در باغهای بادام جنوب شرقی شهر قرار دارد. اکنون بخشی از آب انبار قدیمی مصلا باقی مانده است. مردم پس از خواندن نماز باران، به طرف آب انبار میرفتند و پس از نیت کردن، سنگریزه به دیوار آجری آب انبار میزدند و سعی میکردند به دیواره بچسبد. مردم معتقدند اگر سنگ به دیواره بچسبد آنها به زودی به آرزویشان میرسند.
● کوسه گلین (عروس کوسه)
قزوینیها رسم دیگری هم برای باران خواهی دارند که به آن کوسه گلین یا عروس کوسه میگویند. ماجرا به این ترتیب است که پیرزنی، با پارچههای کهنه و مندرس، عروسکی درست میکرد و در کوچهها به راه میافتاد. بچهها هم او را در این مسیر همراهی میکردند. پیرزن و همراهان به در هر خانهای که میرسیدند حبوبات و سبزی و دیگر مواد موردنیاز برای پخت غذا و آش باران را جمع میکردند.
مردم معتقدند بیتردید با انجام این رسم، باران خواهد بارید.
● شیلان شیلون
مازندرانیها وقتی باران نبارد، رسمی ویژه برای آن برگزار میکنند و اگر هم باران زیاد ببارد، باز رسمی ویژه آن دارند.
مردم در هنگام خشکسالی، مراسم شیلون یا شیلان به راه میاندازند. ابتدا اهالی مواد اولیه پخت شیربرنج و آش باران را جمع میکنند و پس از قول و قرارهای اولیه روانه امامزاده یا تکیه یا مسجد میشوند. زنها پس از پختن آش، شروع به خواندن دعا میکنند.
آب پاشیدن به روی فردی سید یا گذاشتن پایه منبر بخشی از این مراسم به شمار میرود.
وقتی هم باران زیاد ببارد و مانع کشاورزی شود، زنان جمع شده و به طور دستهجمعی میخوانند: باران کو/ باران بیپایان کو/ گندم که زیر خاکه/ از تشنگی هلاکه/ یا سلیمان/ روز آفتاب و شب باران.
اگر باران بند نیاید و چند روز ادامه پیدا کند، پسر بچهها، به قوطیهای حلبی نخ بسته و در کوچههای روستا به راه میافتند. آنها ضمن حرکت به طور دستهجمعی میخوانند: قوطی قوطی آفتاب کن/ یک مشت برنج تو آب کن/ ما بچههای گرگیم/ از سرمایی بمردیم/ یا قرآن یا کتاب/ فردا بشه آفتاب.
گاهی نیز پسر بچهها برای بند آمدن باران، در کوچهها به راه میافتند و گل و لای کوچهها را با چوب به هم میزنند و میخوانند: امروز آفتاب / فردا آفتاب/ پس فردا آفتاب.
● حلیم باران
مردم قم وقتی باران نبارد و خشکسالی بشود، دست به دامان امامزادهها میشوند و گوسفند قربانی میکنند. آن گاه گوشت قربانی را تقسیم میکنند.
گاهی نیز با جمعآوری پول از مردم، گاوی را خریداری کرده و حلیم باران میپزند و در میان مردم خیرات میکنند.
● رقص باران
تربتجامیها معتقدند اگر در زمان خشکسالی و کمآبی رقص باران انجام شود، بیچون و چرا باران خواهد بارید. در این روز لباسهای رنگی میپوشند و این رسم را به اجرا درمیآورند.
● چولی قزک
خراسانیها هم شیوه خود را در باران خواهی دارند. گاهی به مصلی میروند و آنجا دو رکعت نماز استسقاء میخوانند و گاهی یک سطل آب در پاشنه در امامزاده محل میریزند. گاهی هم منبر مسجد را به نیت آن که تشنه است در رودخانه میاندازند. آش میپزند و میان فقرا تقسیم میکنند. گاهی هم از روی پشتبام روی خر سیاهی آب میریزند.
اما مهمتر از اینها گاه مراسمی مفصلتر برگزار میکنند که به طور گروهی شکل میگیرد. کودکان و اغلب پسران، در این مراسم نقش اساسی دارند. آنان خری را لباس میپوشانند و به حمام میبرند.
بین راه هم میخوانند:
«چولی قزک» بارون کن/ بارون بی پایون کن/ گندم به زیر خاکه/ از توشنگی هلاکه / گلهای سرخ لاله/ از توشنگی مناله/ چولی قزک، بیا بیا/ با ابرای سیاسیا/ بارون بیا جر جر/ تو نودونا شرشر. (زنده یاد دکتر شکورزاده/ آداب و رسوم مردم خراسان)
● لوک بازی
کرمانیها (روستای رابر بافت) وقتی باران نبارد، کسی را از میان خود انتخاب میکنند تا لوک شود. لوک باید نمد چوپانها را به سر و کپنک پارهای به تن کند. طناب کنفی از الیاف خرما هم به جای کمربند میبندد و با صورت سیاه و زنگولهای به گردن میافتد به میان کوچهها. مردم دنبال او راه میافتند و شعر میخواندند. لوک، مدام زنگوله را به صدا درمیآورد و مردم میخواندند:
لوک مالوک هزار/ خیمه زده در مرغزار/ الله خدا بارون بده/ بارون بی پایون بده/ گندم به اربابون بده/ جو به خردارون بده/ ارزن به مرغ دارون بده/های لوک.های لوک.های لوک. هوهوهو.
مردم به محض رسیدن لوکخوانان به نزدیکی منازلشان، ظرف آبی را روی سر لوک خالی میکردند. در شب دوم هم سوزن میخواستند از اهالی و در شب سوم، از در هر خانهای کاسهای آرد جمع میکردند و به طرف حسینیه قلعه میرفتند.
وقتی خمیر را ورز دادند، مهره سبزی به میان آن میانداختند. پس از ورز آمدن خمیر، کماج میپختند و به اهالی میدادند. مهره سبز از میان کماج هر کسی درمی آمد معلوم بود او مسبب خشکسالی است. بقیه کماجشان را میخوردند، اما صاحب مهره سبز را به بیرون برده و به درخت میبستند و او را با تسمه حسابی میزدند.
زدن آنقدر ادامه پیدا میکرد تا یکی از میان جمع بیرون برود و ضامن شود. ضمانت کردن دوره داشت و اگر پس از دوره ضمانت، باز باران نبارد، صاحب مهره سبز را میگرفتند و به درخت میبستند. (برگرفته از تحقیق سهراب فرسیو)
● بار بارونی
بوشهریها هم در کوچه و خیابان به راه میافتادند و ضمن جمعآوری وسایل مایحتاج پخت آش بارون، دعای باران یا باربارونی را میخواندند:
بار بارونی/ شار شارونی/ الله تو بزن بارون/ سی مای ایالوارون/ بار بارونی/ شار شارونی/ مشت جوی داشتم/ سر تلی کاشتم/ مشتش مو و مشتیش تو/ مشتیش خیر بارونی/ الله تو بزن بارون/ سی ما ایالوارون/ تا بریم قبله دعا/ بلکه خدا رحمش بیا/ اومبارا او نداره/ خدا بده/ جفته نونی نون نداره/ خدا بده.
● چل کچلان
در ایل بختیاری هم رسم است وقتی باران زیاد ببارد، رسم «چل کچل» را برگزار میکردند. این رسم به این شکل بود که نام ۴۰ نفر از کچلهای روستا و اگر در جایی ۴۰ کچل نباشد، هر کچلی را که میشناسند چوبی به نام آنها با خود میآورند. کچلها را میبندند و آنها را کتک میزنند و از خدا میخواهند دیگر باران نبارد.
پسر یا دختر ارشد کچل به کنار پنجره یا بالای پشت بام میرود و شروع به خواندن شعر میکند:
چل کچلم به داره/ ای خدا بارون نباره/ نوری رنگش زرده/ او سیل مانه برده.
ترجمه: چهل کچل من بسته به زنجیر است/ ای خدا رحم کن باران نبارد/ پسر بزرگ رنگش زرد است/ آب سیل زیاد است.
● آب دزدی
قمشهایها هم رسم زیبایی دارند که کمتر درباره آن تحقیق شده است. تا آنجا که میدانیم، مردم در اولین جمعه پس از سال، پول جمع میکردند و به مرد زندار که همسرش را خیلی دوست داشت، میدادند. این فرد باید خیلی خوب میدوید.
این مرد صبح روز شنبه پیش از طلوع خورشید، کوزه یا مشکی را که سیدی به او میداد برمیداشت و به یزدخواست میرفت.
وقتی آب را میدزدید، بیرون ده کمین میکشید تا فرد بیدست و پایی بیاید. میگفت آب نر رو آب موده (ماده)/ دزده هم با مشک و کوزه، آن وقت فرار میکرد.
آب دزد نباید به پشت سرش نگاه میکرد. نباید مشک را زمین میگذاشت و اگر بین راه خسته میشد، وقت استراحت باید مشک را به شاخه درختی میآویخت. وقتی به روستا برمیگشت، میدوید به طرف چشمه و آب را داخل آن میریخت تا آب چشمه زیادتر شود.
● گاو ربایی
مردم لرستان و ایلام و کرمانشاه رسم زیبایی به قصد باران دارند که بسیار قابل بررسی است. مطابق این رسم، زنان و دختران روستای دچار خشکسالی شده و کم باران به گله گاوهای روستای همسایه حمله میکردند.
آنها پس از دستگیری چوپان، گاوها را به روستای خود برمیگرداندند. چوپان هم اگر هنگام گاوربایی مقاومت میکرد، زنان بشدت او را میزدند.
زنان پس از بازگشت به روستا، گاوها را میان خود تقسیم کرده و هر کس دنبال کار خود میرفت.
چند روز بعد، ریش سفیدهای روستای گاو زده به روستای گاوربایان میآمدند و التماس میکردند تا گاوهای آنها را بازگردانند. کسی حرفشان را قبول نمیکرد و سعی میکردند ریش سفیدها را از روستا بیرون کنند.
در همین حین، مردی ضمانت میکرد باران ببارد تا زنان گاوها را پس بدهند. زنان مهلت میخواستند و مرد مهلت را مشخص میکرد.
● دعای باران
در یکی از سالهای ولیعهدی علی بن موسی الرضاع خراسان را خشکسالی فرا گرفت. مدتی باران نبارید، به طوری که مردم هراسان بودند. مامون از امام رضا ع خواست که نماز استسقاء بخواند و از خدا طلب رحمت کند. امام رضاع پذیرفت و دستور داد مردم ۳ روز روزه بگیرند و روز سوم که روز دوشنبه بود با جمعیت انبوهی به بیابان رفت. دست به دعا برداشت و عرض کرد: خدایا تو حق زیادی از ما اهل بیت بر مردم قراردادهای و همان طور که دستور دادهای آنها به ما متوسل شدهاند و به فضل و رحمت تو امیدوار هستند و چشم به احسان و نعمت تو دارند.
پروردگارا باران رحمت بر آنها نازل کن و در این عنایت تاخیر مفرما، تنها به آنها فرصت ده که به خانههای خود برگردند.
پس از مدتی آسمان دگرگون و قطعات ابر نمایان شد. صدای غرش رعد و برق برخاست. باران بسیاری بارید و همه جا را سیراب کرد. (مناقب ابن شهر آشوب - ج ۴ - ص ۳۷۰)
یوسف علیخانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست