چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
همه دردهای ترافیك
خیلی خسته شدم. لباسهامو جلوی شیشه مترو وقتی توی تونل میره درست می كنم. سعی میكنم خودمو جمع و جور كنم. خیلی دیرم شده. ساعت ۹ شبه. وقتی یادم میافته صبح به برنامه خبری دیر رسیدم، لجم میگیره. همهاش بخاطر ترافیك بود. نیم ساعت بعد از نشست مطبوعاتی رسیدم. در و كه باز كردم همه چپ چپ نگاهم كردند. اما دیگه نمیخوام امشب دیر برسم. مطمئنا مامان دیگه نمیذاره به خبرنگاری ادامه بدم. هر روز میگه اینم شغله.ساعت مشخص نداره، حقوق خوب نداره و یك هزار دلیل دیگه.
دارم همچنان فكر میكنم كه به ایستگاه آخر میرسم. یك نگاهی به ساعت میاندازم. عقربهها دیده نمیشوند. هوا تاریك شده. خداخدا میكنم تا چند دقیقه دیگه خونه باشم. دلم میخواست الان معجزه میشد. خیلی عجله دارم. كارت مترو رو روی دستگاه خروج میذارم. چراغ قرمز روشن میشه «موجودی كافی نیست». من همین الان از این كارت استفاده كردم. آقایی كه جلوی دستگاه ایستاده میگه «باشه» ولی موجودی نداره. میگم من دیرم شده. میگم هنگام خروج هم پول كم میكنید؟ میگه «آره». چه سیستم مسخرهیی، اینو توی دلم میگم.
آقای جلو در میذاره بدون كارت زدن، رد شوم. دارم توی راهرو میدوم. ساعت وسط سالن مترو رو كه نگاه میكنم اشكم میخواد در بیاد. قیافه عصبانی مامان و بابا غرغرهای با وقت و بیوقتشان. بدون توجه به اطرافم شروع میكنم به دویدن. اینجا چی شده؟ همه آدمها روی پلههای در خروجی مترو اونجا كه ختم میشه به خیابون، ایستادن و از در بیرون نمیرن. انگار یك اژدها پشت در كمین كرد ه و آماده غرشه. تا جلوی در میروم و بیرون رو نگاه میكنم.
باران با شدت در حال باریدن است. نگران میشوم. تا سر خیابون میدوم. خیس خیس شدهام. خیابان پر است از ماشینهایی كه پشت سر هم ایستادهاند و چراغهای قرمزشان روشن است. مقصدم را پشت سر هم بدون مكث میگویم و هر لحظه خیستر میشوم. این همه ماشین با یك نفر سرنشین. ولی هیچ كس به من محل نمیدهد.
زیر نور چراغ خیابان ساعتم را كه نگاه میكنم، نزدیك است از ترس پس بیفتم. ساعت ۱۰ شب است. بعد از نیم ساعت سوار اتومبیل كه میشوم دیگر قید همه چیز را زدهام. حتی كار خبرنگاری كه خیلی دوستش دارم. مامان و بابا رو عصبانی كنار خیابان مجسم میكنم و اینكه هنوز تا در خانه خیلی راه مانده است. دلشوره گرفتهام هنوز باران میبارد. لباسهایم خیس خیس شدهاند. احساس سرما میكنم. افكارم را خوانندهیی كه بلند در رادیو میخواند، به هم میریزد. «تهران ای بهترین شهر ایران» مخصوصا ترافیكاش. این را در دلم میگویم. سر خیابان از ماشین پیاده میشوم. خوشبختانه مامان و بابا سر خیابان نیستند. تا خانه میدوم. هیچ كس خانه نیست. روی كاناپه با همان لباسهای خیس خوابم میبرد و در خواب میبینم كه باز بخاطر ترافیك به برنامه خبری نرسیدهام و سردبیر توبیخم كرده است.صدای داد مامان میآد. الان بیدارم. میگه: «تا حالا كجا بودی؟ تمام تهران رو زیر پا گذاشتیم.» با من و من میگم «ترافیك بود».
كتایون دارابی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست