شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

بحران جهانی خطرناک‌تر است یا بحران فکری‌ ما؟


بحران جهانی خطرناک‌تر است یا بحران فکری‌ ما؟

فروپاشی زنجیره‌ای اقتصادهای دولتی طی آخرین سال‌های قرن بیستم و خفت و خواری تحمیل‌شده به شهروندان کشورهای بلوک شرق در سال‌های قبل و بعد از فروپاشی تا دوران استقرار نظام اقتصادی …

فروپاشی زنجیره‌ای اقتصادهای دولتی طی آخرین سال‌های قرن بیستم و خفت و خواری تحمیل‌شده به شهروندان کشورهای بلوک شرق در سال‌های قبل و بعد از فروپاشی تا دوران استقرار نظام اقتصادی جدید،

استدلال‌های علمی درخصوص امکان‌ناپذیری تداوم یک اقتصاد دولتی را در عرصه واقعیت متجلی کرد، تا حدی که امکان دفاع از این گونه اقتصادها حتی برای هواداران و شیفتگان مکاتب چپ کاملا از بین رفت.

اما فراموشکاری انسان‌ها یکی از خصلت‌های ذاتی بشریت است و دقیقا به همین دلیل، تذکر و یادآوری همیشه به عنوان یکی از پایه‌های حفظ نظام‌های معنوی مورد توصیه است. بر همین اساس، شاید لازم باشد یک بار دیگر به صورت گذرا دلایل فروپاشی اقتصادهای دولتمدار و کمونیستی یادآوری شود تا آنان که ناآگاهانه بحران کنونی مالی در اقتصاد جهانی را با ادبیات شکست خورده کمونیستی در جهت تخریب پایه‌ها و مبانی اقتصاد رقابتی به دست گرفته‌اند، بدانند که به کدام آدرس می‌روند.

طنز جالب در این نکته است که تهاجم به اقتصاد رقابتی از زاویه امروزی آن که با اشاره به بحران مالی کنونی صورت می‌گیرد، استدلالی علیه خود مهاجم است. یادآوری این نکته ضروری است که اتکای تمام‌ پیش‌بینی‌های علمی برای شکست محتوم نظام‌های کمونیستی قبل از فروپاشی آنها، بر این نکته بود که در چنین نظام‌هایی امکان بروز علایم بیماری، ممتنع است و تنها در زمان احتضار است که می‌توان کلکسیونی از امراض متنوع را در این نظام‌ها مشاهده کرد و نجات چنین بیمارانی، اگر نگوییم غیرممکن که بسیار صعب و دشوار است و مرگ دسته‌جمعی این گونه اقتصادها در همین سال‌های نه چندان دور شاهدی بسیار گویا است. دقیقا به همین دلیل است که در ادبیات علمی اقتصاد از امکان بروز تورم، رکود، ورشکستگی و یا هر نوع بحران دیگری به عنوان نشانه‌های یک مرض و بیماری به مثابه امتیازی مثبت استقبال می‌شود تا تصحیح خطاهای انسانی در سیاستگذاری اقتصاد ممکن شود و این همان چیزی است که در اقتصادهای غیرآزاد کاملا ممتنع است.

اما نکته اصلی قابل یادگیری از بحران کنونی، آن است که منشا آن با منشا برخی از بیماری‌های اقتصاد ایران در سال‌های اخیر یکی است. اگرچه بحران جهانی با ترکیدن حباب بازار مسکن در آمریکا نمود یافت، اما منشا آن، سیاست‌های انبساطی دولت آمریکا در سال‌های پس از ۱۱سپتامبر برای مقابله با رکود طبیعی حاصل از آن بود که یک بحران طبیعی گذرا را به بحرانی دامنه‌دار تبدیل کرد؛ چرا که حبابی ایجاد نمی‌شود تا کسی در آن فوت نکند.مابقی داستان را همه شنیده‌اند. ترکیدن حباب بازار مسکن باعث ورشکستگی موسسات مالی فعال در این بازار و سرایت آن به بازارهای سهام به واسطه بی‌ارزش شدن سهام این موسسات شد که متعاقبا کاهش رشد‌های اقتصادی و درآمد ملی کشورهای درگیر بحران را به دنبال خواهد داشت و شاید به واسطه کاهش تقاضای کل باعث سرایت بحران به برخی بازارهای کالا نیز بشود که نشانه‌های آن در بازارهای نفت و فولاد پیدا است و این زنجیره تا تخلیه کامل اضافه چربی ایجاد شده ادامه خواهد داشت. بنابراین آنچه از این بحران برای ما باقی می‌ماند، فرصت‌هایی است که باید برای آنها برنامه‌ریزی کنیم و نیز تهدید‌هایی چون سقوط قیمت نفت که اگر آنها را دفع نکنیم، به میراث آشفته‌ای بدل خواهد شد و دل بستن به هر غنیمت دیگری با مبنای عقلی سازگاری ندارد.

علی میرزاخانی