سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
زندگی به ما نیاز دارد
«باید به دستهای هم ایمان بیاوریم» پیش از آن که کینه فراگیر شود و ابرهای تردید، آسمان دلمان را تیره و تار کنند. این را من میگویم که این روزها حس میکنم به دلم نزدیکترم و هر روز، هزار رکعت باران میخوانم.
این را من می گویم که تنهایی ام فراگیر است و اندوهم مسری. من که بارها از خودم تا دلت دویده ام و دست خالی بازگشته ام. من که با وضوی تو نماز می خوانم، من که آسمان آسمان بال می زنم تا بر شانه های تو ـ که خاستگاه پریان پرده نشین است ـ فرود بیایم.
این را من می گویم، مرد آرزوهای تو که با اسبی سپید آمد، با پیراهنی از بهار، با دلی از ابر که روزی هزار بار به پایت افتاد تا تو ایستاده زندگی کنی. این را من می گویم که از پیراهنت قصیده ای ساختم و در گوش بادهایی که از قبله می آیند، زمزمه می کنم.
این را من می گویم که بهار را تنها در گل های روسری ات می بینم و پاییز را در افتادنم به پایت.
این را من می گویم که سرانگشتانم سال هاست در نیایش تو قد می کشند و قلبم، ضربانش را با ساعت نگاه تو کوک می کند.
با من با تمام دلت بایست و غزل هایی را که از نگاهت می تراود، تلاوت کن. با من با تمام چشم هایت زندگی کن. با تمام دست هایت که جز در آستان آسمان ندویده است. با من بمان تا در سایه رشید تو قد بکشم و آسمانی شدن را بار دیگر تجربه کنم.
می گویند آسمان آبی ا ست و خورشید از صبح تا شب به تماشای تو در آسمان راه می رود.
می گویند باران که ببارد، زمین سبز می شود، دریا آواز می خواند، برگ ها کف می زنند. می گویند وقتی تو بخندی:
گل می شوند ماسه و شن زیر پای ما / کف می زنند برگ درختان برای ما می گویند با تو می شود از زمستان رفت، در سایه بهار نشست و گرمای تابستان را انتظار کشید، می گویند... بگذریم. «شنیدن کی بود مانند دیدن!» من با چشم های خودم دیده ام که چگونه گیسوان تو مسیر بادها را نشان می دهد و ابرها چگونه در برابر چشم های تو می شکنند و قطره قطره به پای تو می ریزند. من با همین چشم هایی که جز در قدم تو ندویده اند و جز برای تو سرازیر نمی شوند، دیده ام که چگونه پریان پرده نشین به قبله ای که تو می شناسی نماز می گذارند.اما باور کن:
«نذر کرده بودم که خاک پای تو باشم
قسمتم ولی این شد، دیدن رد پایت»
باور کن زندگی آنقدر مهم نیست که ما برای دوست داشتن هم دنبال دلیل بگردیم. باور کن ما می توانیم خانه مان را دوباره بسازیم با ستون هایی از اعتماد و سقفی از ایمان، آنگاه با چشم هم به تماشای زیبایی های دنیا بایستیم در زمانی که درختان در سایه ما نشسته نفس می کشند و بهار می آید می نشیند گوشه دامانت و نسیم، نوازشگری می کند در گوشه شالی که برایم بافته ای.
باور کن دنیا آنقدر بزرگ نیست که ما برای ندیدن هم بدویم، برای ندیدن هم سفره نذر کنیم و برای از هم دویدن مسابقه بگذاریم. باور کن، زندگی به هر دوی ما نیاز دارد.
علی بارانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست