چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

جانی گیتار, وسترن داغ هنرمندانه


جانی گیتار, وسترن داغ هنرمندانه

در این فیلم, جانی لوگان, ششلول بند ماهر, پنج سال بعد از آن كه محبوبه اش, ویانا را رها می كند و قول ازدواج با او را زیر پا می گذارد, به شهری می رود كه ویانا در آن جا زندگی می كند و صاحب یك بار است ویانا به شدت مورد نفرت یك زن بانكدار و با نفوذ به اسم «اما اسمال» است ثروتمندان و مارشال ایالتی هم از «اما» حمایت می كنند درنتیجه بیشتر مردهای شهر عملاً در تقابل با ویانا قرار می گیرند وقتی برادرِ «اما» كشته می شود و «اما» این جنایت را زیر سر ویانا می داند, تقابل به اوج خود می رسد این اوج, درست نقطه شروع فیلم است و نیم ساعت اول آن را تشكیل می دهد

● نگاهی به ارزش‌های هنری فیلم جانی گیتار

موسیقی فیلم جانی‏گیتار تا این زمان با ده‏ها اجرای مختلف تنظیم شده‌است و كمتر رادیو و تلویزیونی در جهان وجود دارد كه بارها قطعه‏ای از آن را پیش و بعد از برنامه‏های اصلی خود به گوش شنوندگان و تماشاگران نرسانیده باشد.

ویكتور یانگ آهنگساز جانی‏گیتار، پیش و بعد از این فیلم، برای فیلم‏هایی مانند «سامسون و دلیله»، «زنگ‏ها برای كه به صدا در می‏آیند»، «شین» و «دور دنیا در هشتاد روز» موسیقی تدوین كرده بود، اما به اعتقاد اكثر صاحب‏نظران، جاودانه‏ترین آهنگ‏های این ویلونیست چیره‏دست، فیلم سامسون و دلیله و همین جانی‏گیتار می‏باشند و نه حتی فیلم دور دنیا در هشتاد روز كه پس از مرگ به‏خاطر آن جایزه اسكار گرفته بود.

«لئونارد برنستاین»، آهنگساز برجسته آمریكایی و رهبر سابق اركستر فیلارمونیك نیویورك كه خود نیز علاوه بر ساختن آهنگ‏های كلاسیك، برای فیلم‏هایی مانند «دربارانداز» و «داستان وست‏ساید»، موسیقی نوشت، بر این اعتقاد بود كه انطباق موسیقی و تصویر در فیلم جانی‏گیتار به عالی‏ترین سطح ممكنه می‏رسد. اگر تماشاگر، صدای فیلم را خاموش، دیالوگ‏ها را از روی نوشته بخواند و در همان حال موسیقی فیلم را از دستگاه دیگری بشنود، به ذوق سرشار و خلاقیت ویكتور یانگ در انتخاب ملودی‏ها و پاساژهای منطبق بر فضاها، چهره‏های شخصیت و دیالوگ‏ها پی می‏برد.

خودِ فیلم جانی‏گیتار از دید صاحب‏نظران مختلف، از همین اعتبار برخوردار است و به اتكای تلاش و زحمت فیلمنامه‏نویس و كارگردان و فیلمبردار و نیز بازی هنرپیشه‏ها توانسته است جایگاه خاصی به خود اختصاص دهد - فیلمی لطیف و عاشقانه در ژانر وسترن، با گرایش عمیق روشنفكری و روانشناسی.

این فیلم در سال ۱۹۵۴ میلادی بر اساس رمان خسته‏كننده، ازهم گسیخته و نه‏چندان موفق «روی چنسلر» ساخته شده است. «فیلیپ یوردان»، فیلمنامه‏نویس چیره‏دستی كه فیلمنامه‏هایی مانند «شاه‏شاهان»، «ال‏سید»، «یك وجب خاك»، «شجاعان» و «سقوط امپراتوری رم» را در كارنامه خود دارد، با همكاری «نیكلاس ری»، كارگردان فیلم، داستان روی چنسلر را به‏صورتی برای فیلم نوشت كه یكپارچگی كل موضوع و وحدت هدف فیلم، به‏سطحی عالی ارتقاء یافت. این دو نفر، با پنج بار بازنویسی فیلمنامه و روزها جر و بحث، توانستند شاهكاری تمام و كمال خلق كنند؛ تا جایی‏كه محتوی فیلم عملاً ژانر وسترن را به عنصری دست دوم تبدیل می‏كند و به حوزه روانشناسی - روشنفكری راه می‏یابد. به لحاظ ریخت‏شناسی هنری، در این فیلم عاشقانه، عشق و نفرت، نه در حد رمان‏های داستایفسكی، اما در سطحی نو و حتی قابل ارجاع، به نمایش در می‏آید. شیوه انتقال عشق، نفرت، التهاب، گرایش عاطفی، تحقیر و حیرت به تماشاگر، شیوه‏ای حساب شده است و نیكلاس ری، برای این منظور، از میمیك صورت، نوع نگاه، سكوت، دیالوگ‏های كوتاه، انتخاب فضا، و حتی حركت اشیا، مثلاً افتادن گیلاس از روی پیشخوان، استفاده می‏كند.

در این فیلم، جانی لوگان، ششلول‏بند ماهر، پنج سال بعد از آن‏كه محبوبه‏اش، ویانا را رها می‏كند و قول ازدواج با او را زیر پا می‏گذارد، به شهری می‏رود كه ویانا در آن‏جا زندگی می‏كند و صاحب یك بار است. ویانا به‏شدت مورد نفرت یك زن بانكدار و با نفوذ به اسم «اما اسمال» است. ثروتمندان و مارشال ایالتی هم از «اما» حمایت می‏كنند؛ درنتیجه بیشتر مردهای شهر عملاً در تقابل با ویانا قرار می‏گیرند. وقتی برادرِ «اما» كشته می‏شود و «اما» این جنایت را زیر سر ویانا می‏داند، تقابل به اوج خود می‏رسد. این اوج، درست نقطه شروع فیلم است و نیم ساعت اول آن را تشكیل می‏دهد.

در این نیم ساعت، به‏جز جانی لوگان، كه خود را جانی‏گیتار معرفی می‏كند، و باب مستخدم بار، بقیه عصبی‏اند. فضا به‏شدت سرشار از تشنج و تنش است. كارگردان، كلیه شخصیت‏های فیلم را در همین فضا، دور هم جمع می‏كند. خلق فضا و حال و هوای عده‏ای انسانِ عصبانی در یك فضای بسته در یك فیلم وسترن - كه اساساً مكان (لوكیش) اصلی رخدادهایش فضای آزاد است - و هدایت بازیگران و كل فیلم، یكی از نقاط قوت كارنامه هنری كارگردانی نیكلاس ری است. توفان پر سر و صدای گرد و خاك كه در تمام این نیم ساعت لحظه‏ای قطع نمی‏شود، به نوای اصلی این سكانس تبدیل می‏شود و وقفه بین دیالوگ‏های پرخاشگرانه شخصیت‏ها را پر می‏كند. چهره‏ها عبوس و حالت‏ها تهاجمی است، گروه چهارنفره راهزن كه ورودی پر غوغا دارد، نگاه‏های چپ چپ مالیگان (ارنست بورگناین) یكی از این چهار نفر و آمادگی دست‏هایش برای شلیك، سرفه ناگهانی كُری (جان كارادین)، گیتار نواختن جانی گیتار و رقص كوتاه جیم سردسته راهزن‏ها(اسكات بریدی) با «اما» كه نوعی تخلیه عصبی است - آن‏هم با شروعی عالی و یك ایست عالی‏تر - تمهیداتی است برای شخصیت‏سازی و در عین‏حال واقعه‏پردازی.

جانی‏گیتار هم، تلاطم درونی‏اش را - به‏دلیل دیدن ویانا و احساس ندامت و ابهام آینده - پنهان می‏كند، اما خونسرد جلوه می‏كند. او از جیمِ عصبانی سیگار و از ثروتمندترین فرد جمع كبریت می‏گیرد، و از سیگار و قهوه خوب و نیز حضور در آن‏جا ابراز خشنودی می‏كند، اما وقتی سردسته راهزن‏ها می‏گوید كه جانی‏گیتار اسم نیست، موقعیت خود را نشان می‏دهد و آمرانه می‏پرسد: «كسی هست كه بخواهد عوضش كند؟»

درهم آمیختن نفرت، عشق، كینه و آزاد و بسط آنها تا حد یك فیلم پركشش و مؤثر و دقت در اجتناب از خنثی شدن سكانس‏هایی از فیلم، باعث شده كه بخش روایی فیلم هم از تعلیقی مؤثر برخوردار شود. مثلاً ویانا برای زجر دادن جانی‏گیتار، حكایت می‏كند كه طی پنج سال گذشته، با مردهای زیادی بوده است. جانی نمی‏خواهد این حرف‏ها را بشنود، اما ویانا كه هنوز جانی را دوست دارد، به‏طرز بیمارگونه‏ای ادامه می‏دهد تا او را آزار دهد؛ چون هنوز جانی را دوست دارد. گویی به قول داستایفسكی می‏خواهد كسی را كه دوست دارد، زجر دهد. این كنش و واكنش، كه در دو سكانس - با فاصله‏بندی اقناع‏كننده - به تصویر كشانده می‏شوند، به لحاظ روانشناختی بیانگر روح بیزاری عاشقانه است؛ آن چیزی كه ادگار آلن پو، بودلر و هدایت در تصویر و توصیفش استادی به خرج می‏دهند. گره مستتر در این سكانس‏ها به دلیل غیرفونكسیونال بودنش، كشش نیم ساعت اول را ندارد، ولی به هر حال برای تماشاگر تعلیقی ایجاد می‏كند كه سرانجام با شادمانیِ آشتی جانی و ویانا به اوج می‏رسد، و ویانا كه خود با گفتن چنان حرف‏هایی، بیشتر از جانی زجر می‏كشید، به خنده واقعی دست می‏یابد. به این ترتیب خنده هم، كه تا آن زمان نقشی جز نفی خنده و شادی یا فرافكنی نداشت، جایی در فیلم پیدا می‏كند. نیكلاس ری، اجازه نمی‏دهد این وصال و بازتاب سكون‏گرایانه آن در فیلم، چندان دوام بیاورد. بعد از رد و بدل نگاه عاشقانه جانی و ویانا، به‏سرعت به فیلم دینامیسم می‏بخشد: ویانا و جانی را به بانكِ «اما» می‏كشاند و در همین هنگامه همان گروه چهار نفره راهزن به بانك دستبرد می‏زنند. ساعتی بعد، «اما» این سرقت را به گردن ویانا می‏اندازد تا بتواند او را به كلی نابود كند. چهارنعل تاختن «اما» و پرت شدن روسری عزایش در گرد و خاك از جلوه‏های ناب هنری این فیلم است.

نیكلاس ری از این به‏بعد هم، ساختار منسجم و پركشش فیلم را حفظ می‏كند. تعلیق‏هایی كه حركات دوربین، میزانس‏ها و دیالوگ‏ها به وجود می‏آورند و گره‏های داستانی شكل‏گرفته در فرایند فیلم، تماشاگر را تا به آخر همراه فیلم می‏كشانند. نشانه‏ای از دیالوگ‏های طولانی و شعارگونه نیست. آن‏جا هم كه گفتگو طولانی می‏شود (سكانس هجوم مردان مسلح مارشال و بانكداران به خانه ویانا، درحالی‏كه او پیانو می‏زند و خود را خونسرد نشان می‏دهد)، تماشاگر انتظار دارد كه هر لحظه چیزی اتفاق بیفتد - كه چنین هم می‏شود.

فیلم در سطح خود زیر سلطه دو زن است، اما در عین‏حال، در لایه زیرینش، نگرش مردسالارانه اجتماع آن روز آمریكا را به تصویر می‏كشاند و گرایش قدرتمندان و ثروتمندان را به زورگویی، خصوصاً بر زن‏ها، نشان می‏دهد.

این وسترن، فیلمی عمیقاً عاشقانه و لطیف است در فضایی تشنج‏آلود، كه سرانجام با گذشتن جانی و ویانا از زیر ریزش آب (نماد تطهیر) و صدای دلنشین پگی لی به اتمام می‏رسد.

استرلینگ هیدن در نقش جانی‏گیتار (یا جانی‏لوگان) بازی معمولی خود را ارائه كرد. جون كرافورد هنرپیشه نامدار كه به شكل درخشانی در فیلم‏های «میلدرد پیرس» و «محموله عجیب» ظاهر شده بود، در حد و اندازه‏های همیشگی نبود - خصوصاً در صحنه‏ای كه از «اما» تیر می‏خورد. جان كارادین، در نقش ششلول‏بندِ سارق و همیشه بیمار و همیشه كتابخوان، و تا حدی رئوف و جوانمرد، یكی از بهترین نقش‏هایش را ایفا كرد. ارنست بورگناین در جلد ششلول‏بند بی‏احساسی كه به لباس، نوشیدنی، زن و اسب بی‏توجه بود و فقط خودش را دوست دارد، بازی ارزنده‏ای داشت. اما بی‏تردید، قوی‏ترین بازی به مرسدس مك كمبریج تعلق داشت كه در نقش «اما»، زنی حسود، عقده‏ای، سرشار از كینه و نفرت، تماشاگر را میخكوب می‏كند؛ خصوصاً در سكانس‏هایی كه مردها را به هجوم به خانه ویانا تحریك می‏كند، و نیز آتش زدن سادیستی بار، و موقع دار زدن ویانا. چهره «اما»، زمانی كه ویانا در آستانه اعدام است و «اما» بار او را به آتش می‏كشاند، عقب عقب رفتن «اما»، چرخیدن و لبخند هیستریك او چنان است كه تا مدت‏ها از یاد نمی‏رود.

بازنمایی واقعیتِ این زن، شخصیت‏های فیلم‏های را در چنان فضای عصبی و سرشار از تشویشی گرفتار می‏كند، كه نه خودِ او و نه آنها، فرصت فكر كردن به خوبی و بدی را ندارند. همه، از فرط آشفتگی ذهنی و نفرت و نیز قدرت‏نمایی، به ناتوانی عملی و یا عمل خارج از دایره اراده، رانده می‏شوند. تنها شخصیت تك بعدی این فیلم هم، همین «اما» است كه دلیل وجودی او با منطق فیلمنامه همخوانی دارد.

چه خوب بود اگر اصل رمان و نیز هر پنج نسخه فیلمنامه یوردان - ری در دسترس فیلمسازان جوان ایران قرار می‏گرفت تا به ارزشِ مشقت هنرمندانه پی می‏بردند و كشف می‏كردند كه چه‏گونه می‏توان حتی رمانی ضعیف را به یك فیلم وسترن «داغ» ِ عاشقانه - روشنفكرانه - روانشناسانه تبدیل كرد.

فتح‌الله بی‌نیاز



همچنین مشاهده کنید