شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ازدواج راه حل عشق نیست


ازدواج راه حل عشق نیست

تحلیل دکتر افشین یداللهی از شخصیت یلدا در فیلم «اینجا بدون من»

دنیای یلدا دنیای عروسک‌های شیشه‌ای است که شبانه روز از آن‌ها مراقبت می‌کند و برای‌شان درددل می‌کند. یلدا، دختری از جمع گریزان است که به دلیل همین ترس از بودن در کنار دیگران حتی نمی‌تواند دوره گل چینی‌اش را تمام کند.

برای او که کمتر رو در رو با دیگران حرف می‌زند، شنیدن صدای دوست برادرش جرقه شروع یک ماجرای عاطفی می‌شود. مادر که فکر می‌کند تمام مشکلات یلدا و خانواده‌شان با ازدواج او حل می‌شود، به این حس بال و پر می‌دهد. مرد عشق یلدا را رد می‌کند و دختر را به دوره‌ای از رفتارهای روان پریشانه وارد می‌کند.

ماجرای یلدا و یلداها را با دکتر افشین یداللهی، روان‌پزشک مطرح کردیم. تحلیل‌های او بر این شخصیت و آنچه بر او گذشته است را در ادامه می‌خوانید.

● یلدا احساسش را خیلی نمی‌شناسد

یلدا دختر معلولی است که در یک خانواده فقیر زندگی می‌کند و با شنیدن صدای دوست برادرش به او علاقه‌مند می‌شود. درگیر احساسات شدن آن هم با شنیدن یک صدا چقدر بالغانه است و چقدر می‌توان این احساس را واقعی و غیرهیجانی دانست؟

مسئله عاطفی برای هر کسی می‌تواند پیش بیاید. این موضوع می‌تواند افراد دچار نقص جسمانی را هم به‌خود درگیر کند و همانطور که برای فرد سالم پیش می‌آید برای فردی که دچار کم توانی ذهنی است نیز می‌تواند پیش بیاید. شخصیت یلدا در فیلم هم دختر جوانی است که به اقتضای سن و سالش در معرض دچار شدن به این احساس قرار دارد و به دلیل کم‌تجربگی و فضای ذهنی‌اش به یکی از ساده‌ترین شکل‌های ممکن این حس را تجربه می‌کند.

یعنی با شنیدن صدای دوست برادرش و بدون این‌که حتی شناخت کافی یا برنامه‌ریزی‌ای برای عشق و ازدواج داشته باشد، یک درگیری روانی و احساس کشش به سمت آن فرد در او ایجاد می‌شود. این درگیری لزوما یک احساس تعلق بی‌عیب و نقص نیست بلکه مرحله‌ای از رشد اوست که به سراغش آمده است. او کم تجربه است و شناختی به این فضا ندارد. بله می‌توان گفت که این حس بالغانه نیست. او یک کشش ناشناخته براساس بلوغ جسمی دارد. یعنی در سنی است که اغلب دخترها در آن دچار چنین احساسی می‌شوند و او هم بدون هیچ تصمیمی برای آشنا شدن با یک مرد، گمان می‌کند که به صاحب صدا دلبسته شده است. او احساسش را خیلی نمی‌شناسد و ارزیابی درستی از آن ندارد، تنها در حال تجربه یک مرحله طبیعی از رشدش است؛ خیلی خام است. برای نخستین بار، بدون منطق و قدرت کنترل احساسش وارد این روند می‌شود. نمی‌توان گفت که در این زمینه این دختر غیرطبیعی پیش رفته، این موضوع برای هر فرد در یک دوره از زندگی‌اش پیش می‌آید و به بلوغ عاطفی او در آینده کمک می‌کند. حتی ممکن است برای بعضی افراد این اتفاق چندبار تکرار شود.

● دوره ای از بلوغ را تجربه می‌کند

آیا احساس یلدا هم مثل همان دختران هم سن و سالش که اشاره کردید تنها یک تجربه و یک مرحله از زندگی‌اش است؟

عملکرد او در این مورد طبیعی نیست و شاید بتوان به دلیل مشکلاتی که درگیرشان است آن حس را کمی اغراق شده دانست. مجموعه دلایل خانوادگی، اقتصادی، جسمی و... باعث می‌شود که او اعتماد به نفس پایینی داشته باشد و زمانی که پسری با صدای خوب، قیافه و رفتار خوب و شغلی که از نظر آن‌ها خوب به‌نظر می‌رسد مقابلش قرار می‌گیرد و می‌بیند که این فرد با برادرش و خانواده‌اش نیز رفتاری انسانی دارد، حس می‌کند که با تمام وجود درگیر یک رابطه عاطفی شده است.

تصمیم‌گیری برای ازدواج براساس این حس اولیه لزوما به موفقیت در آن ازدواج ختم نمی‌شود. گرچه زمانی که فرد به شکلی هیجانی این حس را تجربه می‌کند، گمان می‌کند که او بهترین گزینه برای آینده‌اش است، بهترین کسی است که می‌توانسته سر راهش قرار گیرد، کسی است که همیشه در رویایش می‌دیده و... اما این احساسات مثبت ارتباط مستقیمی با یک نتیجه مثبت ندارد و حتی گاهی به‌دلیل خام بودن و هیجانی بودن این حس، می‌تواند به شکست‌هایی در آینده منجر شود.

● دنیای مجسمه‌های شیشه‌ای

یلدا از آغاز فیلم هم مشکلاتی داشت اما بعد از شنیدن جواب منفی واکنش‌های روانی شدیدی نشان می‌دهد. آیا شکست برای افرادی در موقعیت او می‌تواند آغازگر دوره جدیدی از مشکلات روانی باشد؟

دختر حتی قبل از این قضیه مشکل ارتباطی داشت. گوشه‌گیر بود و با دنیای درونی خودش ارتباط داشت. دنیای مجسمه‌های شیشه‌اش. او حتی نمی‌توانست در جمعی که چند نفر حضور دارند شرکت کند و به دلیل همین ترس از بودن در کنار دیگران حتی نتوانسته بود دوره‌ای که در آن ثبت‌نام کرده بود را به پایان برساند. خود او زمینه مساعد برای دچار شده به یک مسئله روانی را داشته است. شخصیت گوشه‌گیری داشته و پر از اضطراب بوده است. زمانی هم که مادر با مداخله غیرمنطقی‌اش وارد این جریان می‌شود و می‌خواهد به زور ارتباط این ۲ را برقرار کند، مشکلات را بیشتر می‌کند.

● ازدواج راه حل نیست

برای این خانواده، ازدواج دختر یعنی پایان مشکلات. آن‌ها فکر می‌کنند با این اتفاق نه تنها مشکلات شخصیتی و کمبود اعتماد به نفس دختر از بین می‌رود بلکه او مشکل جسمانی‌اش را از دست می‌دهد و زندگی‌اش زیر و رو می‌شود. این تصور را در اجتماع‌مان هم می‌بینیم. ازدواج تا چه حد می‌تواند بانی چنین تغییراتی شود؟

در قسمتی از فیلم، پسر خانواده که آرزوی نوشتن هم دارد، می‌گوید: «شاید بتوانی در ذهنت شخصیت‌ها، آینده و سرنوشت‌شان را عوض کنی.» فیلم از جایی ۲ شاخه می‌شود. یعنی از زمانی که رضا زنگ زده و دختر می‌گوید که قرار است به‌زودی با او ازدواج کند. اتفاقات بعد از این هم می‌تواند توهم دختر باشد و هم خیال برادرش که دوست دارد که شخصیت‌ها را همانطور که می‌خواهد بسازد و هم واقعیت داشته باشد اما محو شدن تدریجی لبخند پسر و حال و هوای ایده‌آلیستی که پایان دارد نشان می‌دهد خیالی است که در زندگی پسر می‌گذرد. از آنجا به بعد این توهم در ذهن آن پسر جریان پیدا می‌کند که ازدواج خواهرش حلال تمامی مشکلات دختر و خانواده‌اش است. این تصور را ما در خیلی از خانواده‌ها و خیلی از افراد می‌بینیم.

گرچه واقعیت این است که ازدواج راه حل نیست. نه برای یلدا در فیلم که می‌خواهد با آشنایی با این مرد مشکل اعتماد به نفسش را حل کند و حتی بعد از مدتی با او نقص جسمانی‌اش را هم از دست بدهد و نه برای افرادی که در زندگی واقعی به‌دنبال ازدواج به‌عنوان یک راه نجات هستند. نمی‌توان تصور کرد که تمام مشکلات دختر با این احساس و ازدواج حل می‌شود و اگر او جواب منفی می‌گرفت، چنین واکنش‌هایی را نشان نمی‌داد. اگر پسر حتی به احساس او جواب مثبت هم می‌داد، باز هم ممکن بود مشکلاتش حل نشود یا شاید تشدید شود. گرچه امکان دارد که او و افرادی که در دنیای واقعی شرایطی مانند او دارند، با وارد شدن به یک رابطه عاطفی و حمایت شدن توسط یک فرد دیگر، مشکلات کمبود اعتماد به نفس‌شان را به شکل بیرونی حل کنند اما واقعیت این است که این تقویت توانایی‌ها به‌صورت درونی اتفاق نمی‌افتد و اگر زمانی رابطه او با فردی که دوستش دارد قطع شود، باز هم به وضعیت قبل بر می‌گردد.

● وقتی مادر نمی‌تواند کمکی بکند

نقش مادر را در به‌وجود آمدن این شرایط چطور ارزیابی می‌کنید؟ اصرار مادر برای برقراری این پیوند، یکی از دلایل تشدید مشکلات یلدا بود؟

یلدا به رضا علاقه‌مند شده بود اما توان ابرازش را نداشت. مادر با مداخله‌اش می‌خواهد به این حس دامن بزند و ارتباط را به هر شکلی که شده برقرار کند. وقتی دخترش با رضا روبه‌رو می‌شود، به دلیل این‌که تجربه خاصی ندارد، در همین چند برخورد هم برای او این حس عاطفی تقویت می‌شود و فکر می‌کند که با از دست دادن این فرد همه چیزش را از دست می‌دهد اما این ارتباط عاطفی یک طرفه است. مادر برای ۲طرفه شدن این جریان تلاش می‌کند و با دامن زدن به این وضعیت باعث می‌شود که بعد از شنیدن جواب نه یک استرس بزرگ و روان پریشی در او ایجاد شود. مادر با دلسوزی ناآگاهانه دختر را درگیر مسئله کرده و کار را پیچیده‌تر از آنچه فکر می‌کردند می‌کند. او به خاطر حل مشکلات خانواده و از سر علاقه به دختر بدون داشتن شناخت لازم از شرایط شروع به دخالت می‌کند. مادر به خاطر مجموعه شرایط اقتصادی، وضعیت خانواده و احساس مسئولیت در برابر بچه‌ها به‌دنبال یک راه نجات برای دخترش و همه اعضای خانواده می‌گردد. او مادری مسئول و دلسوز است، دختر را در کنار تمامی مشکلات اقتصادی‌اش نگهداری و حمایت می‌کند اما چون ناآگاهانه پیش می‌رود نمی تواند کمکی به حل مشکلات خانواده بکند. او فکر می‌کند ازدواج یک راه حل برای مشکلات‌شان است درحالی که این تصورات عامیانه که ازدواج مشکلات را حل می‌کند، رفتارهای افراد را تغییر می‌دهد و همه چیز را درست می‌کند، تصوراتی نادرست است و باید گفت که ازدواج لزوما درمان مشکلات نیست.

● آیا شکست عاطفی باعث بیماری‌های روانی می‌شود؟

در بسیاری از آدم‌هایی که از نظر خود و اطرافیان‌شان افرادی سالم هستند هم واکنش های روانی بعد از جدایی را مشاهده می‌کنیم. آیا چنین شکستی می‌تواند آغازگر برخی بیماری های روانی باشد یا این‌که تنها یک عامل تشدید‌کننده برای افرادی است که مستعد این اتفاق هستند؟

لزوما اینطور نیست که فرد با تجربه احساس عاطفی یا شکست خوردن در برقراری این ارتباط، دچار علائم روانی شود. این اتفاق می‌تواند یک مرحله طبیعی از زندگی آدم‌ها باشد اما کسانی که زمینه مساعد روانی دارند می‌توانند به شکلی دیگر و همراه با عوارضی آن را تجربه کنند. برای کسانی که زمینه مشکلات روانی را در خود دارد، مشکلات عاطفی می‌تواند به یک عامل استرس تبدیل شود و عواقبی را برایشان به همراه بیاورد اما این موضوع مختص به مشکلات عاطفی نیست. این افراد با به‌وجود آمدن هر عامل استرس‌زا چنین شرایطی را تجربه خواهند کرد. کنکور، تصادف، ورشکستگی پدر یا عامل‌هایی از این قبیل هم می‌توانند زندگی فرد را به سمت اختلال پیش ببرند. در صورتی که فردی که روانی سالم دارد گرچه با به‌وجود آمدن این مشکلات تحت تاثیر قرار می‌گیرد و حتی ممکن است حالت‌هایی از افسردگی را تجربه کند اما بعد از طی شدن این دوره به‌خود مسلط می‌شود و بدین شکل دچار روان‌پریشی نمی شود.