یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نقش خاطره ها در شور اجتماعی


نقش خاطره ها در شور اجتماعی

نگاهی به دلایل فروش کلاه قرمزی و بچه ننه

هر خاطره نسلی در درون خود دارای پیام‌های بیشماری است. اما برخی خاطرات با گذشت زمان نه تنها کمرنگ نمی‌شوند بلکه بر وسعت ارزش‌هایشان افزوده می‌شود. عروسک کلاه قرمزی از جمله این خاطرات است. کودک شیرین زبان عروسکی شاید آن زمان که به عنوان مهمان وارد برنامه صندوق پست شد و با شیرین زبانی‌هایش دل همه را برد هیچگاه تصور چنین روز باشکوهی را در سازندگان آن برنامه ایجاد نمی‌کرد. صرفا یک عروسکی بود که قرار بر این شد تا برای افزودن بر جذابیت‌های آن برنامه از آن استفاده کنند و حتی اینکه روزی زندگی پر فراز و نشیبش دستمایه خلق یک فیلم سینمایی شود آن زمان قابل تصور نبود. اما این عروسک دوست داشتنی و پسرخاله با معرفتش وقتی برای اولین بار بر روی پرده سینماها ظاهر شدند فراتر از آنچه انتظار می‌رفت فروختند. رقم دو میلیون و چهارصد و چهل و چهار هزار مخاطب، فروش ۳۵۰ میلیون تومانی و صف‌های کیلومتری روبروی سالن‌های نمایش دهنده‌اش از بزرگترین خاطرات سینمایی پس از انقلاب است. خاطره ای که غول سه گانه ده نمکی با آن حجم حمایت در حوزه تبلیغات و اختصاص سالن‌های بیشمار نمایش در سراسر کشور نتوانست حتی به نزدیکی‌هایش نیز برسد.

اما به راستی چرا ستاره‌های زنده سینمایی از خلق این موقعیت ویژه اقتصادی برای آثارشان ناکام هستند اما تکه ای کاموای ۲۰۰ گرمی‌چنین باعث ایجاد نشاط در سطح جامعه می‌شود؟ پاسخ به این سوال نمایانگر تاثیرات یک خاطره بر مقوله مهم وحدت جمعی است و تبلور عینی چنین مساله ای در حوزه سینما را باید در فروش این روزهای کلاه قرمزی و بچه ننه رصد کرد. فیلم به وضوح از ضعف ساختار روایی رنج می‌برد اما می‌فروشد و به ظاهر برای مخاطب آن، ساختار در وجه دوم اهمیت قرار دارد و این خود عروسک و دیدار مجدد خاطرات نابش برای بینندگان است که حایز اهمیت است. کلاه قرمزی چه در قامت یک استار تلویزیونی خاص و چه در وجه سوپراستاری سینمایی آنچنان خواهان دارد که ضعف‌هایش نیز با اغماض مواجه می‌شود و کمتر منتقدی حاضر است تا شیرینی‌های رویت این خاطره منحصر به فرد سینمایی را در ذهن مخاطبانش بشکند. از اینروست که حتی موضع منفی نگارنده نسبت به برخی کاستی‌های دراماتیک و آشفتگی‌های ساختاری اش نیز از ارزش‌های والای خاطره نابی که به تماشاگر نیازمند سرگرمی‌ارائه می‌کند، نمی‌کاهد و بدینسان عروسک قرمز کلاه را به یک برند معتبر در سینما بدل می‌سازد. برندی که نقد بر ضد او ساختارشکنی و حرکتی ضد جریان غالب ارزیابی می‌شود و نقاد را به عنوان فردی خاطره کش در باور عمومی‌می‌نشاند. حال آنکه باید بپذیریم حتی خاطره‌ها نیز ممکن است با تعاریف گسترده و عدم ارائه نقد مصلحانه به مرور ارزش خود را از دست دهند و همین بیم از این اتفاق است که نگارنده را به تبیین نقدی منصفانه ترغیب می‌کند.

نقدی که سوال اصلی اش علت استقبال از کلاه قرمزی است؟ این سوال مهمترین بحث پیرامون ساخته ایرج طهماسب است که لذت ناب رویارویی با یک خاطره بزرگ سینمایی را در جامعه به وجود آورده است. فیلم با وام گیری از دغدغه‌های کنونی جامعه، سعی در ارایه رویکردی منقدانه داشته است اما در این امر نسبتا ناموفق است. علت این امر بی‌حوصلگی ایرج طهماسب در ساخت فیلم و استفاده از نماهای بیرونی جهت خلق موقعیت‌های داستانی است که با آنچه در نمونه‌های دیگر از همین روایت مشاهده کردیم متفاوت است. ترانه‌هایی که باری موزیکال به اثر بخشیده اند اگرچه می‌تواند برای بخشی از مخاطبان تداعی گر خاطراتی شیرین باشد اما تکرار بیش از اندازه این تمهید و ضعف سناریو در چینش هدفمند موقعیت‌ها و عدم توفیق در ایجاد ارتباط ارگانیک میان داستانک‌های فرعی سبب شده تا اثر بدون پیوند ذهنی با مخاطب هدف در یک سردرگمی‌دراماتیک فرو رود و این نکته بزرگترین خاطره سینمایی یک ملت را در سایه قرار داده است.

اثر با زوم بر بی خانمانی آقای مجری، کلاه قرمزی و پسرخاله آغاز می‌شود؛ علت مساله نیز خرابکاری پسرعمه زاست که باعث آتش سوزی خانه و بی خانمانی آقای مجری و همسایه‌هایش شده و به همین سبب در زندان به سر می‌برد. فیلم با چنین آغازی نوید یک اثر سرگرم کننده و در عین حال انتقادی را می‌دهد اما به مرور و با افت جاذبه‌های دراماتیک سناریو و استفاده از تمهیداتی نه چندان جذاب چون تغییر شمایل کلاه قرمزی و ایفای نقش مادر برای بچه ننه و تکرار اتفاقات از میل به تماشای اثر کاسته می‌شود. این تناقض میان گیشه مطلوب و ساختار ضعیف از راز بزرگ محبوبیت کلاه قرمزی پرده بر می‌دارد.جمله آخر اینکه امیدوارم ذخیره‌هایی چون کلاه قرمزی تنها در وجه اقناع اقتصادی در نظر نیایند و باز هم شاهد تولید اثری خوش ساخت، تکنیکی و پرمفهوم از تیم جبلی- طهماسب باشیم.

نویسنده : نیما بهدادی مهر