جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مـرام نامـه بصـری رفاقـت


مـرام نامـه بصـری رفاقـت

مروری بر کارنامه مسعود کیمیایی به بهانه ورود جرم به شبکه نمایش خانگی

همه چیز از همان «قیصر» شروع شد و جدال‌های قلمی بین منتقدان معروف آن سال‌ها. کاوسی و طاهری یک طرف و دوایی و گلستان و دریابندری طرف دیگر. دعوا سر این بود که چرا قیصر از برادران آب منگل انتقام گرفت؟ آن‌هم با چاقو. دست کم مطالبی که از آن دوران مانده این را نشان می‌دهد. هیچ‌کدام از این منتقدان فیلم را نقد نمی‌کردند آنها تفکرحاکم بر فیلم را نقد می‌کردند و این برای کیمیایی جوان بسیار تعیین کننده بود. از این جهت که شاید کیمیایی زمان ساخت قیصر خیلی به بار سیاسی فیلم که طرفداران فیلم از آن سخن می‌گفتند توجه نکرده بود و اصلا برایش مهم نبود. مهم این بود که کیمیایی داستان جوانی از زادگاهش را تصویر کرده بود که یک تنه بدنبال انتقام بود و به قانون توجهی نداشت و شاید قصه تحت تاثیر فیلم‌هایی بود که کیمیایی در دوران جوانی دیده بود.

اما کم کم حاشیه‌های فیلم توجه به ساختار فیلم را کمرنگ ‌کرد. دیگر کسی از دکوپاژ عالی فیلم و بازی بازیگرانش سخن نمی‌گفت و یا به جاهایی از فیلم که بسیار توی ذوق می‌زد اشاره‌‌ای نمی‌کرد. قیصر را مردم آن دوره به شدت پسندیدند و اکثر منتقدان به آن روی خوش نشان دادند و شدیدا از آن دفاع کردند بدون اینکه به طور مشخص از نقاط قوت فیلم چیزی بگویند. مخالفان فیلم هم با عصبانیتی که طبیعی به نظر می‌رسید فیلم را کوبیدند و هیچ اشاره ای به مشکلات اصلی فیلم نکردند. البته هردو طیف آدم‌های فرهیخته‌ای بودند اما جو ایجاد شده برای فیلم اجازه داوری منصفانه را به آنها نمی‌داد. کیمیایی دریافته بود که تنهایی و زخم خوردگی قهرمان و تلخی فیلم به مذاق اکثریت خوش آمده است پس در فیلم بعدی به شدت روی این عناصر تمرکز کرد و فیلمی ساخت به اسم رضاموتوری.

● عبور از قیصر

رضا موتوری همچون قیصر شخصیتی یک دنده و زخم خورده بود. البته در این فیلم کیمیایی بقدری روی ضد قهرمانش مایه گذاشت که حواسش نبود از شخصیت مقابل او (نامزد واقعی دختر) چه کاریکاتوری خلق کرده است که اگر نصف رضاموتوری روی پرداخت کاراکتر او کار می‌کرد چه بسا با فیلم بهتری روبرو بودیم. صحنه‌های مربوط به رضا و زندگیش جذاب درآمده بود و هرجا به طبقه مرفه جامعه می‌رسیدیم کیمیایی سرسری از آن گذشته بود. برای همین بود که رضاموتوری به اندازه قیصر موفق نبود.

● پیوند سینمای کیمیایی با اقتباس

بعد ازتجربه دوباره رضا موتوری، نوبت داش آکل رسید با قصه ای از هدایت. اولین بار کیمیایی دست به اقتباسی زد که اتفاقا به دنیای خودش هم بسیار نزدیک بود. بازهم قهرمانی تنها و زخم خورده و عاشق و در نهایت مرگی خود خواسته. داش آکل فیلمی بود که کیمیایی قابلیت‌های تازه ای از کارگردانیش را به تماشا گذاشت. کیمیایی و حقیقی در این فیلم تصاویر ماندگاری خلق کردند که در ذهن هر سینما دوستی به یادگار ماند. برعکس رضا موتوری اینجا کیمیایی کم و بیش حواسش به همه چیز بود. تا جایی که بازی بهمن مفید در نقش بدمن داستان بسیار بیشتر از خود داش آکل دیده شد…

● بازگشت سینمای قیصری پس از شکست بلوچ

کیمیایی در بلوچ به قصد نشان دادن بزرگ شدن شهر و گم شدن ارزش‌ها درآن باردیگر قیصری را به تصویر می‌کشد که در میان همهمه آدم‌ها در میان تهران شلوغ شده آن روزها دنبال ناموس از دست رفته‌اش می‌گردد. بلوچ با تمام نقاط ضعفش فیلم بسیار مهمی در سینمای کیمیایی است. از آن جهت که تغییر شهرعاملی است که دیگر اجرای اصول در آن غیر ممکن می‌نماید و بلوچ قصه ما ترجیح می‌دهد دست زن به فنا رفته اش را بگیرد و از آن فرار کند و از سوی دیگر به این دلیل فیلم مهمی نیست که کیمیایی آنقدر غرق نشان دادن تغییرات ارزش‌ها شده که اصل قضیه یعنی سینما را جدی نگرفته است و آدم‌هایش بسیار جعلی به نظر می‌رسند. فضای شلوغ جامعه کم کم عرصه را به قهرمانهای کیمیایی تنگ می‌کرد و فیلمساز ما به جای یافتن ایده‌های تازه باز سراغ قیصر رفت و خاک را دور از شهر ساخت. فیلمی که با تمام حسن‌هایش اگر ساخته هم نمی‌شد برای کیمیایی فرقی نمی‌کرد چرا که صالح، قیصری بود که فقط لباسش عوض شده بود.

● معرفی قریبیان به سینمای ایران

شکست تقریبا همه جانبه خاک تلنگر محکمی به این فیلمساز با استعداد بود . او همه داشته‌هایش را به کار گرفت و شاهکاری به اسم گوزن‌ها خلق کرد. گوزن‌ها اوج نبوغ و پختگی کیمیایی به شمار می‌رود. شخصیت‌های آشناتر از همیشه کیمیایی در قالب قصه ای جذاب و گیرا با کارگردانی استادانه کیمیایی فیلمی را بنا می‌نهند که هنوز هم محبوبیت و ارزش خود را حفظ کرده است. گوز‌ن‌ها نقطه مهمی در کارنامه کیمیایی است. جایی که هم سینمای کیمیایی در اوج است و هم کنایه‌های سیاسی فیلم به دل مردم می‌نشیند. یکی از دلایل اصلی موفقیت فیلم شناخت کامل فیلمساز از تک تک شخصیت‌های فیلمش است و جدا از این، تعریف غیرت در این فیلم ابعادی گسترده تر یافته و اینجا دیگر مسئله فقط فاطی نیست! خود سید است که مورد هجوم قرار گرفته و رفاقت به دادش می‌رسد. اما تا اینجا یک اتفاق مهم هم در حال شکل گیری بود و آن شیوه دیالوگ ‌نویسی کیمیایی بود که تا آن زمان در سینمای ایران سابقه نداشت. دیالوگ‌های زیبای کیمیایی در آن فیلم‌ها بخصوص قیصر و گوزنها و شیوه ادا کردنشان توسط بازیگران کم کم جزو مولفه‌های اصلی سینمای کیمیایی شد.

● پیش‌بینی سینمایی از وقوع انقلاب اسلامی

بعد از نمایش گوزنها کم کم موتورانقلاب روشن می‌شد و فضای ملتهب آن روزها بهترین فرصت برای کیمیایی بود که انتقام گوزن‌ها را از ساواک بگیرد. با فیلمی به نام سفرسنگ که با وجود اینکه تم آشنایی داشت ولی پیش بینی انکار ناپذیری ازانقلاب درحال وقوع داشت. فیلم با وجود اینکه بسیارخوب ساخته شده بود اما ازآفت‌های سینمای کیمیایی که پیشتربه آنها پرداختیم درامان نمانده بود. شخصیت‌های فیلم همگی دیالوگ‌هایی می‌گفتند که مال دهان آنها نبود که این مسئله باعث می‌شد که درپس ظاهر روستایی آنها با روشنفکرانی که پشت سرهم بیانیه می‌دهند روبرو باشیم. کیمیایی آن‌قدرحواسش به مضمون فیلم بود که توجهی به درست معرفی کردن شخصیت‌ها و روابط‌شان نداشت. شخصیت غربتی با بازی خوب سعید راد بدلیل معرفی نشدن درست از سوی فیلمسازهمدلی تماشاگر را بر نمی‌انگیخت و مهم سنگ بود که باید خانه ارباب مافنگی قصه را داغان می‌کرد. این قضیه آنقدر مهم بود که دیگر کسی نمی‌پرسید غربتی با چه انگیزه ‌ای آن‌قدر برای آن روستا جان‌فشانی می‌کند یا سنگتراش اول فیلم با وجود اینکه می‌داند تک و تنها در کوه چه سرنوشتی درانتظارش است باز سنگتراشی‌ اش را ادامه می‌دهد. این‌ها نکاتی بود که در پس پیام و مضمون فیلم خیلی مهم جلوه نمی‌کرد.

● فیلمساز معترض و انقلاب اسلامی

بعد ازانقلاب بسیاری از ارزش‌های جامعه در حال پوست انداختن بود و کیمیایی که با تمام ضعف‌های نادیده گرفته شده ‌اش عنوان سیاسی‌ترین فیلمساز سینمای ایران را یدک می‌کشید در اولین ساخته بعد از انقلابش(خط قرمز) زندگی یک ساواکی را به تصویر کشید که قربانی شرایط بود. فیلم تقریبا دیده نشد و توقیف شد و کیمیایی خسته‌تر از همیشه سراغ قصه ای راجع به مواد مخدر رفت اما چند نکته باعث شد که تیغ و ابریشم هم به لیست فیلم‌های شکست خورده کیمیایی اضافه شود. اول از همه این بود که کیمیایی بازهم شعارهای همیشگی اش را با سیاست‌های روز جهان در هم آمیخت که واقعا با توجه به تغییراتی که در جامعه شکل گرفته بود این دو اصلا قابل الصاق به همدیگر نبودند. این بار کیمیایی قهرمانش را درقالب مامور قانونی می‌دید که با توجه به شرایط آن روزهای جامعه قابل پذیرش برای کسی نبود. بازپرس جلالی همانند قیصر به تنهایی به کارزاری می رفت که عدم انطباقش با ما به ازاهای جامعه حسابی توی ذوق می‌زد و کیمیایی بخاطر اینکه نشان بدهد تغییر کرده فرمی جدید به لحاظ تصویری برای فیلمش برگزید. از یک طرف دغدغه دردناک بودن اعتیاد را داشت و ازیک طرف دغدغه قهرمان دیروزی اش را. این‌ها باعث می‌شدند با فیلمی روبرو باشیم که گویی نصفش مستند است و نصف دیگرش سینمای قصه‌گوی قهرمان پرداز. بعد از تیغ و ابریشم کیمیایی حس می‌کرد قهرمانش در جامعه آن روزهای ایران خریداری ندارد.

پس بهترین کار تصویر کردن آن در زمانه خودش بود که نتیجه اش ساختن فیلم سرب بر اساس فیلمنامه هاگانا نوشته تیرداد سخایی بود. کیمیایی بعد از تغییراتی که در فیلمنامه داد آن را شکل فیلم‌های خودش کرد و با تاثیرپذیری غیر قابل انکاری از فیلم‌های گانگستری آن را کارگردانی کرد. نتیجه کار به لحاظ بصری و دیالوگ نویسی خاص او بسیار دلنشین از آب درآمده بود. اما باز هم آن‌قدر ساخت سرب برایش لذت بخش بود که متاسفانه حواسش به خیلی چیزها نبود. مهم این بود که نوری جانش را برای برادرش فدا کند. پس جاهایی که مربوط به این قضیه می‌شد حسابی عالی از کار درآمده بودند. دانیال و مونس هم به دقت رویشان کارشده بود. فضای تیره و تار فیلم هم کاملا حق مطلب را ادا می‌کرد. اما کیمیایی برای اینکه به نادانستگی در مورد سیاست متهم نشود تا می توانست به صهیونیسم و یهودیان مهاجر پرداخت که جاهایی به شدت توی فیلم سکته می‌انداختند.

● تلاش در بازبینی مسایل روز

تکرار شخصیت‌های به جا مانده از دورانی خاص باعث می‌شد که کیمیایی به این متهم شود که دنیای تفکرش دنیای کوچکی است که این برای کیمیایی بسیار گران تمام می‌شد. چون در واقع این طور نبود(جسدهای شیشه ای را بخوانید تا متوجه منظورم بشوید). بعد از سرب، کیمیایی باز به دوران معاصر برگشت و فیلم ماندگار دندان مار را ساخت که اکثر منتقدان از آن بعنوان بهترین فیلم بعد انقلابش یاد می‌کنند. فیلم تمی شبیه گوزنها داشت و اوضاع تهران در زمان جنگ را تصویر می کرد. ولی کیمیایی بقدری خوب مسائل روزجامعه را در فیلمش حل کرده بود که هیچ چیزی توی ذوق نمی‌زد. کیمیایی کسانی را هدف قرار داده بود که از این آب گل آلود ماهی می‌گیرند. گویی غیر از دشمن خارجی جامعه با دشمنان داخلی هولناکی هم دست و پنجه نرم می‌کند. آدم‌هایی از جنس عبدل. کودکان جنگ‌ زده که توسط عبدل‌ها استثمار می‌شدند بدون هیچ اغراقی تصویر شده بودند و رفاقت احمد و رضا بسیار نوستالژیک بود. کیمیایی هر جا شخصیت‌هایش را خوب می‌شناخته فیلم خوبی ساخته است و دندان مار هم از این نوع فیلم‌ها بود. مضاف اینکه از بی دقتی و بلاتکلیفی فیلم‌های بدش خبری نبود. دیالوگها هم با ظرافت خاصی نوشته شده بودند. رضای فیلم شخصیتی بود که دانستگی‌هایش را با دیالوگ‌های گل درشت به رخ نمی‌کشید و شخصیتش کاملا با نشانه‌هایی که فیلمساز به تماشاگر می‌داد همخوانی کامل داشت. دندان مار جامعه ای را تصویر می‌کرد که در آن هرکسی مواظب بود کلاهش را باد نبرد و مادی شدن به شدت داشت مد می‌شد و دیدن این شخصیت‌ها به این دلیل برای همه جذاب بود که ارزش‌های اخلاقی جامعه هنوز کامل از بین نرفته بود.

● تحلیل بحران هویت به سبک کیمیایی

بحران بی هویتی و بی‌ریشگی مهاجران در کشورهای غربی دستمایه کیمیایی برای ساخته بعدیش شد. تجارت اولین فیلمی بود که کیمیایی در خارج از ایران ساخت و قهرمان همیشگی‌اش را رهسپار خیابان‌های آلمان کرد. جالب اینجا بود که در آلمان هم کیمیایی مشکلات انسان‌های کنشمندش را همان مشکلات ایران و راه حلش را هم همان راه حل‌های بازارچه نواب می‌دید که تازه قهرمانش به خاطر این‌که خودش هویت مشخصی نداشت به هیچ‌وجه نمی‌توانست مرجع قابل اطمینانی برای ارزش‌های از دست رفته باشد. تجارت فیلمی است که به جرات می‌توان گفت برای پیگیرترین تماشاگر آثار این فیلمسازهم هیچ نکته مثبتی ندارد و حتی از دیالوگ‌ها و بازی‌های خوب بازیگران فیلم‌های کیمیایی خبری نیست. این اولین فیلمی بود که به خوبی یادم است تماشاگران درلحظاتی از فیلم به قهرمان کیمیایی خندیدند (سکانس تسویه حساب قریبیان با آن جوانان آلمانی خاطرتان هست؟) و این خنده، ثمره پافشاری بر آن تفکری بود که بعضی از طرفداران متعصب فیلمساز، او را به خاطر ایستادن بر آن تحسین می‌کردند و به این فکر نمی‌کردند که ادعای فیلم اجتماعی یک چیز است و روایت کردن اسطوره‌های قدیمی چیز دیگر. بدین‌سان بود که تجارت سنگین‌ترین شکست تاریخ سینمای کیمیایی را به لحاظ هنری برایش رقم زد و این، بیشتر از همه باعث خوشحالی کسانی شد که از چند سال قبل کیمیایی را به دلیل نگاه تک بعدی و تکرار آدم‌های قافیه باخته‌اش تمام شده می دانستند و از سوی دیگر طرفداران متعصبش هم می‌کوشیدند برای تک تک پلان‌های فیلم معناتراشی کنند اما پیکر تجارت نحیف تر از این بود که بشود از آن دفاع کرد.

● ضیافت کیمیایی برای نسل جوان

کیمیایی که از ردپای گرگ به بعد به طور نامحسوسی داشت نسل جوان را همراه خود می‌کرد در فیلم بعدیش ضیافت به محله و زادگاهش بازگشت تا به واژه مقدس رفاقت ادای دینی بکند. این بارکیمیایی قهرمان اصلی فیلمش را در کسوت یک مامور امنیتی برگزید که به شدت به رفاقت پایبند بود. کیمیایی تا میانه‌های فیلم در تصویرکردن رفاقت‌های اصیل مد نظرش بسیار موفق بود اما باز هم فیلم در جایی مشکل پیدا کرد که می‌شد انتظارش را داشت. خانواده مهیاران که شاید کیمیایی می‌خواست مدل ایرانی خاندان کورلئونه باشند یا بدلیل عدم شناخت درست فیلمساز از این نوع مافیای اقتصادی یا به دلیل معذوریت‌های خاص ممیزی، تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شد و باعث شد فرصت تماشای یک فیلم بسیار خوب از کف برود. باز هم حاشیه‌های فیلم از قضاوت منصفانه در مورد آن جلوگیری کرد و بیشتر صحبت سر این بود که کیمیایی به جوانها روی آورده و این اتفاق خجسته ای‌ست؛ اما جوانان ضیافت بازتابنده روزگار جوانی همان قهرمانهای همیشگی کیمیایی بودند که فقط ظاهرشان فرق می‌کرد. بازخورد خوب جوانگرایی در ضیافت از یک طرف و پافشاری کیمیایی بر شخصیت‌های یکدنده فیلم‌هایش که تقریبا خودش هم داشت شبیه آن‌ها می‌شد( یا دیگر شده بود) کیمیایی را به سلطان رساند.

● سلطان حاشیه نشین سینما

این بار ضد قهرمان جوان کیمیایی حاشیه نشینی در تهران بود که تا می‌توانست به دور و بری‌هایش خدمت می‌کرد و تکیه‌گاهشان بود. سلطان شخصیتی شبیه قبلی‌ها بود که به اصولش بسیار پایبند بود اما این بار کیمیایی عاشقی را چاشنی قصه تلخ ضد قهرمانش کرد که به اصلی‌ترین دلیل همذات ‌پنداری نسل جوان با سلطان بدل شد. بسیاری از تماشاگران جوان فیلم همانند خود سلطان در سینما اشک ریختند و این نشان می‌داد عشق از حلقه‌های مفقوده کیمیایی در آن سال‌هاست.ولی واقعیت این بود که کیمیایی بقدری شیفته رابطه سلطان و مریم شده بود (که انصافا بسیار هم دیدنی از کار درآمده بود) که باز از بقیه جاهای فیلمش به شدت غافل بود و اینبار فقط قضیه شعار دادن علیه بساز و بفروش‌ها و شناخت ناقص فیلمساز از طبقه مرفه نبود بلکه مشکل دیگری اضافه شده بود و آن بازی بسیار بد برخی از بازیگران فیلم به ویژه بدمن داستان با بازی کیانوش گرامی بود که از قضا نقش مهمی در فیلم داشت و در سکانس‌های روبروی سلطان باعث هدر رفتن بازی عرب نیا شده بود و این برای کیمیایی که معروف است از چوب هم بازی می‌گیرد بسیار نگران کننده بود.

انگار برخی رفاقت‌های باور ناپذیر فیلم‌های کیمیایی به پشت صحنه هم کشیده شده بود. دیالوگ‌های بعضا ثقیل سلطان با همه سنگین بودنش به دل می‌نشست اما مشکل دیالوگ‌ها این بود که همه با همان لحن حرف می‌زدند و به دلیل ناتوانی برخی بازیگران فیلم در بیان آن‌ها حسابی توی ذوق می‌زد و جور درنیامدن ادعاهای سلطان به اقتضای سن و سالش در فیلم، همه و همه بهانه‌هایی برای مخالفان قسم خورده فیلمساز بود که انصافا بهانه‌های کمی برای فیلمسازی که به شدت ادعای فیلمساز اجتماعی بودن می‌کرد نبود. سلطان دو پاره ترین فیلم کیمیایی تا به امروز است. فیلمی که صحنه‌های مربوط به سلطانش، وحشتناک در اوج است و فصل‌های مربوط به برج‌سازی و بحث‌های مربوط به آن از بدترین سکانس‌های کیمیایی است و این شاید از آن جایی می آید کیمیایی به جای تمرکز روی تمام اجزای فیلمش به فکر راضی نگه داشتن دوست و دشمن است.

● ملودرامی سیاسی که حال همه را خوب کرد

اعتراض زمانی ساخته شد که اتفاقات مهمی در تیرماه همان سال افتاده بود. کیمیایی در اعتراض، دو نسل قدیم و جدید جامعه را کنارهم قرار می‌دهد. کسی که بخاطر خیانت زن برادرش او را به قتل رسانده پس از آزادی، مورد بازخواست همان برادر قرار می‌گیرد. رضا برادر کوچک چیزهایی می‌گوید که امیرعلی حالش از آزادی‌اش به هم می‌خورد. رضا می‌خواهد به امیرعلی بفهماند دوره ناموس بازی گذشته و دیگر کسی برای این حرف‌ها پشیزی قائل نیست و امیرعلی با همه مخالفت‌هایش به جای آنکه بخواهد با شرایط کنار بیاید دست آخر چاره را در حذف خودش می‌بیند. تا اینجای کار قضیه کاملا به دل مخالفان کیمیایی نشسته بود و آنها خوشحال از اینکه کیمیایی آدمش را کشت و تمام کرد اما…

کیمیایی نشان می دهد که نسل جوانی که تفکر قدیم را به رسمیت نمی‌شناسد خودش هم نمی‌تواند به داشته‌هایش افتخار کند. چون پر از تردید است و از دید کیمیایی آن‌ها اصول خاصی در زندگی ندارند و با جریانی خاص پیش می‌روند. جالب اینجاست که فیلمساز دست روی کسانی می‌گذارد که در وقایع سیاسی آن سال‌ها نقش مهمی داشتند و این با جهت‌گیری فیلمساز که نسل آنها را فاقد کنشمندی انسانهای خودش می‌داند به شدت درتناقض است. به قول منتقد عزیزمان آقای روحانی اعتراض هشداری است به همه طالبان آزادی اما ابزار کیمیایی برای این مضمون ابزارکارآمدی نیستند.برای کمتر کسی باورپذیر بود که آن دانشجویان در آن ساعت شب در کافی شاپ بنشینند و در مورد سیاست‌های روز کشور بحث کنند و این قبیل ایرادات گل درشت باعث همان حرف‌های تکراری مخالفان فیلمساز شد در حالی‌که اعتراض سکانس دیدنی کم نداشت از جمله سکانس اول فیلم که به لحاظ فیلمبرداری و گفتگو نویسی در سینمای ایران بی همتاست یا سکانس خروس بازی با آن فیلمبرداری اسلوموشن و موسیقی رعب آور انتظامی صحنه‌هایی بودند که مدت‌ها بود جایشان در سینمای کیمیایی خالی بود.

نکته دیگر درمورد اعتراض شیوه دکوپاژ نوینی بود که کیمیایی برای اعتراض درنظر گرفته بود که به لحاظ بصری از آن فرم‌های کلاسیک قبلی فاصله گرفته بود و معلوم بود کیمیایی این بار روی قاب‌های فیلمش دقت بیشتری داشته است چه در کلوزآپ‌ها و چه در نماهای بازتر. بطور مثال در سکانس خروس بازی دوربین از نمای لانگ خروس بازها تیلت میکند و به نمای بسته خروسی وحشی در قفس می‌رسد که اینگونه تاکیدها برای سینمای کیمیایی تازگی داشتند.هرچند در پایان کیمیایی ضدقهرمان قدیمی‌اش را حذف می‌کند اما دلش با اوست و این از سکانس کشته شدن امیرعلی با آن پرداخت عالی کاملا مشهود است. امیرعلی ایستاده می‌میرد بدون آنکه جایگزینی قابل اتکا برای فیلمساز داشته باشد. نمای آخر فیلم هم با بازگشت هندی وار عروس به جمع جوانان بیکاری به پایان می‌رسد که گویی کار و زندگی ندارند و هرشب در آنجا جمع می‌شوند . به نظرم سکانس آخر کنایه‌ای بسیار غلیظ به جوانانی است که از دید کیمیایی فقط در پی انکار نسل قبل خود هستند بدون آنکه نسخه مناسبی برای جایگزینی آن داشته باشند و کیمیایی این وسط برای نسل آینده ای دل می‌سوزاند که کاری به مناسبات روز ندارد و فعلا معصوم باقی مانده است.

● حکم کیمیایی برای سینمای ایران

پس از حاشیه‌های فراوان سربازهای جمعه و بعد از شکست همه جانبه فیلم، کیمیایی خیلی بی سرو صدا فیلم بعدیش را کلید زد و در طول زمان ساخت کمتر خبری به بیرون درز کرد. به دنبال سابقه بی توجهی داوران جشنواره به فیلم‌های قبلی کیمیایی، او تصمیم گرفت بدون نمایش فیلم در جشنواره آن را اکران کند اما قبل اکران در یک محفل خصوصی آن را به بعضی از منتقدان نشان داد و نظر آنان را خواستار شد. حکم اکران شد و به فروش خیلی خوبی دست یافت. کیمیایی بقدری پر انرژی و خلاقانه نماهای فیلمش را ساخته بود که پیچیدگی زیاد فیلمنامه خیلی به چشم نمی آمد. در کل حکم بهانه‌های زیادی برای دیده شدن داشت که بعضی‌هایشان از استانداردهای مرسوم سینمای ایران فراتر بودند:

- فیلمبرداری استادانه زرین دست

- خوانندگی رضا یزدانی

- کارگردانی و فضاسازی عالی کیمیایی

- بازی بعضی بازیگران ازجمله پولاد کیمیایی در نقش محسن و زنده یاد شکیبایی در نقش حد میثاق

- طراحی صحنه و لباس منحصربه فرد فیلم

- تیتراژخلاقانه ای که جواد طوسی برای کیمیایی ساخت و به نوعی به او ادای دین کرد هرچند لی اوت نوشته‌های تیتراژ اشتباهات بسیاری داشت.

تنها چیزی که این وسط کار را خراب می‌کرد توضیحات خود کیمیایی در مورد موضوع فیلمش و تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی آن بود که باز هم باعث می‌شد سایه خود کیمیایی روی فیلم سنگینی کند در حالی که حکم دقیقا از جنس سینما بود و نیازی به اینگونه تحلیل‌ها نداشت.

● نسخه فرهادی برای کیمیایی

چندماه پس ازاکران رئیس خبررسید که کیمیایی مشغول پیش تولید فیلم بعدیش است. مهم‌ترین نکته در مورد این فیلم همکاری اصغر فرهادی با کیمیایی بود. در فاصله ساخت این فیلم موفقیت همه جانبه درباره الی همکاری فرهادی را پررنگ تر جلوه می‌داد و ازآن طرف استفاده تورج منصوری ازدوربین دیجیتال برای اولین بار در کارنامه کیمیایی بازهم کنجکاوی‌ها را بیشتر کرد. محاکمه درخیابان همانطور که انتظارمی رفت مشکلات فیلم‌های قبلی در زمینه فیلمنامه را نداشت و کارگردانی خوب کیمیایی آن را به فیلمی تماشایی بدل کرده بود. غریزه کیمیایی در نمایش شخصیت نکویی به دل دوستداران سینماییش نشسته بود و کیمیایی از زمانه حال می‌گفت.

زمانه‌ای که دیگر قهرمانی در آن حضور ندارد و چه بخواهد چه نخواهد باید سرنوشت محتومش را بپذیرد. جامعه ریاکارتر از آن است که اجازه کشف حقیقت از سوی امیر را بدهد. کیمیایی در محاکمه در خیابان درست ‌ترین رویکرد به قهرمانانش را برگزیده و آن را همان‌طور که امکان وجود قهرمانی در این دوران هست تصویر کرده. قهرمان دیروز در هیبت نکویی تجلی می‌یابد و خودخواسته مرگ را در آغوش می‌کشد. محاکمه در خیابان جزو مهم‌ترین آثار کیمیایی به حساب می‌آید و در ضمن جزو بهترین آثار او در چندسال اخیر است. امیر در بهترین حالتش نکویی آینده است. اینجا دیگر مثل دنیای قیصر طرف حساب فقط فرد نیست. جامعه متهم است. اوضاع بقدری خراب شده که تلاش ناکام امیر برای واژه مقدس غیرت خیلی‌ها را به خنده واداشته. نکته جالب دیگر این است که خیلی از کسانی که کیمیایی را متهم به تکرار می‌کردند حالا از او همان قیصر را می‌خواهند چون متاسفانه کیمیایی بقدری سایه سنگینی روی آثارش دارد که الان هرنوع فیلمی بسازد مخالفان و موافقان زیادی خواهد داشت. کیمیایی استعدادی بی همتا در سینمای ماست که متاسفانه بدلیل توجه بیش ازحد به بعضی نظرات و بی توجهی کامل به بعضی جریانات این استعداد شگرف در خیلی ازجاها شکوفا نشده است. محتوای سینمای کیمیایی نه به آن بزرگی است که بعضی از دوستان نزدیکش می‌گویند و نه به آن کوچکی است که بعضی دیگر. ما همچنان پیگیر و سمج، منتظر آثار بعدی او می‌نشینیم و امیدوار به خلق فیلمی در حد استعداد و نبوغ او هستیم.

نویسنده : بهمن شیرمحمد