جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
پرسشهای بنیادی رویاروی فمینیست ها
![پرسشهای بنیادی رویاروی فمینیست ها](/web/imgs/16/151/6foyh1.jpeg)
کریستینا ترومر-رور متولد سال ۱۹۳۶ و استاد رشتة علوم تربیتی در دانشگاه برلین است. او از کارشناسان پژوهشهای مسائل مربوط به فمینیسم به شمار میرود. آنچه در پی میآید گفت و گوئی با این پژوهشگر مسائل زنان است.
این گفتگو هرچند فشرده و گزیده مینماید، اما به پرسشها و نکات بسیار عمیق و هوشمندانهای پرداخته است، پرسشها و اشاراتی که نشان از برخورد با مسائل زنان از گونه ای دیگر و پخته تر دارد، پرسشهایی همانند:
چرا فمینیسم به صورتی واحد وجود ندارد و از سرچشمهای یکسان آب نمیخورد چرا جنبشهای فمینیستی همواره هویت خود را مخالفت خوانی بازیافتهاند (ضد نژاد پرستی، ضد سرمایه داری، ضد پدرسالاریو ...)، آیا زنان میتوانند به صرف این که زن هستند تمایندگی دیگر زنان را برعهده گیرند؟ آیا اصولاً مقولة واحدی به نام زن یا هویتی فراگیر برای همه زنان وجود خارجی دارد؟ و ...
این گفتگو حتی اگر پاسخ های قانع کننده، به این پرسشها نداشته باشد، دست کم باب اندیشههای جدید را بر دوستداران مسائل زنان میگشاید.
▪ چند سال پیش شما در این زمینه صحبت کردید که سرمایهداری در حال حاضر، یعنی پساز سال ۱۹۸۹، وارد مرحلهای تمامتخواهانه شده است.
ـ اصطلاح «سرمایه داری تمامت خواهانه» ساخته من نیست، بلکه عده دیگری از جملهرامونه (۱) آن را به کار بردهاند. منظور از این اصطلاح این است که سرمایه داری این روزها به هرکنجی نفوذ کرده است، زندگینامه هیچ فردی را بیتأثیر نمیگذارد و هیچ حوزهای از اجتماع وسیاست وجود ندارد که از منطقها و انگیزههای سرمایه داری عاری باشد. هنگامی که واژهتمامت خواهانه را در این معنا به کار میبریم، معنا و مفهوم آن تنها میتواند استعاری باشد، زیراواژه تمامتطلبی به معنای امری بسیار ویژه است و به حاکمیت تمامتطلبانه کشوری برمیگردد کهبه شکل نظامی تروریستی درآمده است; برای نمونه میتوان حکومت ناسیونالسوسیالیستها را نام برد. در چنین حکومتی اکثریت ملت نه فقط وادار به سکوت میشود، بلکهبا اهداف و عملیات جنایتکارانه نیز همسو میگردد. به این ترتیب، جدایی میان حکومتگران وحکومتشوندگان از میان میرود. حکومت ناسیونال سوسیالیست تا حدود زیادی به این امردست یافته بود. هنگامی که واژههای «تمامیتخواهی» و «تمامیتخواهانه» را به همه پدیدههایینسبت میدهیم که در نگاه نخست مشابه به نظر میرسند، این اصطلاح حکومتی را پیشپاافتاده وغیرسیاسی میسازیم. هرچند در کشورهایی که در حال حاضر رسماً دموکراتیک به شمارمیروند، پدیدههای تمامتخواهانه نیز وجود دارد، اما باید میان حکومت تمامتطلبانه و نظامیکه بر پایه اصول و قوانین دموکراتیک پیریزی شده است و در آن، آزادی و حقوق بشر دست کم روی کاغذ وجود خارجی دارد، تفاوت قائل شد.
▪ البته در میان شهروندان آلمان فدرال موافقتی گسترده با سرمایه داری وجود دارد.
ـ پرسش این است که موافقت با چه چیزی؟ تسلط بازارهای اقتصادی بر سیاست به یک«حکومت جا به جا شده» منجر میشود که مرکز آن دیگر دولت ملی نیست. این روندی جهانی استکه با ظهور آن، دولت ملی، سلب قدرتی روزافزون را تجربه میکند و عملیات سیاسی مردم نیزآشکارا از تأثیرگذاری ضعیفتری برخوردار میشود.
▪ آیا این بدان معناست که دیگر دشمنی عینی و مرئی دیده نمیشود؟
ـ بله، مکان این دشمن را آن گونه که برشت میگوید، نمیتوان با نشانی و شماره تلفنشمشخص کرد. همین باعث کاهش شور و هیجانها میشود.
▪ در این حالت یک جنبش مخالف چه پایگاهی را میتواند به خود اختصاص دهد؟
ـ بستگی به آن دارد که جامعهای را که در آن زندگی میکنیم چگونه تعریف کنیم. اگر از«سرمایهداری تمامتخواهانه» سخن میگوییم، همزمان این را بیان میکنیم که دیگر جایی برایرویکردهای انتقادی مخالف باقی نمیماند. اما، ما - به رغم همه محدودیتها و ناامیدیها - دردموکراسی زندگی میکنیم که بزرگترین ارزش آن در این است که آگاهی افراد از بیعدالتی به شکلی آشکارامیتواند گوش شنوایی بیابد. درست است که عدهای میگویند مردم میتوانند این آگاهی خود راتا آنجا که میخواهند به زبان بیاورند، اما فایدهای از آن حاصل نمیشود. اما من با این نظر موافقنیستم. به نظر من بسط آگاهی افراد از بیعدالتیها و قاعدهبندی و تدوین آن، تنها امکان موجودبرای دگرگونی است. دموکراسی همواره به علت کاهش دموکراسی دچار شکست میشود وهمچنین از طرف انسانهایی که در جرگه این دموکراسی اندک هستند، شکست میخورد. علتاین امر چیست که تجربیات افراد از بیعدالتیها به ندرت به بیان میآید یا درک نمیشود - آیااین به خاطر وجود افرادی نیست که حوصله، شجاعت، تعهدپذیری و قدرت الهام اندکی دارند؟بیشک چنین است.
روندهای اجتماعی و دلایل مربوط به اینکه چرا افراد توان داوری خود را چنان ضعیف شکلمیدهند، اینکه چرا به یک اندیشه شخصی و به آنچه با واژه زیبای «بلوغ» آن را میخوانیم، دستنمییابند، برای من جالبند.
▪ آیا بلوغ موضوعی نیست که فمینیستها با آن بسیار سروکار دارند؟
ـ بله، طبیعتاً همین طور است. اما جنبشهای سیاسی همواره در یک سطح نمیمانند وهمواره نیز با همان شدت و شور و عصیان سابق عمل نمیکنند. این امر دلایل بیولوژیکینیز دارد - مردم رو به سالخوردگی میروند. و نسل بعدی گاه دلایل قانعکنندهای برای تفاوتقائل شدن میان خود و نسل پیش از خود دارد. من واژه «نخستینها» را که اصطلاحی اساسی دراندیشه سیاسی هانا آرنت است، بسیار حائز اهمیت تلقی میکنم. آنانی که برای نخستین بارتصورات خود را از دگرگونی سیاسی تدوین میکنند، امیدوارتر، مبارزهطلبتر و فعالتر از کسانیهستند که در مرحله دوم، پنجم و سی و هفتم دست به این کار میزنند.
▪ آیا فمینیسم جنبشی در خفاست؟
ـ بله. جنبش، جنبش است و سکون و رکود در آن جایی ندارد. جنبشها نیز فراز و نشیبها وفرسایشهای خاص خود را دارند. اما نباید فراموش کرد که از دهه شصت و هفتاد - در جمهوریفدرال آلمان و در غرب - تغییرات بسیاری رخ داده است. بسیاری از آزادیها، سی سال پیشغیرقابل تصور بودند. از این رو، بسیاری از جوانان این روزها احساس میکنند، دست کم از دیدروابط میان دو جنس، همه امکانات را در اختیار دارند.
▪ معنای فمینیسم از نظر جوانان چیست؟
ـ من با زنان جوان، بویژه زنان زیر سی سال بسیار سروکار دارم. بسیاری از آنان معتقدند کهجامعه به حقوق مساوی دست یافته است. آنان در مدرسه و دانشگاه به ندرت با تبعیضهاییمواجه میشوند و در زندگی خصوصیشان نیز ظاهراً جنجالهای چندان وسیعی دیده نمیشود.در جدیدترین پژوهش شل (۲) برای نخستین بار مشخص شد که دیگر در برنامههای زندگی وتصورات مربوط به چشماندازهای شغلی و شخصی تفاوتی میان پسران و دختران دیده نمیشود.دختران نیز درست مانند پسران خواهان کارآموزیهای شغلی معقولانه و شغلی با کیفیت بالا ومادامالعمر هستند. پسران نیز مانند دختران اظهار میکنند که خانواده و فرزندان برای آنان حائزاهمیتاند.
این نتیجه را به راحتی نمیتوان نادیده گرفت، حتی اگر ادامه مسیر زندگی در آلمان اینامر را نشان دهد که اوضاع با این تساوی حقوق پیش نخواهد رفت. در نتایج این همهپرسیهاموفقیتهای جنبشهای زنان، بویژه در زمینه تساوی در حوزههای آموزشی نیز خود رامینمایاند. هرچند در میان جوانان خارجی، تفاوتگذاریهایی میان دو جنس دیده میشود. البته زنان جوان، در اغلب موارد مسائل مربوط به فمینیسم را گونهای تبعیض در حق خود تلقی وآن را سرسختانه رد میکنند. در هر حال، آنان به نظریههای جدیدتر مربوط به دهه نود که به تغییرساختاری مقوله جنسیت میپردازد، علاقه دارند. این مسأله عده بسیاری را به شور و شوقمیآورد، اما با این هدف که مسأله جنسیت دست کم در آیندهای قابل رؤیت به کل برچیده شود.
▪ تساوی در شغل و خانواده حائز اهمیت به سزایی است. اما در نظریه فمینیستی مسائلمربوط به دموکراسی نیز مطرح میشود.
ـ البته این حرف صحیح است. حوزه پرسشهای مطرح در پژوهش فوقالذکر حوزهمحدودی بود. برای نمونه در آن پرسیده شده بود: «آینده خود را چگونه ترسیم میکنی؟» ونیامده بود: «آینده جامعه را چگونه ترسیم میکنی؟» از نظر فمینیسم دهه هفتاد و هشتاد مسائلاصولی سیاسی مطرح بود. البته هرگز این مسائل برای همه مطرح نمیشد. «جنبش زنان» یا «فمینیسم» به شکل واحد وجود دارد. این تصور که جنبش زنان باید از یک منبع واحد سرچشمهگیرد و همه باید تصورات و اهداف مشابهی داشته باشند، همواره تصور پوچی بوده است و ازدهه نود به این سو، پوچتر نیز شده است.
▪ به چه علت؟
ـ از جمله به خاطر نتایج دگرگونیهای اجتماعی و تقابل با زنانی که به زبانی یکسان سخنمیگویند اما به گونه دیگری میاندیشند. اطمینان خاطر یا اعتماد ظاهری جنبش قدیمی غربمبنی بر اینکه «ما میدانیم چه چیز درست است» باید رخت برمیبست. پیش از این دوران،شدیدترین تقابلات نیز رخ داده بود، برای نمونه در پایان دهه هشتاد با مهاجران، زنان اهل بهاصطلاح جهان سوم، زنان یهودی یا زنان آلمانی سیاهپوست که چیزی جز زنان آلمانی نبودند، امابه نحوی با آنها رفتار میشد که گویی به کشور دیگری تعلق دارند. در این مبارزات بود که آن بهاصطلاح درگیریهای سیاست جهانی در مقیاس کوچک خود را مینمایاند. رویکردهای شخصیباید نسبیت مییافت و سیاست تعیین هویت باید به کل مورد نقد قرار میگرفت.
▪ این جدل بدون اینکه حل شده باشد، برطرف شده است. در اواسط دهه نود در هانفر هنوز کنفرانسی یافت میشد که در آن اعضای شورای زنان آلمان درباره حزب زنان و حتی ابتکاراتمربوط به زنان مهاجر با یکدیگر بحث و تبادل نظر میکردند. در این کنفرانس در این باره بحثمیشد که هر زنی مناسبات متفاوت متعددی را از خود نشان میدهد، حتی اگر با معیار«سفیدپوست - غربی - از قشر متوسط» منطبق باشد. این روزها این موضوع دیگر به ندرت موردبحث عموم است.
ـ بله، اما آنچه در معرض عموم رخ نمیدهد، همچنان به شکل یک پرسش باقی میماند.هرچه بیشتر روشن میشد که در این کشور تا چه حد فقر به شکل عینی وجود دارد، کلیشه ساده «زن سفیدپوست غربی» و به این ترتیب اتهام فرهنگ استیلایی که بر همه چیز مسلط میشود وتصورات فرهنگی امپریالیستی خود را به جهان صادر میکند، کمتر دوام میآورد. این امر در غربپیش از تغییرات شدید اجتماعی چندان روشن و شفاف نبود. سرمایهداری جنبه لطیف خود را بهنمایش میگذاشت و از زمان رخ دادن این تغییرات، جنبه بیترحم خود را به نمایش میگذارد.
▪ شما بارها این انتقاد را به زبان آوردهاید که فرهنگ فمینیستی، بویژه پیش از تحولاتاجتماعی، با تقسیم کار خود را شریک نشان داده است و در درجه اول خود را «ضد» Anti تعریف کرده است - ضدنژادپرستی، ضدسرمایهداری، ضدپدرسالاری....
ـ جنبش فمینیستی خود را پیشقراول تلقی میکند. اکنون میتوان پرسید که این امر اصلا بهچه علت قابل انتقاد است. آیا ضروری نیست که جنبشهای مخالف خود را نه بخشی از جامعهاکثریت، بلکه امری متفاوت، «خارج ایستاده» یا «پیشرو» بدانند؟ من از این رو از این انتقاد میکنمکه در این ادعای پیشرو بودن، گستاخی نهفته است که از حد واقعیت فراتر میرود یا آن را از دیدهمیاندازد. علاوه بر آن، باید گفت که یک «ضد»، همواره الگوهای رفتاری واکنشی را با خود بههمراه میآورد: «حالا که اینها این را میگویند، پس ما هم درست برعکسش را میگوییم.» اینتبادل رأی با اکثریتی که دشمن تلقی میشود، آزادی اندیشه و استقلال رأی را چندان ترویجنمیدهد.
▪ من به چشم خود دیدهام که زنان غیریهودی آلمانی ناگهان زنان یهودی را در بغل میگیرندو میگویند: «من مثل تو هستم.» هرچند این ادعا صحیح نیست، اما آیا به رغم آن، آرزویجنایتکار نبودن، ارتباطی با آرمانشهر ندارد؟
ـ پایه و اساس چنین آرزویی، یک جهانبینی کودکانه بر این مبناست که: «من کوچک، مقدسو پاک هستم. من با اشرار همپا نمیشوم.» دروغ در بطن این ادعا نهفته است. برای نمونه در آلمانچه کسی باید به موضوع جنایتکاران و همدستانشان رسیدگی کند؟ تجزیه و تحلیل جنایاتسیاسی برعهده چه کسی است؟ آیا زنان باید نمایندگی زنان را برعهده گیرند، زیرا زن هستند؟ آیاقربانیان باید این کار را انجام دهند؟ اگر خودمان را از مشغولیت با این جنایتکاران کثیف دور نگهداریم، براستی به چه کسی خدمت کردهایم؟ چه کسی قرار است به بررسی شخصیت افرادیمانند آیشمن، هوس یا لنی ریفناشتال یا همچنین تراودل یونگه، خانم منشی سابق هیتلر، اینمردان و زنان علناً جنایتکار و به اصطلاح همپایان بپردازد؟
نه فقط دانشمندان زن آلمانی، بلکه در کل همه آلمانیها باید در این زمینه به تبادل نظربپردازند و از آن درس عبرت گیرند و آن هم به طریقی که هر نسلی این کار را از نو آغاز کند. گریز بهسوی نقش قربانی، از این موضوع نامطبوع نشأت میگیرد. و آیا این به معنای ملی ساختن تاریخاست که از زنان آلمان بخواهیم به بررسی و رویارویی با شخصیت جنایتکاران آلمانی بپردازند؟ ویا شاید - همانگونه که برخی معتقدند - در مرحلهای قرار داریم که در آن، مسأله غیرملی شدنموضوع یهودیسوزی در شرف تحقق است و یهودی سوزی به دیده یک «معضل بشری» دیدهمیشود نه معضلی میان آلمانیها و یهودیان؟ منظورم این است که اگر بسیار زود ادعای اینغیرملی شدن را داشته باشیم، باردیگر این امکان فراهم میشود که بگوییم «دیگران هم باید کاریبکنند.»
▪ بحث درباره جنایتکاران زن، با کتاب آنگلیکا ابینگهاوس (۳) ظاهراً پایانیافته تلقیمیشود. در این میان، کتابهایی مانند کتاب گودرون شوارتس درباره زنان در خانوادههای اساس (۴) مورد توجه قرار نگرفته است.
ـ من تصور نمیکنم که کارهای گودرون شوارتس مورد بیتوجهی قرار گرفته باشد. من در کارخودم متوجه این نکته شدهام که مسأله جنایتکاری یا همدستی در جنایت از سوی زنان «عادی» همچنان تا حدودی توجهبرانگیز است. بسیاری از زنان درست در همین موارد علاقه بسیاری بهفراگیری و آموزش از خود نشان میدهند. برای نمونه نمایشگاه یهودیسوزی چنان مملو ازجمعیت بود که گاه به سختی میشد موارد به نمایش گذاشته شده را دید. در آنجا زنان بسیاریحضور داشتند و حتی تعداد زنان جوان نیز بیشتر از زنان مسن بود. چه کسی میتواند ادعا کند که «زنان علاقهای ندارند؟»
▪ آیا این زنان هنوز هم خود را یک جنبش میدانند؟
ـ اغلب زنانی که من در برنامههای عمومی با آنها ملاقات میکنم مایل نیستند «مسأله زنان» پتخصصی شود. آنان مایلند انسان، شهروند و همعصر قلمداد شوند و اجازه وارد شدن به مقولاتتخصصی را نمیدهند. به نظر من این روندی منفی نیست.
▪ آیا همبستگی زنان هنوز هم امری ممکن است؟
ـ اغلب ادعا میشود که رد هویتی به نام هویت «زن» به گسستن همبستگیها منجر میشود.این وضع از آنجا ناشی میشود که پیششرط همبستگی، وحدت است یعنی ایجاد گروههایبشری واحد و «یکدست» که به خاطر اهداف مشترک، اوضاع اجتماعی مشترک و شرایط زندگیمشابه گردهم آمدهاند. اما لحظه تولد همبستگی، تشابه نیست، بلکه تفاوت است. چالشها دراغلب موارد تازه زمانی پدید میآیند که در قبال انسانهایی تعهدپذیر باشیم که تجربیات وکارکردهای دیگری جز ما دارند.
▪ و رویکرد به مقوله زن اجباراً بدان معنا نیست که من برای نمونه با زنانی احساسهمبستگی نمایم که برای من لباس تولید میکنند.
ـ این نشان میدهد که واحدی به نام «زن» یک مقوله ظاهری است. این واحد هرگز وجودخارجی نداشته است و همبسگی جهانی نیز در همه موارد یک همبستگی شفاهی و نه عملیبوده است. این توهمی بیش نیست که زنان بخواهند با سازش در رویکردها و عقاید به منافعواحدی بپردازند.
▪ آیا امری ویژه و خاص وجود ندارد که بتوان آن را از نظرگاهی زنانه ادا کرد؟
ـ چرا. بدیهی است که تجربیاتی از بیعدالتی وجود دارد که خاص زنان است، برای نمونهخشونت جنسی علیه زنان. اما این به آنچه به اصطلاح هویت نامیده میشود چه ارتباطی دارد؟جز امور بیولوژیکی چه اشتراکی در این زمینه میان زنان وجود دارد؟ تجربیات مشترک بویژه دراستناد به تاریخ تظلمها در حق زنان وجود دارد. اما اگر این تاریخچه را پیوسته از نو زنده کنیم،فقط اشاره به آنچه پدرسالاری، زمانی که هنوز اعمال میشد، ابداع نموده و به معرض اجراگذاشته است، تکرار میشود.
▪ آیا این امر، این فایده را به دنبال ندارد که ببینیم زنان در کجا قربانی شدهاند؟
ـ چرا، اما دیدگاه قربانی شدن، گونهای درمانگری برای مشکلات را نیز به همراه آورده است.هرچند این امر میتواند برای برخی افراد یاریبخش باشد، اما در اکثر موارد به عنوانپسزمینهای سیاسی، نامناسب است. این درمانگری به آنجا میانجامد که انسان در فضایمشکلات شخصی خودش حرکت کند. انسان میتواند تمام عمر خود را به آن مشغول باشدکه پیوسته در حول محور خود بچرخد و نگرانی نسبت به جهان را به دیگران بسپارد و از یاد ببرد.
▪ آیا ما برای گام نهادن به فراتر از تاریخ خود و رجوع به چیزهایی در خارج از وجودفردیمان به اخلاق نیاز داریم؟
ـ اخلاق در صورتی که تصمیمگیری پیگیری میان نیک و شر قلمداد شود، مسألهای اساسیبرای انسان در تمام جوامع و پرسشی اساسی به طور کلی در حیات انسانی است.
▪ آیا این واژه بسیار سرزنشآمیز نیست؟
ـ این نمیتواند بر من تأثیری بگذارد. بسیاری چیزها سرزنشآمیز اما لازم است. برای اینکهباردیگر به مسأله جنایتکاری برگردیم، باید بگویم که موضوع بر سر آن است که شرایط وشیوههای اجرایی جنایت علیه بشر درک شود تا دیگر تکرار نگردد و تصمیمهای متفاوتی اتخاذشود.
▪ آیا آرمانشهر میتواند برای انتقادی اساسی از سرمایهداری مفید باشد؟
ـ من جزو دوستداران اصطلاح آرمانشهر نیستم. خود همین کلمه بسیاری مشکلات را بهدنبال دارد و به معنای «ناکجا آباد» است. در آرمانشهر همه چیز خوب است. بیرونگودنشین،انسان منحرف، امور مبهم و غیرشفاف و خطرناک همه و همه در آرمانشهر حذف شده است وهمه چیز به شکل مناسب و قابل قبولی درآمده است. اما در حقیقت امر ما باید با همه همعصراننامساعد و خطرناک که خود نیز جزو آنان هستیم همزیستی نماییم. راهی برای تصفیه وجودندارد. بویژه در آلمان، تاریخ، دو نظام را پیش روی ما گذاشته است که بدان معناست که بایدتصویری از انسان با حذف آن عده که با این تصویر منطبق نمیشوند، پدید آید. اول اینکه این امردرست از آب درنمیآید و دوم اینکه این امر میتواند خطرهای جانی دربرداشته باشد. سایهسنگین خلوص و تصفیه بر آرمانشهرها حاکم است و من نمیتوانم نسبت به آنها احساسی ازنزدیکی و تمایل داشته باشم. واقعیت به اندازه کافی مصالحی را در اختیار ما قرار میدهد تا ناحقرا تشخیص دهیم و خواسته هایی را مبنی بر جلوگیری از رخدادهای خاص فاجعهبار مطرحنماییم. اما هرگز کار با پاکیزگی تمام پیش نخواهد رفت، زیرا خود انسانها پاکیزه نیستند.
اولریکه گرامان
ترجمه: پریسا رضایی
پا نوشتها:
۱- انریکو رامونه، با کتاب «اربابان جدید جهان»، چاپ ۱۹۹۸، زوریخ، از جمله نظریه پردازان جنبش اتک (جنبش مخالف جهانیشدن) به شمار میآید.
۲- پژوهشهای مربوط به جوانان در زمینه قدرت انطباق و سازش جوانان در آلمان که به شکل دورههای منظم به چاپ میرسد وآخرین آن در سال ۲۰۰۰ منتشر شد.
۳- کتاب «قربانیان و جنایتکاران زن» این نویسنده در سال ۱۹۸۷ برای بار نخست به چاپ رسید.
۴- گودرون شوارتس، «زنی در کنار او: همسران در خانوادههای اس اس»، برلین، ۲۰۰۰.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست