جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آتارکی یا استقلال


آتارکی یا استقلال

مدیریت سازمان

مدیریت سازمانوقتی کشوری در حالت آتارکی قرار می گیرد، هیچ مبادله ای با جهان خارج ندارد. این کشور مرزهای خود را به سوی مردمش بسته است و آنان قادر به تماس با خارج نیستند. در مقابل این وضعیت در متون اقتصادی، همان کشور در حالت تجارتی مورد ارزیابی قرار می گیرد و منافع تجارت با مقایسه این دو حالت با یکدیگر نمایان می شود و مخاطب در می یابد که مضار حالت آتارکی تا چه میزان است؟

اگر بخواهیم در فارسی واژه ای تقریبا همسان با Autarky را بیابیم شاید واژه خود بسندگی بهتر از خود کفایی باشد، زیرا لغت اصلی مفهومی منفی را در ذهن متواتر می کند اما خودکفایی در زبان فارسی مفهومی مترقی به حساب می آید.

اگرچه وضعیت آتارکی بیشتر وضعیتی تئوریک است و در عالم واقعیت نمی توان مصداقی از آن را آورد و هر کشوری هر چند هم مطرود جهانیان باشد بالاخره به میزانی با سایر کشورها در تجارت و تماس است، اما می‏توان با نسبی فرض کردن این واژه، کشورهایی را مثال آورد که در جامعه بین الملل امروز با این حجم از تجارت و آمیزش مادی و معنوی، هنوز در وضعیت آتارکی هستند و مردم آنان بیگانه از جهان پیرامون، روز خود به پایان می برند. اغلب این کشورها که می‏توان مثال‏هایی از آنان را در آفریقا، آمریکای مرکزی و جنوبی، آسیا وکشورهای فراموش شده قاره استرالیا، پیدا کرد، دارای وضعیت نابسامان اقتصادی – سیاسی هستند.

این وضعیت تنها زمانی روی می دهد که قطع ارتباط برای مردم قابل توجیه باشد، زیرا در جهان معاصر با چنین پیشرفت هایی داشتن تعامل با جهانیان با کمترین هزینه و با منافع بیشمار، میسر است و بنابراین، حفظ حالت آتارکی برای دولت تنها در صورت توجیه، در بلند مدت میسر است (هرچند هرتوجیهی نیز در نهایت با شکست مواجه می شود و این نتیجه محتوم پیشرفت بشری است).

چنین بار معنایی به هیچ رو در معادل های فارسی نمی گنجد، اما شاید با دانش نسبت به مفهوم آتارکی بتوان خودبسندگی را همراه با آن بار منفی معادل آتارکی آورد هرچند اگر خودکفایی در فرهنگ معاصر به این میزان بار مثبت و ارزشی را به همراه نداشت می توانست معادل یکسانی باشد. در حقیقت در حالت آتارکی، کشورممکن است در حالت خودکفایی تعادل و عرضه و تقاضا با هم برابرباشند، اما مساله آنجاست که در حالت تعامل با جهان تعادلی حاصل می شود که مطلوبیت و منفعت بالاتری را نسبت به تعادل خودکفا برای کشور به ارمغان می‏آورد. این امر بیان گر این مساله است که خودکفایی به خودی خود نمی تواند هدف سیاست گذاری قرار گیرد. این در حالی است که سیاست گذاران اغلب کشورهای در حال توسعه می پندارند در هنگام عدم تعادل در قیمت‏های ساختگی خود می بایست دست به تجارت زنن(مانند زمانی که دولت برای کالاها قیمت پایینی را تعیین می کند و مجبور است برای حفظ آن سرمایه ملی را در خارج از مرز به حراج گذارد در حالی که می توانست با قبول واقعیت بیت المال را حفظ کند، مورد ملموسی که حتی در کتاب های درسی دیگران نیز وجود دارد، قیمت بنزین در ایران است).

در حقیقت آنانی که خودبسندگی و آتارکی را مورد هدف قرار می دهند، خارج از منظومه قیمتی به کالاها می‏نگرند. آنان می انگارند که تقاضا برای یک کالای مشخص معین است و حالت خودکفا زمانی است که این مقدار بدست آید و در صورت تامین این مقدار دیگر نیازی به تجارت نیست، در حالی که فراموش کرده اند با تغییر قیمت، تقاضا تغییر می کند و در طول منحنی تقاضا می توان تعادل های مختلفی را داشت که مطلوبیت های غیریکسانی برای متقاضیان (مردم) ایجاد می کند و در عین حال نقاط بیشماری بر منحنی عرضه ایجاد می کند که نشان از منافع مختلفی برای تولید کننده است. بنابراین هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که تعادل در حالت خودکفایی (آتارکی) منفعت بیشتری برای کشور در مقایسه با تعادل در حالت تجارت ایجاد کند. در عین حال که حالت آتارکی با کم کردن سطح تعامل کشور با جهان پیرامون می تواند مورد نقد قرار گیرد. به هر رو یا کشور در تولید یک کالا دارای مزیت نسبی است یا نیست، در مورد اول راه صادرات راه منطقی است و در حالت دیگر واردات. بدین شکل در جهان معاصر تعامل مادی و معنوی به هر شکل آن، مرزهای ملی را درنوردیده است و جهانی شدن معنایی به غیر از این ندارد و در این میان جوامع خودبسنده و خودکفا آنانی هستند که دست های خود را به سوی نعمات این تعامل بسته اند یا آنچنان عمل می کنند که جهانیان آنان را بایکوت کنند.

خلط معنای استقلال (Independence) با آتارکی امری مرسوم در نظام هایی است که تعامل با جهان و تغییر در جامعه را برنمی تابند. آنها بدون آنکه عمدی در کار باشد می انگارند اگر جامعه در حالت آتارکی باشد آنگاه دارای استقلال است. با این وجود جهان امروز اگرچه همچنان پایبند به تصمیمات ملی است اما تصمیم هر کشوری نمی‏تواند فارغ از اجماع جهانی باشد اما یکی از توجیهاتی که دول در حال توسعه برای دامن زدن به حالت آتارکی، برای مردم کشورهای خود مطرح می کنند داشتن استقلال در تصمیم گیری ها و ادعای مداخله دیگران در مرزهای داخلی در حال تعامل است. آنان تعامل با جهان را در تضاد با استقلال خویش می بینند و یا مدعی آن هستند که تعامل را تاسطحی انجام می دهند که استقلال رای و منافع آنها تضمین شود. صرف نظر از اینکه تعریف این منافع برآمده از نیازهای عموم باشد یا نباشد، اولین و مخرب ترین زیان عمومی این تصمیم، قرار گرفتن در حالت آتارکی با تمامی ویژگی های زیان‏بارش است. اما فاجعه آنجا می تواند باشد که نظام تصمیم گیری این حالت آتارکی را با استقلال خلط کند و مدعی باشد که وضعیت هر چه باشد ما خود برای خویش تصمیم می گیریم و حمایت عمومی را برای حفظ حالت آتارکی فرا بخواند.

امروز حتی ایالات متحده نیز می بایست برای اقدامات خویش در مرزهای خود به جهانیان پاسخ گوید (مواردی چون هشدار جهانی برای وضعیت زندانیان از این دست است) و هر کشوری بنا به مقتضیات خویش می تواند بر این اجماع اثرگذارد. لیکن به هر رو نمی توان واقعیت اجماع و تاثیر گذاری آن بر تصمیمات داخلی را نادیده گرفت.

استقلال در جهان امروز به معنای اتخاذ تصمیم در چارچوب و در جهت تعامل با جهانیان است زیرا هر گونه جهت گیری خارج از این منظومه به معنای رفتن در حالت آتارکی و پشت کردن به منافع ملی است.

در عین حال برخی بر این باورند که دنیای کنونی چون یک بازار انحصار چند جانبه عمل می کند. در این جهان تعداد انگشت شماری به عنوان کشورهای رهبر (نگاه کنید به نظریه رهبر- پیرو اشتاکلبرگ در بازار انحصار چندجانبه) قدرت تصمیم گیری دارند و دیگر کشورها مجبور به پیروی هستند. از منظر این گروه چنین جهانی "ناعادلانه" است و بنابراین استدلال می شود که برای حفظ منافع ملی می بایست خارج از این مجموعه به بازی پرداخت. این تحلیل عملا حاضر است حالت آتارکی را با تمامی بار منفی آن تحمل کند زیرا باور دارد، این راه راهی است برای حفظ "عزت نفس" و برای عملی شدن آن بر "خود کفایی" پافشاری می کند. این نظریه می‏انگارد پیرو شدن در روابط بین الملل به فراموشی سپردن عزت کشور است و تنها جایگاه مناسب، قرار گرفتن در جایگاه چند کشور مسلط است.

در پاسخ می توان عنوان داشت که در روابط بین الملل هر کشور در مکان و موضوعی دارای قدرت نسبی است. شاید کشوری چون سوریه در آمریکای جنوبی دارای هیچ وزنه قدرتی نباشد اما مسلما در عراق و لبنان دارای وزنه اهمیتی بالایی است و کشورهای درگیر در مسائل آن نمی توانند او را نادیده بگیرند- کما اینکه نمی گیرند و خواهان کاهش قدرت آنند-. بنابراین مفهوم رهبر- پیرو در چنین جهانی با موضوعات و مکان های مختلف بازیگران یکسانی ندارد، هر چند برخی از کشورها توانسته اند خود را به چنان جایگاهی برسانند که در موضوعات بسیاری از معدود کشورهای مسلط و تاثیرگذار باشند.

اما نکته بسیار مهم تر آنکه با پذیرش این مدل به عنوان فرض مساله باز هم نمی توان نتیچه گیری دور شدن از تصمیمات جهانی و پشت کردن به آن و در یک کلام قرار گرفتن در حالت آتارکی را توجیه کرد. اگر در مدل فوق برخی از بازیگران حاضر به عمل در جامه عضو پیرو می شوند این انتخاب بر مبانی عقلانیت آنان استوار است.

( اگر در مدل اشتاکلبرگ برخی از بنگاه ها حاضر می شوند، قیمت بنگاه رهبر را بپذیرند این تنها بدین دلیل است که این تصمیم سود آنان را حداکثر می سازد). اگر کشوری در یک موضوع بنا به مقتضیاتش و برای حداکثر کردن منافعش، پیرو بودن را انتخاب می کند این بدین دلیل است که انتخاب عقلانی برای وی همین است و می داند راهی به جز این منفعتش را حداکثر نمی سازد. بنابراین چه خرده ای بر این کشور می توان گرفت؟ او بهترین گزینه را انتخاب کرده است و حاضر به تعویض آن نیست زیرا می داند که اگر غیر از این عمل کند منافعش به خطر می افتد.

بازی کردن در نقشی که ابزار آن وجود ندارد، نمی تواند امری عقلایی باشد. بنابراین پیرو شدن نیز انتخابی هوشمندانه برای کسب منافع بیشتر در شرایط فعلی و تداوم در بازی است. بدین شکل است که باز تعامل با جهان، هر چند ناعادلانه به نظر رسد امری حیاتی است که می تواند با حفظ استقلال، کشور را از غلتیدن در پرتگاه آتارکی نجات بخشد.

با این همه برای رسیدن به این نقطه، یک عامل ضروری به نظر می رسد و آن باور سیاست گذاران به این مساله است که برای داشتن استقلال، ضرورتی به ایجاد وضعیت آتارکی که مختص جوامع استبدادی است، نیست.

پویا جبل عاملی