دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا

فکر کردن گربه نره بیشتر از ما سرش میشه


فکر کردن گربه نره بیشتر از ما سرش میشه

چند توصیه مادرانه به آنهایی که در انتظار تقسیم طرح اند

اگه از جمله پزشکان فارغ‌التحصیلی هستین که می‌خواین این دوره از طریق اینترنت ثبت‌نام کنین بهتره که چند تا توصیه مادرانه بهتون بکنم....

۱) اگر پارتی خیلی کله‌گنده دارین اول سنگ‌هاتونو باهاش وابکنین که ببینین با پارتی‌بازیش می‌خواد براتون چی کار کنه. دو تا از دوستای ما که پارتی‌های بسیار گردن‌کلفت داشتن بهشون قول داده شد که برن پزشک خانواده کرمانشاه بشن یا اینکه ? ماه تو نوبت باشن تا ببینن میتونن یه جای نسبتا نزدیک بندازنشون یا اینکه نمی تونن... اگر هم پارتی ندارین یا گردن پارتیتون به اندازه کافی کلفت نیست به شماره ۳ رجوع کنین.

۲) اصولا بدونین که اعلام نیازهایی که از طریق اینترنت به اطلاع شما می‌رسد کشکی بیش نیست و اصلا بر مبنای آن برنامه‌ریزی نکنید.

۳) اگر بانو هستید، اصولا شما یا متاهل هستید یا موجودی چهارپا که دم دارد (سوءتفاهم نشه اصلا منظورم دراز گوش نیستا... منظورم از اون قندی سفید خوشگلاس که اتفاقا تو کارتونا مثلا پسر شجاع نقش پزشکو بازی می‌کنه!)

اگر آقا هستین که فکر کنم بهتر باشه براتون بمیرم! به جاش یه خوبی داره اونم اینکه مجبور نیستین مثل قبل‌تر‌های من این همه به خودتون زحمت بدین که برین اورژانس یا خانواده! اصولا به شما ربطی نداره که انتخاب کنین.

حداقل تو ولایت ما که این‌جوری بود! ما که مجرد بودیم هی می‌گفتیم آقا جان ما می‌خوایم بریم درمان! می‌گفتن الا و بلا شما بهداشتین... بعد یه خانم متاهل میومد می‌گفتن شما تشریف ببرین درمان... می‌گفت اراده من بر آن قرار گرفته که برم بهداشت. می‌فرمودن قدم شما بر چشم ما. ما می‌گفتیم پس ما جای ایشون بریم درمان ... می‌فرمودن عزیز کرده‌ای هست که می‌خواد بره درمان چرا شما برین؟!

۴) کلا رو قول کسی حساب باز نکنین... ما از قبل اینکه استانمونو انتخاب کنیم واسه بخش درمان این ولایت زنبیل گذاشته بودم... تازه کلی هم انداخته بودنمون بالا و پایین و ما فکر می‌کردیم الان که بریم ولایتمون از دم فرودگاه تا اورژانس واسمون فرش قرمز پهن می‌کنن، ولی بعد که رفتیم اونجا دیدیم میل‌شون کشیده ما رو بندازن بهداشت و بعد که رفتیم قول و قرارها رو بهشون یادآور شدیم و تازه بعد از کلی کج و راست شدن و شرط و شروط گذاشتن و قول اینکه تا ۳ ماه هر وقت هر جا ما گفتیم باید کار کنین، گفتن حالا باشه...ببینیم چی کارتون می‌کنیم... بعد هم نامردی نکردن و تا ما بیایم بفهمیم دنیا دست کیه و ما کجاییم و اصولا چی کاره بیدیم یه دربست گرفتن و ما رو انداختن اون تو و فرستادن به ولایتستان تا پزشک خانواده شیم.

من یک هفته اونجا بودم، بعد قرار شد درمانگاه ولایت باشم. بعد کشیکامو واسه اورژانس ولایت ریختن و همین چند ساعت پیش هم یکی زنگ زد گفت قراره بری پزشک خانواده ولایت آباد... والا فکر کنم طفلکی‌ها هول کردن که قراره ما هر وقت هر جا گفتن باشیم دیگه نمی دونن کجا باشیم حال می‌کنن! تا این لحظه هم نمی‌دونم قراره چه خوابی برام ببینن!

به هر حال من خدا رو شکر می‌کنم...چون خیلی از چیزهایی که تو طرح برام مهم بود برام اتفاق افتاد... و یکی از بهترین اتفاقات هم اینه که هستی همراهمه!

● خونه‌ای در ولایتستان

خب اول از همه بگم اینجا کجاست! اینجا خونمونه توی ولایتستان.

یه خونه یه طبقه با یه اتاق پذیرایی خیلی بزرگ که از اسباب پذیرایی فقط یه پتو داره که روی زمین پهن کردن. یه‌هال نسبتا متوسط! که فرش‌اش یه ملافه است و توش یه یخچال گذاشتن که الان پر از چیزای خوش‌مزه است ولی روز اول یه آب معدنی نیم خورده توش بود و یه لیوان فلزی با آب یخ زده تو جا یخی‌اش... آشپزخونمون بد نیست: ۲ تا قابلمه داریم و یه گاز و یه قوری که جای کتری استفاده می‌کنیم و یه میز اداری داغون... حموم‌مون یه دوشه که آب از توش همون‌طوری میاد که از شلنگ... چند تا پوستر هم به دیوار اتاق‌مون زدن که دلمون وا شه...یکیش که ما دوستش داریم توش شخصیت‌های کارتونی به نخودکچه‌ها پیام بهداشتی میدن:

سوباسا میگه: «بچه‌ها اگه می‌خواهید مثل من سالم باشید هر روز ورزش کنید.» دو تا دخترم که یادم نیست مال چه کارتونی هستن میگن:

«- امروز برای میان وعده من میوه و کمی کشمش و انجیر آورده‌ام تو چه آورده‌ای؟

- من هم مقداری نان و پنیر و خرما آورده‌ام.»

خلاصه که جونم بگه برات که پینوکیو و روباه مکار و گربه نره و کاکرو و پلنگ صورتی و سفیدبرفی و سارا و دارا و تام و جری هم توش هستن... منتهاش یه نکته ظریفی که من تا امروز هرقدر فکر کردم نفهمیدم اینه که چرا اینو آوردن تو پانسیون پزشکان؟ احتمالا یا فکر کردن گربه نره بیشتر از ما سرش میشه و باید بهمون آموزش بده که از فروشندگان دوره گرد خرید نکنیم یا اینکه دیدن نخودکچه‌های این دوره زمونه خیلی واقعا تحت تاثیر این پوستره قرار میگیرن از فرط ناامیدی رو آوردن به نخودکچه‌های سابق!

تو اتاقمون یه تلویزیون هم داریم که هر وقت دلش بخواد کانال ۲ رو می‌گیره. البته گاهی هم دلش نمی خواد خب.

یه میزم هست که روز اولی روش بشقاب‌های کثیف بود و ? دقیقه بعد از رسیدنمون هستی با مواد شوینده افتاد به جونش و تمیزش کرد و روش سفره انداخت. یه ساعت خدا بیامرز هم بود که چون شب‌ها مزاحم خوابمون بود گذاشتیمش منتهی الیه سالن.

اینجا دور و برمون چیزهای خیلی جالب هم داریم:

۱) یه آقا خروسه که هم‌زمان با بوق سگ‌ها راس نیمه شب آوازش می‌گیره،

۲) یه درخت موز که میوه هم داره،

۳) خب راست‌اش چیز جالب دیگه‌ای فعلا یادم نمیاد!

اینا رو نوشتم که اگه خواستین برین طرح با امید یه خونه تمیز و شیک و تی‌میکر و حتی جاروبرقی و اتو و لباس‌شویی و..... نرین! البته هستن جاهایی در همین دور و بر ما که میگن کسی توش دوام نمیاره ولی تا تی‌میکرش رو هم دارن! ولی خب شما با دید بدتر راهی بشید براتون بهتره!

خدا رو شکر مامان هستی هم مثل خودش مدیر و مدبر بودن و از چوب کبریت و کیسه زباله بگیر تا پاکفوم و پودر ما رو تامین کردن... شما هم اگه خواستین برین طرح یه سر با ایشون مشورت کنین.

نویسنده: دکتر آرزو کشوردوست