سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

فرقِ خیلی دارد با کم نقدی بر شعر پویا عزیزی


فرقِ خیلی دارد با کم نقدی بر شعر پویا عزیزی

این نقد قرار نبود سرنوشتش این باشد قرار بود بدون هیچ عجله و شتابی و با حوصله علامت بوسه می بارد را دوباره بخوانم و از شعر پویا عزیزی بپرسم

این نقد قرار نبود سرنوشتش این باشد. قرار بود بدون هیچ عجله و شتابی و با حوصله علامت بوسه می بارد را دوباره بخوانم و از شعر پویا عزیزی بپرسم. حتا برای انتشارش هم عجله ای نداشتم یعنی نمی دانستم می خواهم بنویسمش یا بگذارم تا بعدها. برای كی اش را هنوز فرصت نكرده بودم در موردش فکر کنم. قرار بود نقدی باشد به اندازه ی خوانش من. اما از بد حادثه مثل همه ی چیزهای دیگر مثله شد. كدام مقصریم نمی دانم. چه چیز یا چیزهایی مقصرند به جز شتاب و كمبود وقت ،بی حوصلگی و بغض ، دوستی های نه چندان اندیشیده و دشمنی های نه اندیشیده تر ، بی اعتمادی های هولناك ، توقعات بیش از حد و زیاده خواهی ها و كم دهی ها. نمی دانم چه عوامل دیگری دخیل بودند.

اما هر چه بود حاصلش این نقد ناتمام است. نمی دانم چرا فكر می كنم كه آن اصالت اولیه را ندارد. این گسل را نمی دانم چگونه پر كنم. هم من و هم او بسیار چرخیده ایم و در این چرخش ها نمی دانم چگونه می شود نقطه ی اتكا را كه لازمه ی چنین گویشی درونی ست دوباره پیدا كرد و پیش رفت . شاید چون هنوز در ابتدای راهیم و حتا به گوشتش هم نرسیده ایم چه رسد به استخوانش كه كاملن درونی شود آن چنان كه این نقد ادعا می كرد كه می خواهد حیاتش از آن جنس باشد. این گسل چنین مزاحم و بازدارنده عمل می كند. اما همین هم خوب است. شاید وقتی دیگر بشود یك نقد جدی تر و درونی تر نوشت و كلیشه ها و قاعده ها و قراردادها را كنار زد و به خود واقعی رسید.

قرارداد یعنی چیزی كه قرارداده شده است. پس‏ می توان برداشت و جایی دیگر قرارش‏ داد. یا برداشت و دورش‏ انداخت. به هر حال این كلمه با این كه معنایِ قراردادی اش‏ با یك جور اجبار ِ به اطاعت می‌آید در ذات خود اطاعت و پیروی را القا نمی كند.

شاعری استهلاک زبان است ، تکه تکه شدن و اضمحلال آن . در این قلمرو که با عنوانی گشوده می شود، هویتی به یاد آورده می شود . این یادآوری در واقع جز یک جریان هم ذات پنداری نیست.هر گونه شعری یک نوع فحشاست . آشکار شدن و آشکار کردن زبان است و این چیزی است که فرهنگ مسلط آن را بر نمی تابد . زبان جنسی محذوف در این فرهنگ است ، چرا که جزو مایملک سلطه است و مثل دیگر اقلام دارایی های منقول یا غیر منقول تسلط ، زبان باید که پوشیده ، سربسته و محذوف باقی بماند. در این جا ما با روند عام تری از "زبان کالاشدگی" روبرو هستیم .

اساس تداعی و هم ذات پنداری را در شعر وقتی بیشتر در می یابیم که به یاد آوریم یکی از ضروریات شغلی شاعری - فاحشگی همیشه سقط جنین های ناخواسته است . از این منظر شعر در واقع تقابل دو هویت، دو زمان ، و دو مکان است . این دو زمان و این دو هویت (کابوس- واقعیت) از هم جدا نیستند ، بر هم دیگر سایه انداخته اند و گاهی با هم در بعد معنایی و هم در بعد تجربه ی روزمره یکی می شوند.

از آن چه گفته شد چنین بر می آید که علامت بوسه می بارد را نمی توان با منطق آینه داری در برابر واقعیت به عنوان نقش زبان خواند . در شعر پویا عزیزی معلوم نیست راوی کیست و روایت شده کدام است . رابطه ی ذهن و عین در هم ریخته شده و آن زبان بریده بریده هم مزید بر علت است.

اما این بریدگی علت این زبان نیست، نقش این زبان است. زبانی که نمی خواهد در نحو روایی -بیانی زبان شکن محور در بند بماند.این زبان به عنوان زبانی شکنانه در شعر است. چنان آغشته و ممزوج با منِ دیگران است که نمی تواند جمله ای را شناخته نشده تمام کند . همان طور که تن فاحشه تکه تکه و مثله می شود ، حذف می شود، مستور می شود، این زبان هم بریده بریده خود را تکرار می کند. زبان علامت بوسه می بارد به عنوان نمونه ای از زبان معامله گر،انعکاسی است از فحشای شعر معاصر ؛ زبانی است که پویا عزیزی تازه تازه دارد آن را تجربه می کند در عین حال که زبانی تکراری است . اما یک چیز برای ما مسلم است که فاحشگی یکی از کهن ترین مشاغل این دنیای خاکی بوده و شاعری هم.

فحشا یک معامله ی دو طرفه است، اما در شعر زبان محور ما، و اگر بپذیریم که زبان چیزی جز همان تن نیست ؛ و پس در فرهنگ ما ، همیشه یک سوی این معامله ی دو سویه است که در معرض بیرون راندگی و نفی بوده است.در جریان این "زبان کالاشدگی" که اساس معامله ی فحشاست. شعر پویا عزیزی، دیگر نمی تواند یک "معامله" باشد ، بلکه یک "تعامل" است.

اتفاقی که علامت بوسه می بارد در ادامه ی آن افتاده است، در وفور شکنانگی شعر دهه ی پس از هفتاد خطوطی است که من آن را، آشکارگی بیانی دیگرانه در شعر می نامم. خطی از این شکن را سعی می کنم در این جا روشن کنم .

شعر زبانانه ی سال های پس از خطاب به پروانه ها در بیشترین موارد آن هنوز پشت ساحات شکنی که براهنی در شعر خود گشود، درنگ کرده است.این درنگ به دو صورت خود را باز می نماید : تقلید از زبان و شکن به پیشنهاد براهنی یا تکرار اجراهای تک نفره ی هفتاد .

و آن چه الباقی است نوعی آینه گردانی در برابر حالات زبانانه است ، جریانی که از زبان گذشته و بر زبان می گذرد . این آینه بازی سخت گرفتار منطق زبان شکن محور مانده است و یا بی آن که خود متوجه باشد این منطق را درونی ِ سنت کرده است .

به سخن دیگر و ساده تر این که، ما زبانی را در شعر پویا عزیزی می بینیم که به زبان دیگران از تجربه ی منِ خود می گوید. و یا آن که برخوردش با رفتارهای لفظی و معنوی در شعر همان رفتار معمول در ادبیاتِ شکن است. جالب این که ، از میان صداهای شکن در شعر اخیر فارسی ، زبانی که یکی از وظایف خود را فروپاشاندن آن منطق شکن محور می داند در تکرار هم امکان بروز پیدا کرده است . پس شعر پویا عزیزی را انعکاسی از آن صداها در نظر می گیریم .در علامت بوسه می بارد ذهن شاعر ازورطه ی میان خود و تجربه ی دیگری به انکشاف خودیتی از خودِ دیگران می پردازد . به همین دلیل هم هر بیان این خودیت چیزی است که مثل هر چیز تازه ای ، تازه به نظر نمی رسد و مثل شبیه است.

سعی پویا عزیزی در علامت بوسه می بارد حرکت در زبان از مدلول ها به سوی دال هاست. شاید بتوان این حرکت را اصالت دادن به لفظ در برابر معنا هم گفت. اما این حرکت به سوی دال تمام بازی نیست. این حرکت را در این حد قبلن یاکوبسن برای ما توضیح داده و آن را صورت بندی کرده است.بر گرداندن زبان به ریشه ها ی تشکیل و تشکل آن، بیگانه کردن زبان است باخود برای رسیدن به کلمه ای که پیش از آن که معنادار باشد آکنده از حس و شدت است. اما شعر پویا عزیزی در اغلبِ خود رسیدن به نوعی مکتوب از پریشیده گویی است. یعنی نوعی که در لحظات اوج لذت یا درد بر زبان جاری می شود.

اما "پریشیده گویی" پدیده ای اتفاقی و فاقد خصیصه ی تکرارپذیری یک گفتمان شعری است . حال آن که ، زبانی که می خواهد زبانیت خود را به رخ ‌بکشد تنها با درهم شکستن هرمنوتیک مدلول نیست که چنین می کند،بلکه هرمنوتیک دالها را هم در هم می شکند. زبان علامت بوسه می بارد خودِ حس یا حس هایی نیست که ما تا کنون داشته ایم، فقط بیانی از احساسات ماست. در واقع حرکت در سمتِ دیگربودگی به همان بودگی در خود ختم شده و لاجرم از خلق مدام هویت هایی تازه و آفریدنی دوباره در زبان باز می ماند.

در علامت بوسه می بارد کلمه ها طوری انتخاب شده و جمله ها جوری پشت سر هم چیده می شوند که فضا همیشه متشنج باشد، حالا یا به دلیل وحشتبار بودن، و یا مضحک بودن شرایط . شعر با حرکات دست و سر و گردن،با بلند شدن و نشستن،با رفتن و آمدن و پاییدن روایت می شود و جالب این جاست که نه تنها شاعر ، بلکه شعر هم حین خواندن متن به این حرکات تن می دهد. شاعر از جا می پرد ، به خود می پیچد ، انگشتش را خطاب به کسانی این طرف و آن طرف تکان می دهد، اشاره ای می کند.

و سر شعر، که شاعر را تماشا می کند، برمی گردد به عقب و جلو ، به چپ و راست. جمله ها در ساختار خود این تکان ها را ایجاد می کنند. شیوه ی شاعر برای روایت شعر این تکان ها را ایجاد می کند. پریدن از یک جمله، که اتفاقی خاص را توضیح می دهد، به جمله ای با طیفی متفاوت، این تکان ها را ایجاد می کند.

اما علامت بوسه می بارد معنای شعر را تازه نمی کند، با تسلیم در برابر کاراکتر معنا یافته ی متن، تلاشی که او می کند همان تلاشی است که شاعران دیگر کرده اند. پویا عزیزی با واژه بازی راه می اندازد تا هر واژه هم زمان چند واژه گی کند .اما تأثیر بازی تنها در همین حد می ماند. شعرها با واژه گانی نوشته شده اند که همیشه پیش از این هم همین طورها کنار هم نشسته بوده اند.

پویا عزیزی در علامت بوسه می بارد می خواهد ویران کند و بسازد. با جذبه و شوری که قاعده و نظم را به هم می ریزد، می خواهد گوشه ای از ناپیدا را بنمایاند. می خواهد ریشه را بسوزاند. ریشه ی پوسیده ی اندیشه و برداشت سنتی از نگاه کردن را.می خواهد بخواند تا بگوید،می خواهد حواس را بکار بگیرد تا مغز را . نمی خواهد واژه را به عنوان ابزار بیان و رساندن اندیشه به کار گیرد ، می خواهد شعرش در خود زبان اتفاق بیفتد و با لذتی شیطانی زبان را بشکند، خرد کند، بر هم بیانبارد و به یاری عصاره ی شاعرانه ی خاص خودش باز بسازد تا جوانش کند.ولی حیف از این خیلی می خواهد خیلی کم می تواند و خیلی زیاد مثل خیلی های دیگر همان کارهای خیلی های قبلی را تکرار می کند.

سعید احمدزاده اردبیلی