دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

جنگی برای صلح


جنگی برای صلح

بازخوانی اندیشه گروه های مختلف درباره جنگ

اختلاف و تفاوت دیدگاه در مورد موضوعی واحد مساله یی است که در جامعه انسانی به دلیل ویژگی های خاص انسان و تنوع غایات و شیوه تفکر انکارناپذیر است. اگر از تفکرات متضاد و متباین بگذریم طیف وسیعی از نظرات وجود دارند که می توانند به رغم تفاوت ها با یکدیگر همزیستی و تعامل داشته باشند و از تخریب و تخطئه یکدیگر بپرهیزند. موضوع جنگ نیز از جمله موضوعاتی بوده است که در تاریخ معاصر ایران نسبت به آن واکنش های متفاوتی دیده می شود، از کسانی که جنگ برایشان امری مقدس بود تا کسانی که جنگ را پاشنه آشیل نظام برآمده از انقلاب اسلامی می دانستند و برای شکست روزشماری می کردند.

مطالعه مجموعه گروه ها و تفکراتی که در طول هشت سال جنگ تحمیلی وجود داشتند، نشان می دهد آنها را می توان در چهار یا پنج تفکر خلاصه کرد، هرچند برخی از این گروه ها به لحاظ کمی جمعیت زیادی نداشتند اما در هر صورت هر کدام یک جریان فکری بودند که در داخل یا خارج کشور وجود داشتند.

اولین و عمده ترین تفکری که وجود داشت نگاهش به جنگ یک نگاه اعتقادی و ایدئولوژیک بود و در راس آن شخص حضرت امام(ره) ایستاده بود. بر مبنای این اندیشه، دفاع مقدس دفاع از مملکت و دفاع از انقلاب و کاملاً مقدس بود. آنها معتقد بودند ابرقدرت ها که زمانی پایگاهی در زمان رژیم شاهنشاهی داشتند حالا که آن نظام صد درصد وابسته به دست مردم سرنگون شده، در پی انتقام گیری اند و نمی خواهند اجازه دهند یک نظام مستقل در دنیا شکل بگیرد.

مبنای این اندیشه در واقعیت های موجود در جهان ریشه داشت. کشورهای جهان نقطه تلاقی دو بلوک شرق و غرب یعنی شوروی سابق و امریکا بودند و این گونه بود که کشورهایی که وابسته به بلوک شرق تلقی می شدند وقتی در آنها جنبشی شکل می گرفت یا انقلاب و کودتایی می شد نظام جایگزین به دامان غرب پناهنده می شد و بالعکس. کشورهای جهان به ویژه در جهان سوم توپ فوتبالی بودند که میان این دو ابرقدرت رد و بدل می شدند.

حال اینکه در این میان یک جریان اندیشه یی آمده بود و در کشوری که به لحاظ جغرافیایی و منطقه یی در نقطه فوق العاده حساس قرار دارد انقلابی اسلامی را به انجام رسانده بود و ادعا می کرد می خواهد نماینده یک میلیارد مسلمان جهان و حتی فراتر از آن نماینده تمام محرومان و مستضعفان دنیا باشد و نمی خواهد به هیچ یک از دو بلوک شرق و غرب اقتدا کند.این مساله برای هر دو ابرقدرت آن زمان نمی توانست مساله یی قابل گذشت تلقی شود. امام(ره) زمانی به احزاب نصیحت می کردند که «شما با هدف های کوچک حزب تشکیل ندهید بلکه بیایید، جمع شوید و یک حزب واحد برای دفاع از محرومین و مستضعفین در جهان راه بیندازید». این نگاه غالبی بود که در انقلاب اسلامی وجود داشت. به همین دلیل ابرقدرت ها در این نقطه اشتراک نظر داشتند که نباید اجازه دهند جریان سومی در دنیا شکل بگیرد که پتانسیل نهفته و سرکوب شده مسلمانان را نمایندگی می کند و در عین حال شعارهایی در مورد مستضعفان جهان دارد که می تواند فضای جهان را تغییر دهد.

امام(ره) در تفکری که داشتند و شعاری که می دادند جنگ تحمیلی را مرحله یی از یک سلسله نبرد می دیدند. امکان داشت سلسله و حلقه بعدی نبرد برخورد نظامی نباشد و یک جنگ اقتصادی یا اجتماعی باشد ولی این برداشت نهایی این بود که چون ما انقلاب عقیدتی بزرگی به راه انداخته ایم باید بدانیم حرکت بزرگ مخالفان بزرگی هم دارد و لذا نیت ما باید نیت اصلاح، اصلاح طلبی و دفاع از محرومان و مستضعفان کل جهان و حرکت دادن دنیا به سمت نظام متعادلی باشد که در آن هر کس در جای خودش مستقر است، به کشور خودش قانع است و هر کس منافع خودش را در چارچوب های قانونمند دنبال می کند و در امور دیگران دخالت نمی شود و تجاوزات پایان می یابد و به همین دلیل شعار برآمده از این اندیشه، شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از جهان» بود؛ یعنی یک حرکت خیلی وسیع تر از آنچه در جبهه اتفاق می افتاد. آنها تبلور بخشی از فتنه جهانی را در جنگ میان ایران و عراق می دیدند، صدام را نماینده کل فتنه در دنیا می دانستند اما معتقد بودند کار فقط مبارزه با ارتش صدام نیست و تنها در آن خلاصه نمی شود. به همین دلیل جنگ میان ایران و عراق را «دفاع مقدس» نام نهادند.

شعار و اندیشه دیگری که مربوط می شد به بخشی از افراد و شخصیت هایی که نه تنها با امام فاصله یی نداشتند بلکه پیرو و رهروان او بودند، این بود؛ «جنگ، جنگ تا پیروزی» یعنی آنها برای رفع فتنه از جهان و یک برنامه درازمدت، برنامه یی نداشتند و زاویه دیدشان خلاصه بود در جنگ میان ایران با کشور متخاصم. آنها معتقد بودند میدان نبرد باید پیروزی به نام ایران داشته باشد و پیروزی را در این می دیدند که رو به جلو حرکت شود، صدام تنبیه شود، سرزمین های اشغال شده بازپس گرفته شوند، اسرا آزاد شوند و متجاوز گوشمالی داده شود و درسی باشد برای تمام متجاوزانی که در آینده فکری دارند. فرماندهان سپاه که عمده آنها این تفکر را نمایندگی می کردند اعتقادشان بر این بود که باید پیروزی نهایی از آن ایران باشد و منظورشان هم صرفاً پیروزی نظامی بود.

لایه دیگر فکری که در جامعه و در میان نخبگان سیاسی وجود داشت شعارشان «جنگ، جنگ تا یک پیروزی» بود. آنها معتقد بودند جنگ در درازمدت به نفع ما نیست و باید به شکلی از جنگ فارغ شد و به سمت ساخت و ساز داخلی و دستیابی به اهداف انقلاب از جمله رفاه، عدالت و توسعه اجتماعی حرکت کرد. آنها معتقد بودند برای جمع و جور کردن جنگ باید یک عملیات بزرگ و پیروزی بزرگ به دست بیاید تا بتوان با اتکا به آن بر سر میز مذاکرات نشست. آنها عملیات نظامی را عقبه و پشتیبان مذاکرات می دانستند و می گفتند اگر مذاکرات به جایی نرسید یک عملیات دیگر و یک پیروزی دیگر... «جنگ، جنگ تا یک پیروزی» را بیشتر آیت الله هاشمی و افراد نزدیک به او نمایندگی می کردند که آنها هم از امام و اندیشه های امام دور نبودند.

از این طیف ها که نام بردیم هرچه دور می شویم حرکت می کنیم به سمت تفکراتی که دیگر جنگ و دفاع مقدس برایشان آنچنان معنایی نداشت. عده یی معتقد بودند جنگ به ما تحمیل شده اما ما باید به سمت صلح حرکت کنیم و صلح باید به هر شکل ایجاد شود حتی اگر بخشی از مناطق در دست عراق بماند. شعار این گروه در این جمله خلاصه می شد؛ «صلح برای حفظ نظام». آنها احساس می کردند در جنگ تحمیلی تمام دنیا پشت صدام ایستاده اند، بنابراین از یک موضع انفعالی در مورد جنگ سخن می گفتند و نگران بودند هر چند مسلماً نگرانی آنها برای کشور و دلسوزانه بود ولی ترس در وجودشان پدیدار شده بود و تعبیرشان این بود که زورمان به دنیا نمی رسد، آنها نمی گذارند در جنگ پیروز شویم، پس بهتر است خودمان به سمت صلح حرکت کنیم. این اندیشه طبعاً اعتقادی به اقدام و عملیات نظامی نداشت زیرا اصولاً اعتقادی به حرکت های انقلابی در آنها نبود. نماینده این شعار تیپ هایی مثل اعضای نهضت آزادی بودند که حتی در زمان جنگ در قالب چند بیانیه تفکر خود را اعلام کردند. طبیعتاً در سال های جنگ تحمیلی هیات های صلحی به ایران می آمدند. ایران همه آنها را می پذیرفت ولی مساله این بود که خواست ایران بازپس گیری وجب به وجب خاک سرزمینی خود بود و تنبیه و مجازات متجاوز، بنابراین ممکن نبود در شرایطی که بخشی از سرزمین ایران در دست نیروهای عراقی بود و مشخص نبود عراق قرار است چگونه متنبه شود، صلحی اتفاق بیفتد.

مسوولان می گفتند وقتی خرمشهر در دست دشمن است و آبادان در محاصره دشمن یا وقتی نیروهای عراق با سوسنگرد ۱۲-۱۰ کیلومتر بیشتر فاصله ندارند و قصرشیرین و کرمانشاه در تیررس آنها است و در شرایطی که موشک های عراقی نیروگاه ها، کارخانجات و بنادرمان را تخریب کرده اند، چگونه باید صلح کنیم؟ چه تضمینی برای تنبیه عراق وجود دارد و چه ضمانتی هست که عراق دو ماه دیگر دوباره به ایران حمله نکند؟ با همین دلایل شعار «صلح، صلح برای حفظ نظام» مقبولیتی نداشت.

جریان پنجمی که به مثابه یک ستون پنجم دشمن مطرح بود گروه های معاندی بودند که اساساً با انقلاب اسلامی مخالف بودند و در مقطع جنگ شعارشان «صلح برای انهدام نظام» بود. تصور آنها بر این بود که اگر به نحوی صلح را به نظام تحمیل کنند پس از آن لشگری که سرشکسته و شکست خورده به وطن بازمی گردد با شماتت ها و سوال های زیادی مواجه خواهد شد؛ اینکه چرا شکست خوردید و چرا اگر توان پیروزی را نداشتید تا به حال جنگ را ادامه داده اید و پاسخ جوانانی را که کشته شدند چه کسی باید بدهد بنابراین آنها صلح را به عنوان دستمایه یی برای تبلیغ علیه نظام و سست کردن پایه های آن دنبال می کردند و بر شعار «صلح» اما برای انهدام نظام تاکید می کردند.

اما در مقابل، امام(ره) و مردم حاضر در صحنه به این نتیجه رسیده بودند که هم شروع جنگ و هم صلح به هر قیمتی یک توطئه جهانی است و لازم است ایران به عنوان یک کشور انقلابی و کشوری با یک سابقه بلند تاریخی دشمن را تنبیه و مجازات کند وگرنه داستان تجاوز به ایران همچنان ادامه پیدا خواهد کرد. بنابراین ایستادگی تا رسیدن به نتیجه مطلوب تنها راهی است که باید طی شود و این اتفاق افتاد.

قطعنامه ۵۹۸ وقتی در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد که ایران کاملاً در موقعیت تهاجمی بود و حتی بخش های زیادی از خاک سرزمینی عراق در دست ما بود. رزمندگان ایرانی فاو را گرفته بودند، در جبهه میانی تا نزدیکی رودخانه فرات پیش رفته بودند و در غرب و کردستان با گروه های کرد معارض عراق یعنی آقایان طالبانی و بارزانی یک وحدت استراتژیک داشتیم. معارضان در عراق سازماندهی شده بودند. مجلس اعلای عراق شکل خاص خود را گرفته بود. موضع تهاجمی خاصی داشتیم که هر دو ماه یک عملیات بزرگ و هر ماه یک عملیات نظامی را ترتیب می دادیم. استراتژی جنگ مشخص بود، فرماندهان زبده و نیروها آموزش دیده بودند و تجهیزات تقویت شده بود.

در مقابل، آنها سعی کردند از طریق فشار اقتصادی صلح را به ما تحمیل کنند. شروع جنگ نفتکش ها و شرایطی که کشتی های نفتی ما را هواپیماهای روسی و فرانسوی عراق مورد هجوم قرار می دادند و طبعاً هم حجم صادرات نفتی و هم قیمت نفت تا بشکه یی هفت دلار پایین آمده بود کشور را با مشکلات اقتصادی فراوانی مواجه کرده بود. اما مدیریت ویژه مهندس موسوی در دولت و رهبری امام دست به دست هم داد تا ایران در موضع قدرت قرار بگیرد و سازمان ملل قطعنامه ۵۹۸ را صادر کند که البته ما ابتدا آن را نپذیرفتیم ولی در شرایطی که وضعیت به گونه یی شد که آقای محسن رضایی نامه یی به آقای هاشمی نوشت و وزیر اقتصاد وقت نامه یی نوشت که وضعیت اقتصادی، بودجه و توانایی کشور رو به تحلیل است، آقای هاشمی به امام گفتند اجازه بدهید من صلح را اعلام کنم و آتش بس را قبول کنم و البته قطعنامه ۵۹۸ هم قطعنامه یی بود که می توانست مورد قبول باشد زیرا شناختن عراق به عنوان متجاوز، شکل گیری یک کمیته برای تنبیه متجاوز و دستور بازگشت به مرزهای منطبق با قرارداد الجزایر در شرایطی که صدام آن قرارداد را در مقابل دوربین های خبری پاره کرده بود می توانست زمینه خوبی برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ باشد.

پذیرش قطعنامه از سوی ایران برای منافقین این توهم را به وجود آورد که شعار پنجم یعنی «صلح برای انهدام نظام» تحقق یافته است و به همین دلیل عملیات مرصاد پس از پذیرش قطعنامه انجام شد و حتی در خاطرات بریدگان از «سازمان مجاهدین خلق» گفته می شود مسعود رجوی در پادگان اشرف سخنرانی کرده و حتی در مورد اینکه در کدام ساختمان در تهران استقرار یابند و کدام اتاق را برای فرماندهی انتخاب کنند، بحث کرده اند. اما دیدیم ایران هنگام پذیرش قطعنامه در چنان موضع قدرتی بود و چنان منافقین را در عملیات مرصاد منکوب کرد که دیگر نتوانستند قد راست کنند.

الیاس حضرتی