سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مصائب مجردی
«زندگی مجردی» برای خیلیها همان قدر بحثبرانگیز است که این روزها برای من دردسرساز شده. دردسرها وقتی آشکار میشود که دخل و خرج با هم نخواند. آن وقت است که صورتم را با سیلی سرخ میکنم؛ البته چه عرض کنم که این اواخر به مشت و لگد رسیده. در نتیجه خود روی خوشندیدهام را از خیلی چیزها باید محروم کنم که بعضی وقتها شدت آستانهاش از شکنجههای زندان گوانتانامو هم میگذرد.
از شغل و حرفهام که چیزی نگویم به نفع خودم است چون به قولی اسمش را نبر است، پس از اینجا به بعد برای اشاره به آن از واژه «چیز» استفاده میکنم. به قول پدربزرگ خدابیامرزم اگر «راست حسینی» بخواهم درباره آن چیز صحبت کنم، باورتان نمیشود از عید امسال تا به الان بابت کارهای انجام شده، از سوی کارفرمایان هیچ تسویه حسابی نشده است. کارهای انجامشده و پولهای دریافت نشده موضوعی است که ذهن تکتک اعضای خانوادهام را به خود مشغول کرده؛ کارهایی که اگرچه در نظر دیگران فعالیتهای ارزشمند فرهنگی و هنری محسوب میشود اما خانواده در یک نشست اضطراری «شلنگ تخته» را برای آن برگزیدهاند؛ البته به گفته خودشان فقط محض خنده. برای همین من اسم این زندگی... را گذاشتهام، دست و پا زدن روی لبه تیزی چون تیغ که در پرده ابهام فرورفته است. حالا مدام اطرافیانم بگویند که برو خوش باش مجردی. استادی داشتم که هر چه میگفتیم جوابی دندانشکن در آستینش برایمان داشت. «اینقدر نق و نوق نکنید که حالم را بد میکنید.» از شما چه پنهان من هم وقتی فرمان ماشین داستانهایم را سمت جاده خاکی میگیرم، یک ترمز ناگهانی حالم را جا میآورد. این ترمز همین جمله استاد است که در این لحظهها مثل زنگ کلیسا در مغزم اینور و آنور میشود.
بگذارید محض دلخوشی از خوبیهای زندگی مجردی بگویم که این روزها دلم را بهشان خوش کردهام. برای همین مینشینم پای تلویزیون و «هزاردستان» شاهکار علی حاتمی را میبینیم. روحش شاد. حاتمی گفته بود: «همیشه در ساخت آثارم به این فکر میکنم که فرشی میبافم.» باور کنید من اگر نتوانم یک فرش ببافم حداقل میتوانم با پولی که آن کارفرماهای بیتعهد قرار است بدهند یک دستباف تبریزیاش را بخرم و در خانه مجردی ذهنم پای کاناپه تختخوابشو پهنش کنم. یا مثلاً بعدازظهر روزهای اول هفتهام که بعد از سه ساعت تمرین سخت ورزشی، پر از انرژی خاموشی میشوم که به پیادهروی در خیابان پر از ماشین عباسآباد رضایت میدهم و همراه با دوستان صمیمی خودمان را به یک خوردنی خوشمزه میهمان میکنیم. دست پدر سخاوتمندم همیشه پرقدرت، که نمیگذارد این روزها برایم بدتر بگذرد. هر چند تا به امروز و در این سن حل معادلات ذهنی برای مستقل شدن فقط در ذهن خوب پیش میرود، تبدیل به واقعیت که میشود همه چیز برعکس است و کسی را از استقلالش ساقط کنی...
حالا مقامات بیایند و بگویند که جوانها مشکلی ندارند. «چه ایرادی دارد جوانی که مهندسی خوانده مسافرکشی کند؟» این جمله را وقتی در روزنامههای وزینمان خواندم از زور خوشحالی دو ساعت دور خودم میچرخیدم چون واقعیت حرف دیگری دارد. نمیدانم که چه زمانی زندگی مجردی روی خوشش را به من نشان میدهد؟ به خودم قول دادم که از این به بعد سخت نگیرم شاید همه چیز بهتر شد. شماره آخرین کارفرمای بیتعهدم را میگیرم، یکی پشت خط میگوید: «خط مورد نظر مسدود است.» خدا پدر و مادر آن کارفرماهایی که پول امثال من را سر وقت میدهند بیامرزد. میخواهم غر زدن را دوباره شروع کنم، بیتوجه به قولی که داده بودم...
آرزو مرادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست