سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا

تربیت دینی, تربیت لیبرال


تربیت دینی, تربیت لیبرال

تعلیم و تربیت لیبرال از سابقه طولانی برخوردار بوده و هر زمان معنای خاصی از آن اراده شده است

مقاله حاضر در صدد مقایسه دو رویکرد «دینی‏» و «لیبرال‏» به مسئله تعلیم و تربیت است. حضور مفهوم «جامعه مدنی‏» در عرصه فرهنگی اخیر کشور اسلامی و نقش لیبرالیسم به عنوان یکی از ارکان اصلی این پدیده ضرورت چنین بحثی را ایجاب می‏کند. شیوه‏های تعلیم و تربیت دینی از سوی لیبرالیسم و تعلیم و تربیت لیبرال مورد نقد و تهاجم است، و از سوی دیگر، پایه‏های ارزشی لیبرالیسم از سوی دین‏باوران مورد سؤال قرار می‏گیرد. این نوشتار ابتدا به بررسی مبانی ارزشی لیبرالیسم و انتقادات آن از دین می‏پردازد و سپس تحلیلی پیرامون مفهوم و اصول تعلیم و تربیت دینی در مقابله با تعلیم و تربیت لیبرال ارائه می‏دهد.

● تربیت لیبرال

تعلیم و تربیت لیبرال (۱) از سابقه طولانی برخوردار بوده و هر زمان معنای خاصی از آن اراده شده است. در فلسفه ارسطو تربیت آزادگان و آزادزادگان مراد بود. در قرون وسطی به تربیتی گفته می‏شد که در تهذیب نیروهای روانی نقش ایفا می‏نمود. در فلسفه جان‏دیوئی تربیتی لیبرال نامیده می‏شود که به آزادی دانش‏آموز منجر گردد و بالاخره، درمیان عامه به تربیت عمومی اطلاق می‏شود. (۲)

برای پرهیز از هرگونه تعصب احتمالی در ارائه تعریف از تعلیم و تربیت لیبرال، این بخش از نوشتار را به بررسی مقاله ج. با عنوان «ارزش‏های لیبرال و تعلیم و تربیت لیبرال‏» (۴) اختصاص می‏دهیم. وی، که عمده مطالعاتش پیرامون مسائل فرهنگی و ارزشی در تعلیم و تربیت دور می‏زند ودرزمینه تعلیم و تربیت اسلامی نیز تحقیقات و نوشته‏هایی دارد، معتقد است که ارزش‏های تعلیم و تربیت هر جامعه‏ای زمانی کاملا قابل فهم می‏باشد که از قبل ارزش‏های پایه‏ای آن جوامع بررسی و شناخته شده باشد. بر همین اساس، در مقاله مذکور ابتدا به بررسی لیبرالیسم - که به عقیده وی ارکان اولیه ارزش‏ها را در جوامع غربی پایه‏گزاری کرده است - و ارزش‏های ریشه‏ای آن پرداخته است و آنگاه، تاثیر ارزش‏های مذکور بر تعلیم و تربیت غربی را مورد بررسی قرار داده است. در پایان مقاله نیز به بررسی دیدگاه‏های مخالف لیبرالیسم و از جمله دیدگاه‏های دینی پرداخته است. در این‏جا، مروری بر مقاله ج. مارک هالستد در سه بخش خواهیم داشت:

الف) مبانی ارزشی لیبرالیسم;

ب) مبانی ارزشی تعلیم و تربیت لیبرال;

ج) دیدگاه‏های مخالف تعلیم و تربیت لیبرال.

الف) مبانی ارزشی لیبرالیسم

هالستد بر این عقیده است که علی‏رغم برداشت‏های متفاوت و وجود دیدگاه‏های مختلف پیرامون مفهوم لیبرالیسم، می‏توان یک سری ارزش‏ها را به عنوان، ارزش‏های محوری این دیدگاه معرفی نمود. سه ارزش محوری لیبرالیسم در مرحله اول عبارتند از:

۱) آزادی فردی (Individual Liberty) (آزادی عمل و آزادی از قید و بند به هنگام دنبال کردن نیازها و علائق شخصی);

۲) تساوی حیثیت و حرمت (Equality of respect) برای همه افراد درساختار تئوریک و عملی جامعه (عدم تبعیض);

۳) عقلانیت پایا (Consistent rationality) (بنا نهادن تصمیمات و فعالیت‏ها بر توجیهات عقلانی و منطقی منسجم).

در این که کدام یک از سه ارزش الا در مرحله اول اهمیت قرار دارد، توافق‏نظر وجود ندارد و لذا کسانی همچون برلین ( Berlin) و هایک (Hayek) بر مورد اول و دیگرانی همچون دورکین، ( Dworkin ) گوتمن (Gutmann) و هارت (Hart) بر مورد دوم تاکید دارند. صرف‏نظر از این اختلاف، شاید بتوان گفت تعارض بین دو ارزش آزادی فردی و تساوی حرمت افراد، نیاز به ارزش سوم یعنی عقلانیت را مطرح می‏سازد. به هر حال، سه ارزش ذکر شده، مواردی است که توافق گسترده‏ای بر آن‏ها به عنوان ارزش‏های پایه‏ای لیبرالیسم انجام گرفته است، چنانچه تئوری اخلاقی لیبرال نیز بر پایه آن‏ها شکل گرفته است.

در این تئوری اصول «بی‏طرفی‏» و «تساهل‏» با ارزش‏های دوم و سوم، و اصل خودگردانی فرد با ارزش‏های اول و سوم مرتبط می‏شود. تعامل بین سه ارزش، شرائط راه‏حل عادلانه تعارضات و زمینه اجرای قانون را فراهم می‏آورد.

هالستد بر این عقیده است که مطالعه ارزش‏های محوری از زوایه دیگری نیز قابل توجه و مطالعه می‏باشد. توجه به هرکدام از ارزش‏های سه‏گانه فوق تلاشی هدف‏دار در جهت‏حذف و خارج ساختن برخی مفاهیم از دایره لیبرالیسم می‏باشد. ارزش اول، یعنی آزادی فردی، به‏طور مشخص نگاه تک حزبی و دیکتاتورمآبانه‏ای را که، فردیت فرد را به خطر می‏اندازد، طرد می‏کند. ارزش دوم، یعنی تساوی حیثیت افراد، طبقه‏بندی انسان‏ها را بر اساس این‏که کسی ادعای آزادی بیش‏تری نسبت‏به دیگران داشته باشد رد می‏کند، بر همین اساس، لیبرالیسم برده‏داری را مردود می‏شمارد. و بالاخره، ارزش سوم، یعنی عقلانیت پایا، تحکم و بی‏حساب و کتاب بودن و بی‏توجهی به عوامل و عناصر دخیل در مسائل را غیر منطقی به حساب می‏آورد. براساس ارزش سوم، پذیرفتن غیر نقادانه اعتقادات جزمی، چه آن‏هاکه از سوی قدرت شخصی مطرح است و چه آن‏ها که مبتنی بر وحی است، مقبول نمی‏باشد.

علاوه بر ارزش‏های سه‏گانه فوق، عناصر دیگری نیز در دیدگاه لیبرالیسم نقش ایفا می‏کند. «حق‏» (Right) که معمولا با پسوندهایی همچون اخلاقی، اجتماعی، طبیعی، انسانی و مذهبی همراه است، از جمله این عناصر می‏باشد. هالستد در مقاله خویش به بررسی دو مورد از «حق‏» ، یعنی حقوق اخلاقی و حقوق اجتماعی می‏پردازد و معتقد است که حقوق اخلاقی آن دسته حقوقی است که بدون آن‏ها تحصیل ارزش‏های سه‏گانه ناممکن است. حق‏زندگی، حق‏برده نبودن، و حق شستشوی مغزی نشدن، به عقیده وی، از این جمله است. حقوق اجتماعی در این بیان حقوقی است که یک تحلیل عقلانی آن‏ها را مناسب‏ترین وسیله جهت‏حل عادلانه تعارضات و بقاء زندگی آرام بشر می‏داند. این حقوق، که ازجمله آن‏ها به حق تعلیم و تربیت، حق مسکن مناسب وحق بهداشت رایگان می‏توان اشاره نمود، معمولا توسط قانون مشخص می‏شوند.

«دموکراسی‏» عنصر قابل توجه دیگری در مبانی لیبرالیسم است. طرفداران لیبرالیسم، دموکراسی را به عنوان عاقلانه‏ترین سپر در مقابل ظلم و تضمینی برای تساوی حقوق شهروندان به‏گونه‏ای که توسط خودشان به بهترین علایق خود برسند، می‏دانند. دموکراسی دراین‏دیدگاه نقش حکومت و قانون را بدین شکل روشن می‏سازد که حکومت، خود یک هدف نیست، بلکه وسیله‏ای است تا رقابت‏بین افراد را به شکلی تنظیم کند که آن‏هابه اهداف شخصی خودشان برسند. حکومت لیبرال، در تفسیر هالستد از لیبرالیسم، وسیله‏ای برای حفظ منافع جمعی و عدالت اجتماعی است و قانون راهی است‏برای این‏که نظم در جامعه برپا شود. وضعیت امور دینی در این راستا قابل توجه است. بنابر تبیینی که هالستد از حکومت لیبرال ارائه می‏دهد، این انتظار می‏رود تا نسبت‏به امور دینی خنثی و بی‏تفاوت عمل کند; حکومت ضمن این‏که آزادی و حق فردی را نسبت‏به امور دینی تضمین می‏کند، رسما باید از دخالت در امور دینی نفیا و اثباتا پرهیز کند. (۵)

ب) مبانی ارزشی تعلیم و تربیت لیبرال

تعلیم و تربیت لیبرال، همچون خود لیبرالیسم دارای قدمتی طولانی است و برداشت‏های متفاوتی را در خود جای داده است. با این وجود، هالستد معتقد است اصول ارزشی تعلیم و تربیت لیبرال را به خوبی می‏توان در اصول ومبانی ارزشی لیبرالیسم جستجو نمود. چنانچه به عقیده وی، امروزه دیدگاه‏های تعلیم و تربیتی غرب تحت‏سیطره همین ارزش‏های اساسی لیبرالیسم است. ارزش‏هایی همچون خودگردانی شخصی، نقدپذیری، استقلال نظام آکادمیک، تساوی فرصت‏ها، اخلاق عقلانی (اخلاق مستدل) احترام به عقاید و علائق مختلف، پرهیز ازالقاء ارزش‏ها، و طرد هر تعریف شخصی از «خوب‏» همه و همه، مبتنی بر سه ارزش پایه‏ای لیبرالیسم، یعنی آزادی، تساوی و عقلانیت است. تاکیدات اخیر در تفکر تعلیم و تربیت لیبرال بر ارزش‏های دمکراتیک، حقوق شهروندان و حقوق کودکان نیز بر همین پایه استوار است.

بد نیست‏به این نکته نیز اشاره شود که حامیان تعلیم و تربیت لیبرال، این نوع رویکرد راتنها راه قابل حمایت و توجیه در تعلیم و تربیت دانسته‏اند تا آنجا که به عقیده ایشان تعلیم و تربیت (صحیح) در واقع همانا تعلیم و تربیت لیبرال است.

اینک، به تفصیل بیشتری پیرامون برخی ارزش‏های اساسی تعلیم و تربیت لیبرال می‏پردازیم:

▪ عقلانیت: «تعلیم و تربیت تعهد به عقلانیت است، نه کمتر و نه بیشتر» . (۶) با این بیان، هرست (Hirst) محوریت عقلانیت در تعلیم و تربیت لیبرال را به خوبی بیان می‏دارد. به عقیده وی برای آموزش و رشد عقلانیت در کودکان بایستی آن‏ها را منتقد و آزاداندیش‏بار آورد، به‏گونه‏ای که هر عقیده‏ای را قابل انتقاد و قابل تحول عقلانی بدانند و هیچ امری را حقیقت آخر نپندارند. بر همین اساس انتقال و القاء ارزش‏ها به کودکان در مبانی تعلیم و تربیت لیبرال پذیرفته نیست. آزاداندیشی در تعلیم و تربیت لیبرال گاه تعریف روشن‏تری به خودگرفته و با بی‏تفاوت بودن و خنثی‏بودن نسبت‏به هر عقیده‏ای مترادف تلقی شده است. بر اساس این برداشت، آزاداندیشی به این معنی است که هیچ امر مشخصی را نباید به عنوان «زندگی خوب‏» به کودکان آموخت.

بر اساس همین اصل خنثی بودن، برخی طرفداران لیبرالیسم معتقدند که تعلیم و تربیت اخلاقی تنها باید در صدد رشد استدلال اخلاقی و قدرت انتخاب باشد و هرگز درصدد معرفی ارزش‏های معینی به عنوان، فضائل اخلاقی نباشد. البته، برخی همچون دورکین معتقدند که برخی ارزش‏ها، همچون عدالت و تساوی ارزش‏های مقبول در لیبرالیسم است و تعلیم و تربیت اخلاقی باید براساس این ارزش‏ها، اخلاق مستدل مستندی را پایه‏ریزی کند.

▪ خودگردانی (Personal autonomy) : رشد خودگردانی یا خودمختاری شخصی از ارزش‏های آزادی و عقلانیت در لیبرالیسم تفکیک‏ناپذیر است. بیلی (۱۹۸۴) تعلیم و تربیت لیبرال را چیزی می‏داند که فرد را از همه محدودیت‏ها رها می‏سازد و لذا فرد می‏تواند انتخابگر در اعتقاد و عمل باشد. بنابر تعریف دیردن «هر شخصی حتی تا آنجا خودمختار است که اندیشه و عمل «او» در زندگی وی تنها با رجوع به خود «او» یعنی به انتخاب «او» ، تصمیم «او» ، قضاوت «او» ، طرح «او» و استدلال «او» قابل توجیه است.

از دیدگاه تعلیم و تربیت لیبرال، رشدخودگردانی در کودکان امور زیادی را به همراه دارد که از آن جمله‏اند: توسعه دانش و فهم ایشان، آگاهی از عقاید و روش‏های مختلف زندگی، تصمیم‏گیری‏های عقلانی و توانایی تفکر شخصی مبتنی بر استدلال و نه تفکرات ناشی از حکم قدرت دیگران.

▪ تساوی حیثیت و حرمت (Equality of respect) : تساوی حیثیت وحرمت‏یک ارزش کلیدی در تعلیم و تربیت لیبرال است. سیاست آموزش و پرورش لیبرال در مقابله با تبعیض نژادی، جنسیتی، ملیتی، دینی، طبقات اجتماعی و امثال آن، بر اساس همین ارزش پایه‏ریزی می‏شود. هالستد معتقد است که تساوی حرمت افراد البته به معنای یکسان بودن همه برخوردها و تعاملات نمی‏باشد، بلکه به این معنی است که در جامعه لیبرال تنوع آراء پذیرفته می‏شود. وی برای تایید مطلب مذکور به این گفته تمسک می‏کند که «در جامعه ایده‏آل لیبرال همه باغ‏ها یکسان‏اند گرچه با بهترین شکل ممکن تزیین شده باشند. » ارزش دیگری که در ضمن همین ارزش تساوی حیثیت مطرح است، تساوی فرصت‏ها برای افراد است. در تعریف این ارزش اختلاف است، اما حداقل تعریف مشترک در کاربرد آن در تعلیم و تربیت مربوط به حق افراد در دسترسی مساوی به منابع است، به‏گونه‏ای که هیچ شهروندی در آینده از فرصت‏های زندگی به دلیل عدم دسترسی ناعادلانه به منابع محروم نشود.

ج) مخالفان تعلیم و تربیت لیبرال

پس از بررسی ارزش‏های اساسی و پایه در تعلیم و تربیت لیبرال، هالستد، مؤلف مقاله مورد بحث، در یک نگاه سریع و گذرا به بررسی دیدگاه‏های مخالف تعلیم و تربیت لیبرال پرداخته و مقابله ادیان بویژه دین اسلام با این سیستم را مورد توجه قرار داده است. نوع نگرش این مؤلف به مبانی اسلام در سیستم تعلیم و تربیت قابل تامل است. وی می‏نویسد: «عمده‏ترین مخالفت‏با تعلیم و تربیت لیبرال از سوی کسانی است که اساسا با ارزش‏های بنیانی این سیستم تربیتی موافقت ندارند. مارکسیسم، فمینیسم تندرو، پست مدرنیسم و جهان‏بینی‏های مختلف دینی، بویژه کاتولیک و اسلام، از مخالفان عمده این رویکرد می‏باشند. دین اسلام مبتنی بر ارزش‏های واصله از سوی وحی، در تعلیم و تربیت دیدگاهی دارد که در بسیاری ازنقاط با لیبرالیسم منافات دارد. هدف نهایی در تعلیم و تربیت اسلامی این است که کودکان را در جو ایمانی بار آورند; هدف این است که از آن‏ها مسلمانان خوبی بسازند; کودکان هرگز تشویق به تحقیق و سؤال پیرامون اصول و بایدهای دین خود نمی‏شوند، تنها از آن‏ها انتظار می‏رود که مبانی دینی را به پیروی از بزرگ‏ترهای خود بپذیرند» .

در امر مقابله لیبرالیسم با این برخورد اسلامی! و یا جمع بین این دو دیدگاه، هالستد معتقد است راه‏حل‏های میانه‏ای وجود دارد. در عین حال، لیبرالیسم را از دید درون مکتبی، مخالف این رویکرد دینی دانسته و می‏گوید: «برخی لیبرال‏ها این روش دینی (اسلامی) را قابل تحمل ندانسته و معتقدند حکومت‏باید در راستای حفظ حقوق کودکان جهت آزادی ایشان از محدودیت‏های محیط فرهنگیشان (محیط دینی) دست‏به عمل زده و با مداخله خود رشد آن‏ها را به‏گونه‏ای فراهم آورد تا بزرگسالانی خودگردان بار آیند.

● تربیت دینی

امروزه در نوشته‏های غربی در باب تربیت دینی، مفاهیم «تربیت دینی‏» (Religious education) و «تربیت اخلاقی‏» (Moral education) بحث «القاء و تلقین ارزش‏» (indoctrination) را تداعی می‏کند و متقابلا هر جا سخنی از «تحمیل و القاء ارزش‏» به میان می‏آید، ذهن خواننده را به بحث «تربیت دینی واخلاقی‏» سوق می‏دهد. گویا فرض بر این است که تربیت دینی به جز از طریق القاء کورکورانه میسور نیست و از آن‏جا که این القاء ناعادلانه و غیر صحیح است، پس باید تربیت دینی را متوقف ساخت. آن‏چنان‏که مؤلفان مقاله (Indoctrination) در دائرة‏المعارف فلسفه تعلیم و تربیت می‏نویسند: «مفهوم indoctrination ریشه در قرون وسطی دارد، که در آن زمان، اشاره به آموزش‏های مسیحیت داشت. » (۷) البته امروزه این مفهوم منفی معنای گسترده‏تری به خود گرفته است و هر نوع آموزش غیر استدلالی را در بر می‏گیرد، اما هنوز آموزش دینی اخلاقی در این رویکرد در راس هرم قرار دارد. مروری مختصر بر مبانی و ارزش‏های نهفته در لیبرالیسم و به دنبال آن ارزش‏های حاکم در تعلیم و تربیت لیبرال نیز گویای این نکته است که دین، از دید لیبرالیسم، به اتهام تشویق بر پیروی از صاحبان حکم و قدرت (Authority) (وحی و القاءات رهبران دینی)، سرکوب عقلانیت، القاء ارزش‏های ثابت ولایتغیر، شستشوی مغزی و عدم تسامح در مقابل دیگر ارزش‏ها و ایده‏ها، لااقل درسطح اجتماعی مقبولیت نداشته و حکومت و نظام تعلیم و تربیت تابع آن باید در قبال آن خنثی عمل نموده و از دخالت در آن پرهیزکند. بر همین اساس، تربیت دینی در نظام تعلیم و تربیت لیبرال جایگاهی ندارد. دراین بخش از نوشتار سعی ما بر این است تا با مطالعه مفهوم «تربیت دینی‏» در اسلام و شیوه‏های آن به بررسی نکته مذکور بپردازیم.

«تربیت دینی‏» را باید جزو آن دسته از مفاهیمی قرارداد که به ظاهر بسیار روشن و بی‏نیاز از تحلیل و تفسیر می‏نماید، ولی به همان اندازه نیز از ابهام برخوردار بوده و بررسی دقیق و جامعی را می‏طلبد. از سویی، مساله چنان واضح است که حتی هر کودک دبستانی تصوری از این نوع تربیت داشته و آنگاه که کتاب «تعلیمات دینی‏» را در همان سال‏های اولیه دبستان پیش‏روی خود می‏بیند، بی‏گمان در می‏یابد که چه مسائلی در آن نهفته است. بزرگسان، پدران و مادران و مربیان و مسؤولین تعلیم و تربیت نیز تصویری اجمالی از این نوع تربیت داشته و براساس همان تصویر، سیاست‏هایی را در جهت رشد این بعد تربیتی اتخاذ می‏کنند. از سوی دیگر، مساله چنان در پرده ابهام است که هنوز در ارائه تعریفی جامع ومانع از این مفهوم اتفاق‏نظر وجود ندارد. توماس، مؤلف مقاله «تربیت دینی‏» در دائرة‏المعارف تعلیم و تربیت می‏نویسد: «ازآنجا که تعریف مشخصی از مفاهیم «تربیت‏» و «دین‏» ارائه نشده است، نمی‏توان به تعریف دقیقی از تربیت دینی دست‏یافت. (۸) و موران می‏گوید: «هر آن‏کس که تلاشی در جهت تعریف تربیت دینی انجام داده است، با مشکلات فراوانی روبه‏رو شده است. در نوشتارهای محققانه، اجماعی بر تعریف این مفهوم دیده نمی‏شود. » (۹) بر همین اساس بی‏مناسبت نیست که این قسمت از بحث را به مفهوم‏شناسی تربیت دینی اختصاص دهیم، ضمن این‏که معترفیم چنین بحثی مجالی وسیع‏تر و دقت‏نظری عمیق‏تر می‏طلبد.

گاه از تربیت دینی، تربیت دینی به معنی الاعم اراده می‏شود. (۱۰) این معنی شامل همه ابعاد تربیتی در یک بستر دینی شده و می‏توان آن را با «تربیت اسلامی‏» (۱۱) مترادف دانست. مراد این است که کودک، نوجوان یا جوان مسلمان به‏گونه‏ای آموزش ببیند و تربیت‏شود که بالمآل شخصیت او با اهداف دینی مطرح شده در قرآن شریف و روایات همگونی داشته باشد و نهایتا آنگونه شود که بتوان او را مسلمان به معنای واقعی کلمه دانست. در این اصطلاح، تربیت دینی محدود به مسائل اعتقادی، معنوی و یا اخلاقی نمی‏شود، بلکه رفتار واندیشه آدمی را در سایر ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، عاطفی و هیجانی نیز در بر می‏گیرد و در یک کلمه شخصیت انسان را پوشش می‏دهد. بنابراین تعریف، فردی از این جهت تربیت‏یافته تلقی می‏شود که ازهر حیث‏به فرامین الهی نزدیک باشد، که نمونه اول و تام آن وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار: در مرکزیت دایره می‏باشد و تربیت دینی یا اسلامی دیگران براساس مراتب فاصله از ایشان تعریف می‏شود. به‏نظر می‏رسد، بسیاری از نوشته‏های اسلامی موجود در باب تعلیم و تربیت که تحت عناوینی همچون «تعلیم و تربیت در اسلام‏» ، «تعلیم و تربیت اسلامی‏» و «اسلام و تعلیم و تربیت‏» (۱۲) انجام گرفته است، همین اصطلاح را دنبال نموده است و لذا نباید از آن‏ها این انتظار را داشت که به‏طور خاص به بحث پیرامون تعلیم و تربیت دینی پرداخته و مشکلات و مسائل خاص آن را بررسی نمایند.

حجة‏الاسلام دکتر محمدجواد زارعان

پی‏نوشتها:

۱- Liberal Education ، علی‏رغم مرجوحیت ذکر الفاظ انگلیسی در نوشتار فارسی، به نظر می‏رسد ترجمه Liberal به آزاداندیش، آزاده‏گر، آزادمنش، آزاد، و امثال آن، گویا نمی‏باشد و لذا در این مقاله از خود لفظ لاتین استفاده شده است.

۲- برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به:شعاری نژاد، علی اکبر، فرهنگ علوم رفتاری، تهران:( امیر کبیر، ۱۳۶۴، ص. ۲۳۳)

۳- J . Mark Halstead

۴- "Liberal values and liberal education" in J .Mark Halstead & Monico J . Taylor ( eds .) ۱۹۹۶ .

Values in Education & Education in Values, London, Falmer Press .

۵- تعبیر کلیدی در نوشته هالستد Official neutrality می‏باشد.

۶- Herst, P . H . (۱۹۷۴) Moral Education in a Secular Society, London: Hodder and Stoughton .

۷- Chombliss, J .J .(ed) (۱۹۹۶), Philosophy of education: an Encyclopedia, New York, P .۳۰۳

۸- "Religious Education" in the International Encyclopedia of Education, and ed . ( V . Q . P . ۴۹۹۵) GB: Pergamon

۹- "Religious Education" in the Encyclopedia al Religion, (V .۱۱,P .۳۱۸) New York: MPC

۱۰- این اصطلاح در واقع تابع معنائی است که در آن‏« دین‏» را شامل همه مسائل و ابعاد انسانی بدانیم.

۱۱-این اصطلاح را می‏توان مترادف [Religious education ] و در بستر اسلامی آن مترادف [Islamic education ] دانست.

۱۲- برای اطلاع بیشتر از کتب مذکور مراجعه شود به بهروز رفیعی، کتاب‏شناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، تهران:انتشارات بین‏المللی الهدی(۱۳۷۸)

۱۳- این اصطلاح را می‏توان مترادف [Spiritual education ] دانست.

۱۴- اصول کافی، ج ۲، روایت ۳

۱۵- نهج البلاغه ، حکمت ۳۳۱.

۱۶ و ۱۷- مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ، تهران: انتشارات الزهراء، ۱۳۱۲، صص ۵-۶.

۱۸- Mario Bunge & Ruben Ardila Philosophy of Psychology

۱۹- ر. ک. همان ص ۱۸


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.