چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

جشنی که عزا شد


جشنی که عزا شد

آنها که سال های قبل از دهه ۵۰ دانش آموز بودند روز چهارم آبان را به خاطر می آورند محمدرضا پهلوی در این روز متولد شده بود خواهید گفت در حالی که نزدیک ۳۰ سال است که محمدرضا در دل گور جای گرفته, سخن گفتن از سالروز تولد او چه جایگاهی دارد

آنها که سال های قبل از دهه ۵۰ دانش آموز بودند روز چهارم آبان را به خاطر می آورند. محمدرضا پهلوی در این روز متولد شده بود. خواهید گفت در حالی که نزدیک ۳۰ سال است که محمدرضا در دل گور جای گرفته، سخن گفتن از سالروز تولد او چه جایگاهی دارد؟

گرچه روز چهارم آبان از سوی حاکمیت ایران ارج و قرب خاصی داشت اما امروز دیگر این روز معنی خاصی برای جامعه ما ندارد و توجه به آن هم از هیچ اهمیت و اثرگذاری برخوردار نیست. با وجود این بازخوانی گذشته برای نسلی که امروز در آستانه انتخاب سرنوشت خویش است، اهمیت ویژه یی داشته و می تواند دریچه های نوینی را به روی ما بگشاید به ویژه آنکه در روند تحول از گذشته تا به حال چه بسا فرصت نگاه عمیق و ریشه یی به برخی مسائل برای همه دست نداده باشد.

در دهه ۴۰ و اوایل ۵۰ چهارم آبان ماه تقریباً مهم ترین روز در میان ایام سال شمرده می شد. در این روز در تمامی شهرهای ایران مراسم خاصی برپا بود. تمامی خیابان ها با طاق نصرت و آذین های زیبا آراسته و چراغانی می شد. مغازه ها موظف بودند پرچم بر سردرشان برافرازند و چراغانی کنند.

از هر مدرسه یی گروهی از دانش آموزان تعیین می شدند که از اول مهر برای تمرین عملیات ورزشی نمایشی یا عملیات آکروبات و ژیمناستیک به محل خاص ورزشگاه برده می شدند و زیر نظر مربیان تمرین می کردند. مدارس بعد از تعطیلات تابستانی مهرماه که شروع سال تحصیلی بود، بازگشایی می شدند. اما در خیلی از مدارس تا برگزاری مراسم چهارم آبان برنامه منظم درسی خیلی جدی گرفته نمی شد چون عده یی از دانش آموزان غایب بودند و هر روز به دلیل تمرین مراسم چهارم آبان در کلاس درس حضور نمی یافتند. لذا معلمان نیز این مدت را خیلی جدی درس نمی دادند و توقع همراهی دانش آموزان را نیز نداشتند. لذا درس خواندن در حقیقت بعد از چهارم آبان رسمیت می یافت.

برای هیچ یک از روزهای سال به این اندازه تدارک و هزینه نمی شد. در آن روز علاوه بر رژه نیروهای مسلح و انتظامی در کلیه شهرها از مقابل جایگاه مخصوص، به طور معمول دانش آموزان نیز علاوه بر رژه رفتن، هر ساله مراسم ویژه یی مثل حرکات موزون ورزشی و عملیات نمایشی با لباس های رنگارنگ مختلف انجام می دادند. در جایگاهی که درست شده بود، مقامات و روسای ادارات شهر جمع شده و از مراسم سان می دیدند. این مراسم معمولاً از اول صبح تا ساعت یک و دو بعدازظهر ادامه می یافت. تمامی ادارات در این روز تعطیل بودند.

چنان تبلیغ شده بود که شاه تافته جدابافته یی از ملت است که تا حدی باور عمومی شده بود که این مراسم برای شاه مملکت طبیعی است. از همین رو کمتر کسی متعرض و معترض به این گونه نمایش ها می شد چراکه بر در و دیوار رنگی دیگر به جز شاه و خاندانش را نمی دید. خیابان های اصلی شهر با اسامی و القاب مختلف شاه یا خاندانش نامیده می شدند؛ میدان شاه (قیام)، میدان ولیعهد (ولیعصر)، میدان ۲۴ اسفند (انقلاب)، میدان محمدرضاشاه (جمهوری)، میدان شهناز (امام حسین)، میدان شهیاد (آزادی)، کوی ۹ آبان، خیابان شاهرضا (انقلاب)، خیابان شاه (جمهوری)، خیابان پهلوی (ولیعصر)، خیابان فرح (سهروردی)، خیابان شهناز (۱۷شهریور)، میدان ۲۵ شهریور (هفت تیر)، خیابان نادرشاه (میرزای شیرازی)، بزرگراه شاهنشاهی (مدرس).... برخی هم به نام سران ابرقدرت ها نامگذاری شده بود؛ آیزنهاور، کندی، چرچیل، روزولت، ملکه الیزابت و...

در این میان آنچه از یاد رفته بود، ملتی بود که صاحب اصلی این مرز و بوم بود؛ ملتی که نه سالروز تولدی داشت که به مناسبتش جشن بگیرند، نه روز تاجگذاری که چراغانی کنند و نه حتی مرگی که مجلس یادبودی برایش بگذارند. چهارم آبان برای آنها که می فهمیدند، جز تحقیر ملت و هیچ انگاری او محتوایی نداشت.

● بدترین سالروز تولد شاه

اما در میان این سال هایی که حاکمیت به مناسبت چهارم آبان سراسر کشور را چراغانی و جشن و مراسم برپا می کرد، سال ۱۳۴۳ بدترین سالی بود که داغ آن بر دل شاه و حکومتگران ماند.

در روز چهارم آبان این سال آیت الله(امام) خمینی که چند ماهی بود از زندان آزاد شده بود و مدتی از تحرکات ایشان خبری نبود، در قم نطقی ایراد کرد و به شدت به شاه و سیاست هایش و مساله کاپیتولاسیون حمله کرد. در آن روزها لایحه یی در مجلس شورای ملی مطرح شده بود که برای خارجیان در سرزمین ایران مصونیت قضایی قائل شده بود. نتیجه این لایحه این می شد که خارجیان هرگونه جرم و جنایتی در ایران انجام دهند، قوه قضائیه ایران نمی توانست آنها را مورد تعقیب و مجازات قرار دهد. مرحوم حاجی عراقی از طریق برخی آشنایان خبر این لایحه را به امام خمینی رساند و ایشان متن لایحه را خواستار شد. زمانی که متن لایحه به دست ایشان رسید و از آن مطمئن شد، طی یک سخنرانی به شدت به شاه و این لایحه انتقاد کرد و همین نطق موجب شد حاکمیت به تبعید ایشان از ایران اقدام کند.

ایشان سخنرانی خود را با عبارت انالله و انا الیه راجعون شروع کرد که نشان دهنده اهمیت و خطر سخنانی بود که می خواست بیان کند. جمله بعدی احساسات همه شنوندگان را برانگیخت و بقیه سخنرانی با گریه حضار همراه بود؛ من تاثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیده ام خوابم کم شده است غگریه حضارف. ۱

سپس ایشان با اشاره به جشن هایی که این روز در سراسر کشور برپا بود، چنین گفت؛ «ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کرده اند، عزا کردند و چراغانی کردند... ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، و باز هم چراغانی کردند؛ پایکوبی کردند. اگر من به جای اینها بودم این چراغانی ها را منع می کردم؛ می گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند.»

● محتوای لایحه

در فرازهای بعدی ایشان به توضیح محتوای لایحه پرداخت و به زبان مردم آن را تشریح کرد؛ «قانونی در مجلس بردند؛ در آن قانون اولاً ما را ملحق کردند به پیمان وین؛ و ثانیاً الحاق کردند به پیمان وین غتاف مستشاران نظامی، تمام مستشاران نظامی امریکا با خانواده هایشان، با کارمندهای فنی شان، با کارمندان اداری شان، با خدمه شان، با هر کس که بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند، اگر یک خادم امریکایی، اگر یک آشپز امریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاه های ایران حق ندارند محاکمه کنند، بازپرسی کنند، باید برود امریکا، آنجا در امریکا ارباب ها تکلیف را معین کنند،... در این چند روز، این تصویبنامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبت هایی کردند، مخالفت هایی شد، بعضی از وکلای آنجا هم مخالفت هایی کردند، صحبت هایی کردند لکن مطلب را گذراندند؛ با کمال وقاحت گذراندند، دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد، ملت ایران را از سگ های امریکا پست تر کردند. اگر چنانچه کسی سگ امریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می کنند؛ لکن، اگر شاه ایران یک سگ امریکایی را زیر بگیرد بازخواست می کنند؛ و اگر چنانچه یک آشپز امریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگ تر مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد، چرا؟ برای اینکه می خواستند وام بگیرند از امریکا، امریکا گفت این کار باید بشود- لابد این جور است- بعد از سه- چهار روز، یک وام دویست میلیون، دویست میلیون دلاری، تقاضا کردند. دولت تصویب کرد دویست میلیون دلار در عرض پنج سال به دولت ایران بدهند و در عرض ۱۰سال سیصد میلیون بگیرند، می فهمید یعنی چه؟ دویست میلیون دلار، هر دلاری هشت تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ایران برای نظام، و در عرض ۱۰سال سیصد میلیون- آن طور که حساب کردند- سیصد میلیون دلار از ایران بگیرند.»

● نتایج لایحه

ایشان سپس تبعات این مصوبه را از دست رفتن استقلال و عزت ایران و در حد مستعمره شدن کشور دانست و مجلس را فرمایشی خواند؛ «سایر ممالک خیال می کنند این ملت ایران است که اینقدر خودش را پست کرده است؛ نمی دانند این دولت ایران است؛ این مجلس ایران است. این مجلسی است که ارتباط به ملت ندارد؛ این مجلس، مجلس سرنیزه است، این مجلس چه ارتباطی به ملت ایران دارد. ملت ایران به اینها رای ندادند. علمای طراز اول، مراجع- بسیاریشان- تحریم کردند انتخابات را؛ ملت تبعیت کرد از اینها، رای نداد لکن زور سرنیزه اینها را آورد بر این کرسی نشاند.» در ادامه سخنرانی آیت الله خمینی به مواضع حاکمیت در مخالفت با روحانیت و حذف آنها اشاره کرده و نتیجه گرفت؛ «اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد که مجلس به این صورت مبتذل درآید. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد که مجلس با سرنیزه درست بشود تا این فضاحت از آن پیدا بشود... اگر نفوذ روحانیون باشد توی دهن این دولت می زنند، توی دهن این مجلس می زنند، و وکلا را از مجلس بیرون می کنند. اگر نفوذ روحانیون باشد تحمیل نمی تواند بشود، یک عده از وکلا بر سرنوشت یک مملکتی حکومت کنند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارند یک دست نشانده امریکایی این غلط ها را بکند؛ بیرونش می کنند از ایران.» ایشان در این سخنرانی چنان پراحساس و شورانگیز سخن گفت که علاوه بر حضار، شنونده های غیرمستقیم را هم علیه رژیم تحریک می کرد؛ «آقا، من اعلام خطر می کنم، ای ارتش ایران، من اعلام خطر می کنم، ای سیاسیون ایران، من اعلام خطر می کنم، ای بازرگانان ایران، من اعلام خطر می کنم، ای علمای ایران، ای مراجع اسلام، من اعلام خطر می کنم، ای فضلا، ای طلاب، ای مراجع، ای آقایان، ای نجف، ای قم، ای مشهد، ای تهران، ای شیراز، من اعلام خطر می کنم،»

● نفی مشروعیت حاکمیت، اعلام براندازی

امام خمینی در پایان سخنرانی به کسانی که مبارزان را محکوم می کردند انتقاد کرده و مشروعیت کل نظام را زیر سوال برده و در حقیقت خط مشی براندازی را تایید کردند؛ «دلارها را شما می خواهید استفاده کنید، نوکری اش را ما بکنیم، اگر ما زیر اتومبیل رفتیم، کسی حق ندارد به امریکایی ها بگوید بالای چشمت ابرو، لکن شماها استفاده اش را بکنید؛ مطلب این طور است. نباید گفت اینها را؟ آن آقایانی که می گویند که باید خفه شد، اینجا هم باید خفه شد؟ اینجا هم خفه بشویم؟ ما را بفروشند و خفه بشویم؟، قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ والله گناهکار است کسی که داد نزند؛ والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند غگریه شدید حضارف.

به داد اسلام برسید،... ای سران اسلام، به داد اسلام برسید. ای علمای نجف،.. ای علمای قم، به داد اسلام برسید؛... ای شاه ایران، به داد خودت برس. به داد همه ما برسید. ما زیر چکمه امریکا برویم، چون ملت ضعیفی هستیم؟، چون دلار نداریم؟

خدایا، اینها خیانت کردند به مملکت ما. خدایا، دولت به مملکت ما خیانت کرد؛ به اسلام خیانت کرد؛ به قرآن خیانت کرد. وکلای مجلسین خیانت کردند، آنهایی که موافقت کردند با این امر. وکلای مجلس سنا خیانت کردند. این پیرمردها؛ وکلای مجلس شورا، آنهایی که رای دادند، خیانت کردند به این مملکت. اینها وکیل نیستند. دنیا بداند اینها وکیل ایران نیستند، اگر هم بودند من عزل شان کردم. از وکالت معزولند.»

● همه خائن اند

ایشان به پارادوکس درونی حاکمیت اشاره کردند و با استناد به قانون اساسی مشروطه، عدم مشروعیت نظام حاکم را نتیجه گرفتند؛ «تمام تصویب نامه هایی که تا حالا نوشته اند، تمامش غلط است، از اول مشروطه تا حالا به حسب نص قانون، به حسب نص قانون، قانون را که قبول دارند، به حسب نص، به حسب نص قانون، به حسب اصل دوم متمم قانون اساسی تا مجتهدین نظارت نکنند در مجلس، قانون هیچی نیست. کدام مجتهد نظارت می کند حالا؟ باید قطع کرد دست روحانیون را، اگر پنج تا ملا تو این مجلس بود، اگر یک ملای تو این مجلس بود، تو دهن اینها میزد، نمی گذاشت این کار بشود...» «من به آنهایی که مخالفت کردند، این حرف را دارم، به آنها، که چرا خاک به سرت نریختی؟، چرا پا نشدی یقه این مردکه را بگیری؟ همین، من مخالفم، و هی تعارف و این همه تملق؟، مخالفت این است؟، باید هیاهو کنید؛ باید بریزید وسط مجلس؛ به هم بپرید که نگذرد این مطلب. به صرف اینکه من مخالفم درست می شود؟، خوب، می بینید که می گذرد، باید نگذارید یک همچو مجلسی وجود پیدا کند؛ از مجلس ببریدشان بیرون.» «ما این قانونی که گذراندند- به اصطلاح خودشان- قانون نمی دانیم. ما این مجلس را مجلس نمی دانیم. ما این دولت را دولت نمی دانیم. اینها خائنند به مملکت ایران، خائنند،»

این سخنرانی که در حقیقت عامل تبعید ایشان شد، هر شنونده و خواننده یی را در آن زمان علیه نظام حاکم برمی شوراند. به ویژه آنکه حاکمیت به جای پاسخگویی به انتقاد، به اعمال فشار و تبعید ایشان مبادرت کرده بود که نشان از بی منطقی آن بود.

لایحه کاپیتولاسیون در حقیقت به نوعی تحقیر ملت ایران نیز بود. گذشته از بدبینی های سیاسی و تاریخی که ملت ایران نسبت به حضور بیگانگان در ایران داشتند، این لایحه موجب تحریک بیشتر آنها شد. ترور امریکاییان و مخالفت با حضور آنها در سال های بعد ریشه در این رفتارهای تحقیرکننده داشت. چنین شد که ۴ آبان ۱۳۴۳ حقارتی مضاعف را مردم احساس کردند.

پی نوشت؛

۱- صحیفه امام، ج۱، ص؛ ۴۱۶

مهدی غنی



همچنین مشاهده کنید