چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

شاه بازی


در میان گونه های نمایش ایرانی, نمایشواره هایی هستند كه گاه به دلیل شباهتهای اسمی و نبود اسناد و مدارك موثق با یكدیگر یكسان انگاشته می شوند ازجمله این گونه های نمایشی می توان به شاه ك ُشی, شاه بازی و میرنوروزی اشاره كرد هر یك از این سه گونه, در اجرا با یكدیگر تفاوت دارند اما غالباً در هنگام معرفی, یكی به شمار می آیند

در میان گونه‌های نمایش ایرانی، نمایشواره‌هایی هستند كه گاه به دلیل شباهتهای اسمی و نبود اسناد و مدارك موثق با یكدیگر یكسان انگاشته می‌شوند. ازجمله این گونه‌های نمایشی می‌توان به شاه‌ك‍ُشی، شاه‌بازی و میرنوروزی اشاره كرد. هر یك از این سه گونه، در اجرا با یكدیگر تفاوت دارند؛ اما غالباً در هنگام معرفی، یكی به شمار می‌آیند. نخست ببینیم شاه‌كشی چیست؟ بهرام بیضایی كه از این شیوه در نمایش «مرگ یزدگرد» خود بهره گرفته در مورد آن می‌نویسد: «نكتهٔ دیگر مربوط به رسمی است كه در روز پانزدهم دی‌ماه معمول می‌داشتند، و آن ساختن پیكره‌ای بود و سپس چون سلطانی گرامی داشتن آن، و عاقبت قربانی كردنش: «و در این روز صورتی سازند از عجین [خمیر] یا از گ‍ِل و در رهگذار بنهند و او را خدمت كنند، چنان‌كه ملوك را، آنكه به آتش بسوزند.»۱

شاید این بازی كه حاصل نوعی حالت انتقام‌جویی نسبت به پادشاهان می‌بوده، صورت دیگری از نمایش كشتن «گئوماتا» پادشاه دروغی بوده است. در این صورت باید گفت كه ماجرای «گئوماتا» به‌تدریج بهانهٔ جالبی برای مردم آن عصر شده بود كه به وسیلهٔ آن عكس‌العملهای هجوآمیز خود را نسبت به سلاطین نشان می‌دادند. به هرحال این بازی همچنان ادامه داشت تا ابوریحان خبر منع یا قطع آن را در زمان خود (قرن چهار و پنج هجری) به ما می‌دهد: «...و به روزگار ما به سبب نزدیكی‌اش به شرك و گمراهی ترك شده است.» (آثار الباقیه، چاپ دكتر زاخائو، لایزیك، ۱۹۲۳، ص ۲۲۶). ولی این بازی هیچ‌گاه ترك نشد، بلكه رنگ مذهبی به خود گرفت و به صورت جشن و بازی «عمر سوزان» درآمد، اما در شكل فعلی‌اش دیگر نمی‌توانست حامل آن روحیهٔ اصیل كینهٔ مردم باشد، سپس این روحیه تقریباً در همین دوره به بازی دیگری منتقل شد، ‌به بازی بر نشستن كوسه‌ ـ تقریباً مقارن همین روزهاست كه كوسه برنشین تبدیل به «پادشاه نوروزی» می‌شود و آن شاهی است كه گروه مردم تمسخرش می‌كنند.»۲

پژوهشگر دیگری در این زمینه می‌نویسد: یكی از مراسم مهم اقوام كهن، قربانی كردن شاه و پهلوان بوده است. وقتی شاه یا پهلوان قوم پیر می‌شده است، او را قربانی می‌كردند و خون او را به جهت باروری به زمین می‌ریختند و به جایش شاه و پهلوان جدیدی را برمی‌نشاندند. چنان‌كه سهراب دوازده ساله (تكیه بر عدد ۱۲ است) می‌خواست به جای رستم پانصد ساله بنشیند. بعدها رؤسای قبایل چاره‌ای اندیشیدند و بدلی برای خود قرار دادند تا بلا بر سر او نازل شود. بعد از سپری شدن مدت موعود او را خلع و تبعید می‌كردند و یا می‌كشتند و شاه اصلی به مقام خود باز می‌گشت. در ایران باستان به این شخص میرنوروزی (مراسم نوروز در ارتباط با بارآوری و خورشید است) می‌گفتند كه در زمان نوروز حكومت را به دست می‌گرفت و سپس خلع می‌شد. حافظ خطاب به میر محبوس می‌گوید:

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

كه پیش از چند روزی نیست حكم میر نوروزی۳

بیضایی در «نمایش در ایران» در مورد میرنوروزی می‌نویسد: «از مقولهٔ این جشنها خصوصاً دو تا هست كه باید از آنها یاد كرد. یكی دستهٔ «كوسه» است كه پس از اسلام هم ادامهٔ خود را حفظ كرد و در قرنهای پنجم و ششم با تغییر كوچكی در شكل و هنگام برگزاری بدل به دستهٔ (میرنوروزی) یا (پادشاه نوروزی) شد كه همچنان تا نیم قرن پیش در شهرهای آباد و امروزه در ولایات دورافتاده جاری بوده و هست. میرنوروزی مرد پست و كریه‌چهره‌ای بود كه در روزهای نوروز برای مضحكه و شادی چند روزی بر تخت می‌نشست و به جای پادشاه یا امیر واقعی حكمهای مسخره‌ای صادر می‌كرد، برای مصادرهٔ اموال فلان ثروتمند یا به بند كشیدن فلان زورمند، این بازی ظاهراً برای تفریح و خنده بوده است، ولی در عمق آن می‌توان نمونه‌ای از عكس‌العملهای كینه‌جویانهٔ مردم زیردست را نسبت به زبردستان دید. دستهٔ میرنوروزی با حفظ همین روحیهٔ هجوآلود مایهٔ نمایشی هم داشته است؛ با شبیه‌سازیهای لازم و قرارهای قبلی برای اعمال و اجرا. كسی كه به سال ۱۳۰۲ شمسی این ماجرا را در بجنورد دید ـ‌‌‌ مرحوم محمد قزوینی‌ ـ آن را چنین یادداشت كرد: «در دهم فروردین دیدم جماعت كثیری سواره و پیاده می‌گذرند كه یكی از آنها با لباس فاخر بر اسب رشیدی نشسته و چتری بر سر افراشته بود. جماعتی در جلو و عقب او روان بودند، یك دسته هم پیاده به‌عنوان شاطر و فر‌ّاش كه بعضی چوبی در دست داشتند،‌ در ركاب او یعنی پیشاپیش و جنبین و عقب او روان بودند. چند نفر هم چوبهای بلند در دست داشتند كه بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل گاو یا گوسفند بود، یعنی استخوان جمجمه حیوان، و این رمز آن بود كه امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود می‌آورد، دنبال این جماعت انبوه كثیری از مردم متفرقه روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند. (مقایسه شود با دستهٔ‌ كوسه و دستهٔ كراسوس)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.