یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
اقبال واحدی از کتاب ایرانگردی خود می گوید
او را میشناسید؛ حتما تصویر و گزارشهایش را دیدهاید. محال است که ندیده باشید. او «اقبال واحدی» است؛ مردی که شاید در ایران جایی نمانده که پای او به آنجا نرسیده باشد. در همه این سالها با تصاویر و گزارشهایش ایران و ایرانی را دوباره کشف کردهایم. حالا اقبال واحدی میخواهد همه خاطراتش را کتاب کند. این شما و این بخش کوچکی از این خاطرات.
● از کجا شروع کردم
من در اصل انیماتور هستم و نخستینبار کارم را با انیمیشنی به نام «همسفر» شروع کردم. در این انیمیشن پسربچهای سوار هلیکوپتر میشد و به وسیله رنگ، خط و تصویر ایرانگردی میکرد. این انیمیشن را سال ۷۲ برای جشنواره سوره فرستادم که نتیجهاش بردن جایزه تندیس طلایی انیمیشن کامپیوتری ایران در نخستین دوره برگزاری آن بود. کار تلویزیون را هم با برنامههای کودک در کنار همکارانی چون مرضیه برومند و حمید جبلی شروع کردم. اکنون تصمیم گرفتهام هرچه در این سالها از سفرهایم اندوختهام را در قالب کتابی چندجلدی به علاقهمندان هدیه کنم.
● اما صبحبخیر ایران...
به برنامه «صبحبخیر ایران» که آمدم بهنظرم رسید، این برنامه چون اسم ایران را یدک میکشد، باید کاملا ایرانی باشد. همان موقع طرح برنامه «همسفر» را نوشتم که با موافقت مسئولان تصمیم به اجرای آن گرفتم. بهاین ترتیب که به شهرستانها سفر میکردم و گزارشهایم را برای شبکه میفرستادم. شروع این برنامه با نخستین خورشیدگرفتگی عظیمی که بهدلیل رویت واضح در بیرجند فوقالعاده خبرساز شده بود، مصادف شد. من هم به اتفاق گروه به بیرجند رفتم و با سایر اعضای گروه توانستیم بهطور مستقیم این کسوف را از طریق ماهواره پخش کنیم. همین باعث شد که برنامه همسفر را مستقیم روی آنتن ماهواره ببریم.
بهدلیل تغییر شرایط در دومین برنامه نامش را به «سفرنامه صبا» تغییر دادم و ۲بار کل ایران را طی ۱۲ سالی که مسئولان مختلفی سرکار میآمدند و میرفتند، گشتم اما بعد از آن تصمیم به قطع برنامه گرفتم چون احساس کردم دارد به ورطه تکرار میافتد و دیگر آن زیبایی را برای مردم ندارد. بعد از آن برنامههایی مثل «کوچه پسکوچههای ایران» را کار کردم که پخش زنده نبود، بعد «زیبا، ساده، ایرانی» که در آن به ساختوساز خانههای ایرانی میپرداخت. برنامه «با اجازه بزرگترها» را هم داشتم که نگاهی خانوادگی و بهخصوص به اعضای بزرگتر خانواده داشت. بعد از آن هم برای گروه جهاد «مستقیم آبادی» را شروع کردم که الان نزدیک ۵ سال است، ادامه دارد.
● تلنگرهایی که یک کتاب آفرید
چند وقت پیش تصمیم گرفتم کتابی بنویسم چند تلنگر باعث نوشتن این کتاب شد. آقای شجاعیمهر زمانیکه تازه مجله «خانواده سبز» را راهاندازی کرده بود، پیشنهاد داد که من خاطرات سفرم را بنویسم. تنبلی کردم و نشد. یکبار هم آقایی به من زنگ زد و گفت: «چند سال است که دنبال تو میگردم، یکبار به ماسوله رفتی و آنجا با پدرومادر من صحبت کردی. حالا آنها از دنیا رفتهاند و من از شما میخواهم اگر آن فیلم را داری به من بدهی.» خوشبختانه همسرم همه برنامهها را ضبط میکرد و توانستم درخواست این فرد را عملی کنم. او هم بعد از تحویلگرفتن فیلمش گفت: «کاش خاطراتت را بنویسی.» یکبار هم که سوار تاکسی شده بودم، راننده گفت: «شما قسمتی از خاطرات بچگی من هستی. آن سالها پسرخاله من همدان زندگی میکرد و یک روز به ما زنگ زد و گفت که واحدی میخواهد بیاید اینجا و برنامه اجرا کند. من کنار او در ردیف جلو میایستم تا شما مرا ببینید.» همه اینها باعث نگارش این کتاب شد. اما قبل از همه اینها همسرم مسبب اصلی نگارش کتاب بود و همیشه مرا به نوشتن تشویق میکرد.
● با آلو جشنوارهساز شدم
یکی از کارهایی که کردم، ایجاد جشنوارههای مختلف بود. بهدلیل اینکه بهانههای مختلفی برای حضور در شهرستانها داشته باشیم از مردمشان میخواستیم یک انگیزه ایجاد کنند تا ما به شهرشان برویم. همین روند شروع جشنوارهها را رقم زد. اکنون ما جشنواره آلو را در نیشابور داریم و یکی از نتایج خیلیخوب آنهم رونق اقتصادی این محصولات بود. همین آلویی که بین مردم خیلی طرفدار نداشت و کشاورز دائم ضرر میکرد و رغبتی برای چیدن آن نداشت، بعد از این جشنواره با قیمت مناسب و طرفداران بیشتر به فروش میرسید یا جشنواره غذایی که در پالنگان استان کردستان ایجاد کردیم هم از این نمونهها بود. بهیادماندنیترین خاطره از سفرهایم مناطق کویری است. خیلی از مردم فکر میکنند، مناطق کویری و جنوبی کشور مثل سیستان و بلوچستان جایی برای دیدن ندارد اما بیشترین سفرها و بهیادماندنیترین خاطرات من از این استان است. تا الان ۷بار به آنجا سفر کردهام و هربار هم که میروم، باز برایم جدید است، مثل منطقه لپورگان در سیستان که حرفه اصلیشان سفالگری است و جالب اینکه بدون چرخ و با دست سفالها را درست میکنند. آنها با سابیدن سنگها و مواد طبیعی رنگها را کاملا طبیعی تولید میکنند که دیدن این مناظر واقعا جالب است.
● واحدی در سفرها؟
کتاب تقریبا به مراحل آخر رسیده اما خودم هنوز راضی نیستم و میخواهم بیشتر روی آن کار کنم. بخشی از کتاب را به خاطرات کودکی و ماجراهایی از زندگی خودم اختصاص دادهام، مثلا اینکه از بچگی پشت میکروفن بودم و اجرای برنامههای مدرسه بیشتر برعهده من بود. عکسش را هم گذاشتهام تا مردم اقبال نوجوان را هم ببینند. میخواهم در ششماه اول سال، جلد اولش را حتی اگر ناقص باشد، روانه بازار کنم. در این جلد فقط توانستم ۲ شهرستان را معرفی کنم که نزدیک ۱۲۰ صفحه شده است. فکر میکنم ۱۲سال سفر بیش از ۱۲جلد کتاب شود. البته بیشتر میخواهم در صفحات کتاب عکس کار کنم چون بعضی صحنهها را نمیتوان نوشت. به احتمال زیاد نام کتاب را «واحدی در سفرها» یا «سفرهای واحدی» بگذارم.
● عجیبترین مردم ایران
در این سفرها با افراد عجیب زیادی روبهرو شدم. مثلا در همدان، کشاورزی را دیدم که سیبزمینی میکارد. او تونلی زیر مزرعهاش ایجاد کرده که محصولاتش را آنجا انبار میکند. این انبار مصرف برق بسیار پایینی دارد و جالب اینکه مهندسانی از کشورهای مختلف از این مزرعه بازدید میکنند و ایده میگیرند. خود این مرد هم از سردابهها و انبارهای قدیمی ایرانی ایده گرفته است. جالب اینکه با ۱۴هزار تومان پول به همدان رفته اما حالا سر و ته مزرعهاش قابل دیدن نیست و انواع و اقسام محصولات را در مزرعه میکارد. جالب اینکه بهدلیل شرایط مناسب و همواربودن زمینش زمستانها که برف میبارد، مکان تفریحی برای سواری بر لژ و جتاسکی هم فراهم کرده است.
● بستنیفروشی که میلیاردر شد
در یکی از شهرهای کاشان با کسی آشنا شدم که بستنیفروش بود و برای کارش نیاز به شیر داشت. این مرد تصمیم گرفت گاو بخرد اما جایی برای نگهداری از گاوش نداشت. گاو را به روستاییان فروخت و از آنها خواست بهجای پرداخت قسط گاو به او شیر دهند. این داستان ادامه پیدا کرد و این مرد ثروتمند شد و درحال حاضر یکی از بزرگترین کارخانههای شیر پاستوریزه کشور متعلق به اوست و بزرگترین باغ وحش خصوصی ایران را هم به نام خود ثبت کرده است.
● مزرعهداری که از هیچ شروع کرده با هواپیما سر مزرعه مینشیند!
اینکه جوانان امروز میگویند کار نیست اشتباه میکنند. آنها برایشان سخت است که از این تعلقات دل بکنند، این افراد به شهرها و روستاها رفتهاند و چیزی برای باختن نداشتند، زحمت کشیدند و موفق شدند. جوانانی که از نظر تیپ، قیافه و سواد هم موجه هستند اما در روستا میمانند واقعا دوستداشتنی هستند. آنها با ایجاد فضاهای فرهنگی و اقتصادی باعث مهاجرت معکوس میشوند. من اسم بعضی از روستاها را «روستاهای دیجیتال» گذاشتم چون چرخه اقتصادیشان با تکنولوژی گره خورده است. در یکی از این روستاها مادربزرگی کلاه پشمی میبافت و نوهاش در وبلاگ و سایتهای اجتماعی کلاه را تبلیغ میکرد و جالب اینکه مشتریهای مادربزرگ چندبرابر شده است.
● کشاورز میشوم و کاروانسرای سیار راه میاندازم
از این به بعد کارم را با گرایش کشاورزی ادامه میدهم. بهدلیل مشغله فراوان خانه و دفتر کارم را یکی کردم. برای آینده هم برنامهریزی کردهام میخواهم کاروانسرای سیار راهاندازی کنم چون عقیده دارم در مقصد بعضی سفرها، ساختوساز هتل لزومی ندارد. از طرفی هرکسی هم حاضر نمیشود شب را در چادر بخوابد. با ایجاد این کاروانسراهای سیار مسافران میتوانند همراه تور به جاهای مختلف سفر کنند بدون اینکه مشکل کمبود امکانات داشته باشند.
● تصاویر حیف است
ایران ما کشفنشده زیاد دارد و من سعی کردم به نحو احسن هرچه را که میتوانم به تصویر بکشم. جزایر خلیجفارس باید به همه معرفی شود. مردم شاید اطلاعات زیادی از این مناطق نداشته باشند. تصاویری که من از پل «ورسک» یا «ارگ قدیم بم» دارم در هیچ آرشیوی موجود نیست. من ۲ روز به معدن رفتم و از نزدیک با زندگی معدنچیان و سختی کارشان آشنا شدم و تصویرشان را گرفتم. به نظرم حیف است که همه اینها در آرشیو خاک بخورد در صورتی که میتواند منبع اطلاعاتی خوبی برای مردم باشد.
● مجله ایدهآل یکی از انگیزههای سفرم شد
من از مجله ایدهآل یک خاطره خیلیخوب دارم که شاید شنیدنش برای خوانندگانتان جالب باشد. چند وقت پیش در زندگی ایدهآل مقالهای درباره گل سوسن چلچراغ خواندم. در این مقاله نوشته شده بود، این گیاه در یک تاریخ مشخص گل میدهد و بیشتر از ۲ هفته هم عمر ندارد. این نوشته آنقدر برایم جالب بود که برنامه سفرم را تنظیم کردم تا در همان تاریخ به داماش گیلان (محل رویش سوسن چلچراغ) بروم. آنجا با مردمی که درباره این گل آشنایی داشتند، مفصل صحبت کردم و توانستم تصاویر زیبایی از این گیاه که فقط در ایران و تنها در همین منطقه میروید، ضبط کنم.
● بهترین همسفر من
بهترین همسفر من، جلیل عیدیزاده بود که متاسفانه در سانحه هوایی C-۱۳۰ شهید شد. او زمان خودش یکی از بهترین تصویربرداران تلویزیون بود. اکنون تکنولوژی کار را راحت کرده اما جلیل، آن زمان با دوربینی که ۱۷ کیلو وزن داشت، پابهپای من در سفر و در سختترین شرایط کنارم میماند و تصویربرداری میکرد. یکی از بهترین خاطراتم با او زمانی بود که میخواستیم به «غار شاپور» در کازرون برویم. جلیل که سنگینوزن بود، گفت: «من این پایین میمانم، شما بروید» اما وقتی رسیدیم، دیدیم آنجاست. او از یک راه میانبر اما سخت خودش را رسانده بود و گفت دلم نیامد تنهایتان بگذارم و یکی دیگر فیلم بگیرد.
● ما فیسبوک زمان بودیم
در سفرهایمان با کسانی روبهرو شدیم که بهواسطه برنامه «صبحبخیر ایران» بعدها به چهرههای سرشناس تبدیل شدند. آن زمان چون هیچ تریبونی نبود، حضور افراد در این برنامه غنیمتی بود که یکدفعه در همه جای ایران دیده شوند و کارشان مورد ارزیابی قرار بگیرد. ما فیسبوک آن زمان بودیم. مثلا جوانی در خاش بود که «دو نی» میزد. «دو نی»سازی محلی است سکه خیلی شناختهشده نیست و نواختنش هم سخت است. بعد از پخش این برنامه توجه بسیاری از موسیقیدانان به او جلب شد و وزارت ارشاد او را جذب کرد. بعدها او توانست در بیش از ۶۰ کشور دنیا اجرای زنده داشته باشد و یکی از بهترین گردانندگان کنسرت فولکلور ایران شود. بهمرور زمان چون همه موفقیت او را دیدند، جوانان بسیاری به این ساز علاقهمند شدند.
● ناصر عبداللهی که ستاره شد...
یکبار که به بندرعباس رفته بودیم با خواننده جوان ۲۰سالهای آشنا شدیم که در جزیره ابوموسی که برنامه داشتیم، صدایش را پخش کردیم. این جوان پسر خوشصدا و خوشاخلاقی بود که وقتی بندرعباس بودیم رئیس ارشاد وقت گفت: «جوان خوشصدایی هست که میتوانید از صدایش استفاده کنید.» ما چون او را نمیشناختیم گفتیم: «پخش زنده نه اما فیلمش را ضبط میکنیم.» برنامهاش را درحالیکه خودش کیبورد هم میزد، ضبط کردیم. آن زمان شعر میگفت و بیشتر از ائمه(ع) میخواند. اجرایش با ولادت امام حسین(ع) مصادف شد که ما از بندرعباس به ابوموسی رفته بودیم با پخش صدایش مردم فوقالعاده استقبال کردند. آن جوان ناصر عبداللهی بود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست